إِنِّـی ذَاهِــــبٌ إِلَـــىٰ رَبِّـی سَـیَـهْـدِیـنِ ...

90. بگذار این سال های حرام بگذرد ...

حسین آموخت مرگ سیاه سرنوشت شوم مردم زبونی است که به هر

ننگی تن می دهند تا زنده بمانند ،  کسانی که گستاخی آن را ندارند

که شهادت را انتخاب کنند ، مرگ آنان را انتخاب خواهد کرد.

.

در قبایل عرب همواره جنگ بود , اما مکه " زمین حرام " بود و رجب , ذی

القعده , ذی الحجه و محرم , " زمان حرام " , یعنی که در آن جنگ حرام

است . دو قبیله که با هم می جنگیدند , تا وارد ماه حرام می شدند ,

جنگ را موقتا تعطیل می کردند , اما برای آنکه اعلام کنند که در حال

جنگند و این آرامش از سازش نیست , ماه حرام رسیده است و چون

بگذرد جنگ ادامه خواهد یافت , سنت بود که بر قبه خیمه ی فرمانده

قبیله , پرچم سرخی بر می افراشتند تا دوستان , دشمنان و مردم

بدانند که : جنگ پایان نیافته است . آنها که به کربلا می روند می بینند

که جنگ با پیروزی یزید پایان گرفته و بر صحنه ی جنگ , آرامش مرگ

سایه افکنده است . اما می بینند که بر قبه ی آرامگاه حسین , پرچم

سرخی در اهتزاز است . " بگذار این سالهای حرام بگذرد..."

 

" دکتر علی شریعتی / قسمت هایی از کتاب شهادت و  حسین وارث آدم  "



                                             


۱۵ آبان ۹۳ ، ۱۲:۵۷ ۰ نظر

89.


وقتی آدم به خودش یه قولی میده و بهش عمل نمیکنه ، یعنی حتی برای حرف خودش هم تومنی ارزش و احترام قائل نیست ...

بدی اولین اشتباه اینه که ، شیشه ای رو میشکنه که دیگه هیچ وقت مثل اولش نمیشه ... 


خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود
ز دام خال سیاهش کسی رها نشود


خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار
به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود


جواب ناله ی ما را نمی دهد "دلبر"
خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

* سید علی خامنه ای

۱۵ آبان ۹۳ ، ۱۲:۴۷ ۰ نظر

88. لعن الله امة دفعتکم عن مقامکم ...


امشب توی روضه همه ش به این فکر میکردم که در همه ی این مصیبت ها من هم شریکم ... 

غصه ام دو چندان شد ! 


خدایا اگر مانعم از سر راه بردارم !

اگر راکدم ، جاری ام ساز !

خدایا به دوست داشتنی ترین بندگانت قسمت می دهم، نگذار سرعت حرکت عالم را کم کنم .

۱۴ آبان ۹۳ ، ۰۰:۳۸ ۰ نظر

87. قول دادم

با خودم قرار میذارم که سعی کنم همیشه با وضو باشم ...

قول میدم که بی دلیل موسیقی گوش نکنم ؛ یعنی اینکه دیگه هیچوقت موسیقی رو به خاطر خودش گوش نکنم ... مگر اینکه برام سودی داشته باشه یا منو به احساس آسمون نزدیک تر کنه ...

۱۴ آبان ۹۳ ، ۰۰:۳۲ ۰ نظر

86. آدمِ من


آدم ها را نه به زور و نه با محبت های مصنوعی نمیشه نگه داشت، آدمی اگر با تو جور باشد میماند و اگر نباشد ، می ورد ، دیر یا زود ؛ حتی ارزش سرمایه گذاری هم ندارد ... آدمی هم که جور باشد کم پیدا میشود ؛ بقیه فقط رهگذرهایی هستند که در مسیر تو قرار میگیرند و باید با آنها مهربان بود اما توقعی جز این نداشت ... اینکه کسی برای تو رهگذر باشد به این معنی نیست که آدم خوبی نیست ؛ بلکه فقط به این معنی است که آدم ِ تو نیست ...

۱۴ آبان ۹۳ ، ۰۰:۲۸ ۰ نظر

85. هزار راه نرفته ...


سر در گمم حسابی !
گاهی میگم میرم سربازی و سریع دنبال کار ، تا تو این آشفته بازاری که دانشگاه آزاد هم داره هی یکی یکی رشته ها رو اشباع میکنه و عین ماشین جوجه کشی آدمای مدرک به دست میریزه به جون جامعه ؛ که دست بر قضا وقتی پای استخدام بیفته اونی که دانشگاه آزادی بوده احتمالا پول و پارتی بیشتری هم داره و بیچاره دانشجویی که عمری درس خونده و حالا میبینه قبل از اون یکی دیگه جاشو گرفته ... پس یکی از دغدغه هام این میشه که شاید بهتر باشه ، تا دیر نشده و تولیدات دانشگاه آزاد همه جا رو قبضه نکردن و جایی هم برای ما پیدا میشه ، سربازی و بعد کار .



گاهی میگم ارشد اما خودش سه مساله میشه : ارشد به خاطر کار ؟ ارشد به خاطر تاثیر ؟ ارشد به خاطر علاقه ؟


همیشه دوست داشتم توی ذهن آدما اثرگذار باشم تا رفاه جسمی شون . پس شاید اثر گذاری اولویت بیشتری داشته باشه ...

کدوم اثرش بیشتره ؟ یه پزشک یا دندونپزشک ؟ یه ارشد و بعد دکتری اپیدمیولوژی ؟ ارشد و بعد دکتری علوم فرهنگ و ارتباطات ؟ حتی رفتن به حوزه و تحصیل علوم دینی ؟ یا گاهی بدم نمیاد برم رشته ی هوافضا و مهندسی های جذاب !!! گاهی فکر میکنم درس های غیر فنی مثل فرهنگ و ارتباطات یا علوم دینی رو شاید بشه کنار رشته های مهارتی مثل پزشکی یا مهندسی کار کرد و از دو جنبه پیشرفت کرد ...






اما واقعا اولویت با کدومه ؟ باید تا دیر نشده تکلیف خودمو مشخص کنم و از فرصت هایی که مثل ابر میرن در جهت مشخصی استفاده کنم و گرنه مثل این دوسال و شاید هزار بار بد تر از این دو سال گرفتار حسرت بشم ...



+ شاید یکی از تلخ ترین خداحافظی ، تموم شدن دانشگاه باشه ، و دانشگاه به معنی واقعی ش همین اولین دوره ی کارشناسیه ... نه ارشد و نه حتی دوباره دانشگاه اومدن مزه ی دانشجویی نمیده ! شیطنت ها و ناپختگی های این روزا ، تازه وارد بودن بقیه ، داغ بودن آدما و کلّی خصوصیت دوست داشتنی این دوره دیگه هیچ وقت تکرار نمیشه ...



اوقات خوش آن بود که با دوست یار به سر رفت   ***  باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود ...



۰۸ آبان ۹۳ ، ۱۶:۳۹ ۰ نظر

84. زمین و زمان مال خداست


به این فکر میکنم که هیچ اتفاق این دنیا تصادفی و بی برنامه نیست . حتما اون تدبیرگر شب و روز و زیر و رو کننده ی دل ها و چشم ها ، حواسش به دونه دونه اتفاقاتی که میفته هست . و بیشتر به این عقیده مطمئن میشم وقتی که همه چیز بر عکس خواست و برنامه ی من پیش میره . چند وقته که اگه نگم همه چی ، لااقل خیلی از چیزایی که براشون برنامه ریخته بودم و مو لای درزشون هم نمی رفت به هم ریخت اونهم بواسطه ی حیلی چیزای ساده و پیش پا افتاده یا  اتفاقاتی که فکرش رو هم نمی کردم ......... و افتاد ... 
گاهی ما فراموش می کنیم که باید توی زمین خدا بازی کنیم و همه چی دست اونه . خصوصا اون وقتایی که خودمون تنهایی دست به کار میشیم و خیلی هم دقیق برنامه و صغری کبری میچینیم ؛ بعد آخرش به هیچ جایی نمیرسیم ... از اینجا رانده و از 
آنجا مانده ...
حواسم باشد که وقتی فقط برای خدا و با برنامه ی خدا کار کنم؛ حتی اگه موفق هم نشم ، لااقل پاداشم محفوظه ؛ لا اقل محبتش اگه بیشتر نشده باشه کم تر نمیشه ...     
 
 
۰۴ آبان ۹۳ ، ۲۰:۴۲ ۰ نظر

83. بزرگترین عذاب

گاهی ده ها بار یه رفتار قابل سرزنش رو از هم اتاقیام میبینم و هیچ تذکری نمیدم ؛ اما نمیدونم چرا گاهی وقتی حتی یک دهم همون کارو خودم انجام میدم جوری تذکر میدن و طلبکارن که نمیدونم چی بگم . فکر میکنم بعضی آدما اگه اشتباهاشون رو نادیده بگیری و بهشون تذکر ندی ، یا تا با یه آدم مثه خودشون نیفتن هیچ وقت به این فکر نمی افتن که باید بعضی رفتارهای غلطشون رو اصلاح کنند .


مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند، ولی آن ها را ببخش.

    اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش.

    اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت، ولی موفق باش.

    اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش.

    آنچه را در طول سالیان بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند، ولی سازنده باش.

    اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند، ولی شادمان باش.

    نیکی های درونت را فراموش می کنند، ولی نیکوکار باش.

    بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.

    و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان « تو و خداوند» است نه میان تو و مردم.


* معلم شهید دکتر علی شریعتی




+ همیشه به این فکر میکنم که بزرگترین عذاب جهنم اینه که با یه سری آدم بی منطق و نفهمِ از خودت بدتر باید زندگی کنی .



۰۴ آبان ۹۳ ، ۰۱:۵۶ ۰ نظر

82. یه کسی ، یه جایی ، یه چیزی ...


تا بحال شده عاشق شده باشی اما ندونی کی ؟ کِی ؟ و کجا؟

الان تقریبا یه همچین حسی دارم .

یکی از دوستان چند تا از دخترای دانشگاه رو بهم پیشنهاد کرده ! کسانی که خودش ازشون مطمئنه ؛ اما نمیدونم چرا با اینکه جای خالیش رو احساس میکنم اما جرات اقدام کردن رو ندارم .


یکی ترس مسولیت جدید ، 

یکی این که میگم شاید من لایق او نباشم ...

یکی اینکه میگم شاید بهتر از اویی برای من باشد ...


خدایا قول میدی اگه قول بدم از این به بعد به حرفات به طور جدی گوش کنم تا اونجایی که میتونم ، تو هم قول بدی بهم یه خانوم خوب ، در زمان مناسب ، و بچه های سالم و صالح بدی ... خداییش خواسته ی زیادیه برای دنیا؟ باور کن بقیه خواسته هام اخرویه ...




۰۲ آبان ۹۳ ، ۰۲:۴۷ ۰ نظر

81. باید هایی که نیست ...


 


من! پادشاه مقتدر کشوری که نیست!

دل بسته ام ، به همهمه ی لشکری که نیست!

 

در قلعه، بی خبر ز غم مردمان شهر

سر گرم تاج سوخته ام، بر سری که نیست!

 

هر روز بر فراز یقین، مژده می دهم

از احتمال آتیه ی بهتری که نیست!

 

بو برده است لشکر من، بس که گفته ام

از فتنه های دشمن ویرانگری ، که نیست!

 

من! باورم شده ست که در من، فرشته ها،

پیغام می برند ، به پیغمبری که نیست!

 

من! باورم شده ست ، که در من رسیده است،

موسای من، به خدمت جادوگری که نیست!

 

باید ، برای اینهمه ناباوری که هست،

روشن شود، دلایل این باوری که نیست!

 

هرچند ، از هراس هجومی که ممکن است،

دربان گذاشتم به هوای دری که نیست،

 

فهمیده ام ، که کار صدف های ابله است

تا پای جان محافظت از گوهری که نیست!!

 

 

 

* حسین جنتی

۰۲ آبان ۹۳ ، ۰۲:۴۷ ۰ نظر