إِنِّـی ذَاهِــــبٌ إِلَـــىٰ رَبِّـی سَـیَـهْـدِیـنِ ...

80. قهرمان من

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«  قال الله تعالی: لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة  »

گوشه ای از خصلت های والای پیامبر اعظم(ص)

 

1-هنگام راه رفتن با آرامی و وقار راه می رفت.

2-در راه رفتن قدم ها را بر زمین نمی کشید.

3-نگاهش پیوسته به زیر افتاده و بر زمین دوخته بود

4-هرکه را می دید مبادرت به سلام می کرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت.

5-وقتی با کسی دست می داد دست خود را زودتر از دست او بیرون نمی کشید.

6-با مردم چنان معاشرت می کرد که هرکس گمان می کرد عزیزترین فرد نزد آن حضرت است.

ادامه مطلب...
۰۲ آبان ۹۳ ، ۰۰:۲۳ ۰ نظر

79. حکومت اشرار!

اتفاقات این روزها خیلی عجیب و غریب شده ،

وقتی که مجلس در حال تدوین قانون حمایت از آمران به معروف است ، همان روزها چندین حادثه ی اسید پاشی اتفاق میفته که از قضا فضای رسانه ای غالبا روشنفکر خبر از انگیزه ی نهی از منکر بودن این جنایت میدن و کلی ماجرا و اتفاق دیگه ...

من نمیدونم انگیزه ی اون روانی که اسیدپاشیده روی صورت اون دختر بی گناه چی بوده ؟ اما یه عده به جای اینکه دنبال حل مشکل باشن ، دنبال ماهی گیری هستن . آخه قساوت قلب که شاخ و دم نداره . همین که نخوای جلوی جنایت رو بگیری یعنی اینکه نشاید که نامت نهند آدمی ...

همون هایی که این ماجرا رو به امر به معروف نسبت میدن و میخوان این تفسیر رو ازش بیرون بکشن که نباید قانون حمایت از آمر به معروف تصویب بشه یا اینکه سر هر کی تو کار خودش باشه ؛ بیان دیگر این تعبیر هستند که اگر دیدی یه پست تر از حیوون به جون زن و بچه ی مردم افتاد شما فقط وایسا و نگاش کن یا اینکه حداکثر کاری که میتونی بکنی اینه که یه فیلم ازش بگیری و توی فیسبوک و واتساپ بذاری تا لایک بخورد و مایه ی خنده و سرگرمی ما را فراهم کند .

مگر افتخار این سوپرناسیونالیست های منورالفکر این نیست که ما آریایی هستیم و سر در سازمان ملل مزین است به این شعر سعدی که :

 تو کز محنت دیگران بی غمی ، نشاید که نامت نهند آدمی !

پس چرا گاه گاهی دوست دارند جنایت ببینند و ساکت باشند حالا فرقی نمیکنه که این یه مساله ی ناموسی داخل کشور باشد یا جنایت جنگی خارج از کشور و فریاد نه غزه نه لبنانشون گوش آدم رو کر میکنه .

اونایی که فراتر از نوک بینی خودشون رو نمی بینن ؛ اگه زمام امور دستشون بیفته از ابران هم چیزی نمیمونه و شبیه بقیه ی کشورهای همسایه پر از قتل و نا امنی میشه .


از طرف دیگه اینا همونایی بودن که همیشه مدافع ظالم بودن تا مظلوم ؛ همونایی که وقتی قراره یک جانی به سزای جنایتش برسه ؛ خونواده ی قربانی رو به خاطر درخواست عدالت سرزتش میکنن و نمایش دل رحمی میدن . با اتفاقات این روزا آمنه بهرامی که چن سال پیش تحت فشار همین قشر آدما از مجازات کسی که به صورتش اسید پاشیده بود صرف نظر کرد گفته بود که ای کاش مجازاتش میکرد تا امروز دوباره این اتفاق تکرار نشه .


خود خدا هم با اینکه میگه وقت قصاص اگر ببخشید بهتر است اما در عین حال قصاص رو مایه ی حیات جامعه میدونه که ترک اون میتونه امنیت روانی و جانی جامعه رو به هم بزنه . 

کسانی که با اداهای روشنفکری خود مانع برخورد قاطع با افراد شرور و عدم نهی از منکر میشن ، در واقع تبر به ریشه ی درختی میزنن که خود روی شاخه ی امن آن نشسته اند . و به مرور خواهند دید که اشرار بر جامعه مسلط شده و هیچ کس هم جرات اعتراض به آنها را چه آشکار و چه پنهان نخواهد داشت .


از طرف دیگه نیروی انتظامی هم به نمایش اقتدار خود راضیه و فقط در حد نمایش . بارها شده که دیدم نیروی انتظامی با این توجیه که دنبال دردسر نگرد یا دیر به صحنه میاد یا اصلا نمیاد یا اینکه اونقد کاغذبازی و دردسر جلوی شاکی میذاره که خودش از شکایت منصرف میشه ...


قوه ی قضاییه هم نه در محاکمه و نه در نگهداری مجرمان ِ درشت درست عمل نمیکنه و زندان هایی که هتل تفریحی مجرمان با سابقه شده و مار میرن و افعی بر میگردن . 


دولتی ها هم از خوف اینکه مبادا به تیرچه ی قبای نهادهای حقوق بشری یا کنوانسیون های محترم ژنو و اسلو و غیره بربخورد یا سکوت میکنن یا جوری حرف میزنن که نه سیخ بسوزه و نه کباب !




این وسط هزار اتفاق و فاجعه ی تلخ و غم انگیز که به دلیل جری تر شدن اراذل و اوباش به خاطر برخوردهای نمایشی یا روشنفکرانه ، هر روز رخ میده . تمام این خطوط نه با خشم از کسی که بیشتر از پریشانی به خاطر این همه اشتباه و اشتباه و اشتباه و جنایت و جنایت و جنایت که تکرار میشن ، نوشته شد و من میمونم و این سوال که :

                                                                    پس کی میایی آقا جان ؟



 + و ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس ؛ فاظهر اللهم لنا ولیّک ...


+ بر شما باد به ارتباط و پیوستگى با هم و بخشش به یکدیگر، و از پشت کردن به هم و جدایى از یکدیگر بپرهیزید، و امر به معروف و نهى از منکر را ترک مکنید که بدانتان بر شما مسلط مى‌شوند، سپس دعا مى‌کنید اما به اجابت نمى‌رسد. 

* امیرالمومنین علی علیه السلام .

۰۱ آبان ۹۳ ، ۱۸:۳۸ ۰ نظر

78. حیف تو

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ مهر ۹۳ ، ۱۳:۰۷

77. سرم رفت!

تا حالا و تا این حد به این فکر نکرده بودم که چقد از پر حرفی و آدمای پرحرف بدم میاد،

توی محفل انس با قرآن کنار یکیش نشسته بودم... 


۲۹ مهر ۹۳ ، ۲۲:۰۶ ۰ نظر

76. رها کن مستحب ها را ...


                   



به دست آور دل من را ، چه کارت با دلِ مردم!

تو واجب را به جا آور! رها کن مستحب‌ها را ...



* نجمه زارع

۲۹ مهر ۹۳ ، ۱۴:۴۵ ۰ نظر

75 . غرق غم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۸ مهر ۹۳ ، ۲۳:۰۸

74. باید کاری کرد ...

امشب با کیوان صحبت می کردم ؛

هر دو از این می نالیدیم که چرا انقد سردر گم و بی هدفیم . هر دومون خودمون رو گم کردیم و روحمون سنگین شده . فاصله مون 800 کیلومتره و به لطف پیام رسان یاهو ! به هم نزدیک شدیم و از هر دری گفتیم و شنیدیم . تا اینکه معلوم شد هیچکدوممون به نمازمون درست و حسابی اهمیت نمیدیم . پس تصمیم گرفتیم کارایی کنیم که نمازمونو درست کنیم و ورودی و خروجی های روحمون رو کنترل کنیم . 

و شروع کردیم به یه قول و قرار گذاشتن :

1. گوش کردن به سخنرانی " نماز خوب " استاد پناهیان . هر شب یک جلسه.

2. مطالعه ی کتاب انتظار استاد صفایی (عین.صاد) . خصوصا فصل 19، قسمت میزان ص 123.>>> کمک به تعیین اولویت اعمال و تشخیص و انتخاب بین خوب و خوب تر

3. کنترل ورودی ها ( گوش و چشم و خصوصا چشم که قابل کنترل تره ) و خروجی ها ( فکر و زبان و اعمال ، خصوصا زبان که شرّش از همه بیشتر است )

4. نوشتن برنامه ی دقیق فردا بر اساس انتخاب مهم ترین و بهترین کارهایی که فردا باید انجام شود قبل از خواب و چک کردن کارهایی که قرار بود در روز طی شده انجام شود و برنامه ریزی برای فردای بهتر .


قرار شد 40 روز مداوم و بادقت این کارها رو انجام بدیم و یعد از 40 روز ارزیابی اینکه چه گذشت و برای بهتر شدن چکار باید کرد ؟




+ هر کس چهل روز خود را برای خدا خالص گرداند، چشمه های حکمت از قلب و درونش می جوشد و بر زبانش جاری می شود.(میزان الحکمه/ج3/ص66/ح4805/چاپ دفتر تبلیغات اسلامی/1362شمسی)


 کسانى که در راه ما مجاهدت کنند، به یقین آنها را به راه‌هاى خود هدایت مى‌کنیم، و بى‌تردید خدا با نیکوکاران است ( 69 عنکبوت )


۲۷ مهر ۹۳ ، ۲۳:۳۶ ۰ نظر

73. اظهار نظر تعطیل ! حتی برای شما دوست گرامی ...


روزی پشیمان می شوی آن روز خیلی دیر نیست ...



با خودم قرار گذشته بودم که دیگه سر هیچ بحث اعتقادی و سیاسی اظهار نظر هم حتی نکنم چه برسد به بحث و استدلال

یادم رفته بود خیلی وقته این مردم حرف حق هم بشنوند ( تازه اگر حرف من منطقی و حق باشد) زیر بارش نمی روند چون آنقدر شنیده اند و دانسته اند و عمل نکرده اند که پس می زنند ...

این جامعه و این روزها، جای حرف نیست ...

اگر دعوتی هم هست باید عملی باشد ، قوی ترین استدلال ها و برهان ها هم روی این نسل کارگر نیست و مگر اینکه خودت را بسازی و راه بیفتی ...

اشتباه من و امثال من اینه که خیلی چیزها رو میخوایم بدونیم که فقط تو بحث کم نیاریم ، اما نه برای ساختن خودم و عمل کردن ...

من یادم رفته گلیم خودم رو از آب بیرون بکشم . این گلیم را هم با حرف نمی شود بیرون کشید ، هر چقدر هم که علامه باشی و سخندان و خوش زبان ...

بیماری رائفی پور شدن یا فلان چیز شناس شدن ، درد همه گیری شده ! داشتن مشت پری از حرف ها ی قلمبه سلمبه و حق که دست بر قضا حق هم هست و خیلی زیاد حق است ، اما نه برای به کار بستن که برای گفتن و بحث کردن ... همین می شود که بی اثر میشود و نور ندارد و اتفاقا قساوت قلب می آورد . که خدا خیلی جاهای قرآن گفته می بخشم و میگذرم اما نه برای کسانی که دانستند و عمل نکردند ... دانستن مسولیت می آورد .

امشب اما متاسفانه اظهار نظر کوتاهی کردم و زود قضاوت شدم .

راستی یادم نبود که یکی از معایب اظهار نظر کردن در این روزها حصوصا اگر حرفت رنگ و بوی طرفداری از دین داشته باشد ، زود قضاوت شدن و در قالب های کلیشه ای و پیش ساخته قرار داده شدن است ...

چون اکثر آدم ها از قبل یک سری تیپ شخصیتی آماده توی ذهنشان نگه داشته اند و تا تو حرفی بزنی که به یک کدام از آنها شبیه باشد فوری در آن قالب ریخته میشوی و یا مذهبی و متحجر میشوی یا امّل و ساده لوح و تویی که خسته از هر بحث و مجادله ای هستی نیمه کاره رها می کنی و همانطور در ذهن او نقش می بندی ...

 


                                                         



+ باید امشب چمدانی را

که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم

و به سمتی بروم

                            و به سمتی بروم ...

 


۱۹ مهر ۹۳ ، ۰۰:۳۷ ۰ نظر

72. آنجا که هیچ چیز نبود ...

 

خدایا،

 

فکر می کنم به رسولت، نوح علیه السلام، آنگاه که کشتی می ساخت به فرمان تو وقتی هیچ خبری از باران و طوفان و دریا نبود!

 

فکر می کنم به دیگر رسولت، ابراهیم علیه السلام، آنگاه که فرزند پاکیزه و دلبنداش را به قربانگاه می برد و خبر از ذبح عظیم نداشت!

 

به موسی علیه السلام، آنگاه که نجات یافته از فرعونیان، سرپناهش بیابان بود و ... به خیر تو محتاج!

 

به عیسی علیه السلام، وقتی به باغ موعود رسید و راه ها همه بر او بسته بود جز راه آسمان!

 

به گرامی ترین رسولت، آنگاه که اقیانوس ها در قلبش نمی گنجیدند و او تنها با دو نفر، رو به درگاهت نماز می گزارد و طرد می شد و مسخره می شد و آزار می دید و رنج بی ایمانی مردم را می کشید و کعبه هنوز خانه بت ها بود!

 

و به علی علیه السلام، آنگاه که در بستر رسولت خفت در انتظار شمشیرها و سکوت کرد بنا به فرمان رسول خدا و کار کرد و خطبه خواند و جنگید و لحظه ای از پا ننشست ...

 

فکر می کنم به قوتی که جادو نبود، به صبری که نمایشی نبود، فکر می کنم به ایمان؛ آنجایی که هیچ چیز نبود! به روشنی ایمان در تاریکی راه ها و روزها! و به وعده تو که هرگز خلاف نشد! و هرگز رسولی رها نشد!

 

خدایا،

من از تمام روزهای نیامده بی خبرم! و از هر چه خواهد آمد و از هر چه خواهد رفت! تو صادق ترینی در وعده، پس به من صبر بده!

 

 

* نقل از : کیمیاگر

۱۷ مهر ۹۳ ، ۰۲:۴۰ ۰ نظر

71. پشت پرده

 
 
 
 
 
۱۷ مهر ۹۳ ، ۰۲:۳۲ ۰ نظر