إِنِّـی ذَاهِــــبٌ إِلَـــىٰ رَبِّـی سَـیَـهْـدِیـنِ ...

۲۸ مطلب با موضوع «ارتباطات و رسانه :: بفرمایید دانلود !!» ثبت شده است

398. You're not welcome anymore

 

داشتم به روزهای اولی که کارم رو شروع کرده بودم فکر میکردم،

از اونجابی که ادم درسخونی نبودم و همیشه کلاس های تیوری و عملی و هر چی که مربوط به درس بود میپیچوندم

وقتی کارم رو شروع کردم نزدیک به صفر بودم :l

اوایل میرفتم ویدیوهای نحوه ی رگ گیری رو تو یوتیوب سرچ میکردم و نگاه میکردم، شروع کردم خوندن کتاب هایی که حتی اساتیدمون هم شاید نخونده بودن ، خیلی تلاش کردم و نتیجه اینکه دو سال طول کشید تا یه پرستار درست درمون بشم.

اوایل کار سخت بود، نیروی تازه کار ، با سابقه های مغرور و نچسب! ترکیب سمی بود.

حالا بیشتر از شیش سال از اولین روز کاریم میگذره، خیلی تلاش کردم، شب و روز شیفت دادم، مرتب سعی کردم خودمو به روز نگه دارم، حالا دیگه مسول شیفتم، توی بخش اون چیزی که من بگم اتفاق میفته. سخت بود ولی وقتی به این فک میکنم که یه روزی دغدغه م این بوده که چطور رگ بگیرم به این داستان ایمان میارم که خیلی چیزایی که فکر میکنیم دور و دیر هستن ، زودتر از چیزی که فک میکنیم سر میرسن و سختی هایی که فک میکنیم عمری طول میکشه تا تموم شن ، مثل یه خواب بد تموم میشن و یه خاطره ی محو باقی میمونه فقط.

 

دیروز ایمیل تایید مدارکم از بورد پرستاری نیویورک رو دیدم، نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت، بیشتر از هر زمان دیگه ای تو زندگیم احساس قدرت و ثبات میکنم. هفت هشت روز پیش روز تولدم بود و سی ساله شدم. سی سالگی برای من طعم ثبات و قدرت طلبی میده. اگه رنگ داشته باشه باید آبی سیر باشه . با ثبات و پر از صلابت .

 

سی سالگی نقطه ی اتصال تجربه های تلخ دیروز و رویاهای شیرین آینده س .

 

و اگه موسیقی بود قطعا " I WILL SURVIVE "  از Gloria gaynor بود .

 

از اینجا دانلودش کنید :)

 

 

۰۲ بهمن ۰۱ ، ۰۴:۱۱ ۱ نظر

331. حرفِ آخر



این مرخصی هم تمام شد،

دلتنگی ما تمام نمی شود ...


و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین!






۲۲ تیر ۹۶ ، ۲۱:۴۹ ۰ نظر

330. گفتم:

 
با هر بهانه و هوسی عاشقت شدست
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شدست
چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود
گیرم که برکه ایی نفسی عاشقت شدست
ای سیب سرخ غلت زنان در مسیر رود
یک شهر تا به من برسی عاشقت شدست
 پر می کشی و وای به حال پرنده ایی
کز پشت میله ی قفسی عاشقت شدست
آیینه ایی و آه که هرگز برای تو
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شدست
 
*فاضل نظری
 
 
۲۰ تیر ۹۶ ، ۲۲:۱۷ ۰ نظر

327. دیر آمدی ری را ، باد آمد و همه ی رویاهای ما را با خود برد ...

 

نمیدانم کجایی

اما میدانم
بالاخره یک روز همدیگر را خواهیم دید
روزی که فکرش را هم نمی کنم
شاید روزی که دارم فراموشت میکنم
و دغدغه های دیگری دارم
چقدر بد!
 و این شعر سید علی صالحی
 چقدر شبیه حال من خواهد بود
آری
دیر آمدی ری را؛ 
باد آمد
و همه ی رویاهای ما را 
با خود برد  :
 
 
راستی هیچ می‌دانی من در غیبت پر سوال تو
چقدر ترانه سرودم
چقدر ستاره نشاندم
چقدر نامه نوشتم که حتی یکی خط ساده هم به مقصد نرسید ؟!
رسید، اما وقتی
که دیگر هیچ کسی در خاموشی خانه
خواب بازآمدن مسافر خویش را نمی‌دید . 
 
 
حالا دیگر دیر است ...
من نام کوچه‌های بسیاری را از یاد برده‌ام .
نشانی خانه‌های بسیاری را از یاد برده‌ام .
و اسامی آسان نزدیک‌ترین کسان دریا را
راستی آیا به همین دلیل ساده نیست که دیگر هیچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد ...؟
 
 
درست است که کلمه به سکوت و
کارد به استخوانم رسیده است ،
اما هرگز ...
-هیچ دقیقه‌ی دوری-
به دریا دشنام نداده‌ام.
من
فقط می‌بخشم،
اما فراموش نمی‌کنم
 
 
کم نیستند شادی‌ها .
حتی اگر بزرگ نباشند ،
آن‌قدر دست نیافتنی نیستند
که تو عمری‌ست ،
کز کرده‌ای گوشه جهان،
و بر آسمان چوب‌خط می‌کشی به انتظار .
حبس ابد هم حتی، پایان دارد ،
پایانی بزرگ و طولانی .
 
بعد از تو
شب‌های طولانی بسیاری
روزهای طولانی بسیاری
شب و روزهای طولانی بسیاری
بی اسم تو مُردم .
من بی‌درخت، بی‌دریا، بی‌خواب، بی‌خانه
من بی‌کفن، بی‌کلمه، بی‌کبریای تو مردم .
 
 
 
آیا اشتباه از ما بود
که نفهمیدیم بعد از تو
دعای دریا را با کدام زبانِ بریده
باید خواند ؟
بعد از تو دیگر هیچ شمایی شبیه شما نیامد ... 
 
 
اگر مُرده‌ای، بیا و مرا ببر ،
و اگر زنده‌ای هنوز،
لااقل خطی، خبری، خوابی، خیالی ... بی‌انصاف !
 
 
 
 
 
 
 
 
 
۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۴:۴۹ ۱ نظر

317. جنگ جنگ تا پیروزی !

 

سه ماه پیش همین روزها آرزو کردم که هر چه زودتر 15 فروردین را ببینم ، از آن روز سه ماه و نیم گذشت و بالاخره مرخصی ام هم جور شد و برگشتم و این یعنی اینکه روزهای بد هم خواهند گذشت؛ روزهای خوب که جای خود دارد ...

 

و اما بعد ؛ 

این روزها خوشحالم ، گرچه همچنان تکراری و بی روح اند ولی مسیر برایم از هر زمان دیگری روشن تر است .

تصمیماتم را گرفته ام ، برنامه هایم را ریخته ام ، هزینه فایده شان را حساب کرده ام ،آرزوهایم را نوشته ام و حتی در همین مدت به یکی دوتایش رسیده ام . هر چیزی را که میخواستم امتحان کنم ، امتحان کرده ام و دیگر زمان آزمون و خطا هم گذشته است . شاید بشود گفت یک ثبات نسبی بالاخره دارد پدید می آید و آن همه طوفان دارد فرو می نشیند . نیمخواهم الکی دلم خوش باشد ولی حتی در صورت شکست ، به قول این دوستان فوتبالی مان حتی PLAN B هم آماده کرده ام .روی کاغذ، به نظر همه چیز درست می آید اما زمان بیشتری میخواهد تا در عمل اتفاقات بهتری بیفتد ... ان شاء الله !

میدانم که روزهای سختی در راه است ، اما خوب بودنشان هیچ ربطی به سختی و آسانی اش ندارد ...

 

 

+ آرام باش و صبور 

    توکل کن ! 

   آستین هایت را بالا بزن 

آنگاه دستان خدا را می بینی که زودتر از تو دست به کار شده اند ...

 

 

                                                       

 

 

 

               

 

۱۳ تیر ۹۶ ، ۱۸:۵۹ ۰ نظر

304. لإلک لَیلی و دَمعاتی

 
مشخصا بعضی دغدغه های 5 سال پیشم امروز خنده دار به نظر میرسد
ایضا بعضی دغدغه هایی که این روزها خیلی جدی گرفته ام شاید به چنین سرنوشتی دچار شوند .
 
مشخصا حسرت چیزهای زیادی از پنج سال پیش دارم
ایضا روزی میرسد که حسرت بعضی از این روزها را هم خواهم خورد
 
ولی چاره ای نیست ، نه میتوانم همین حالا به چیزهایی که شدیدا جدی به نظر میرسند بخندم 
نه میتوانم تضمین بدهم که حسرت نخواهم خورد
 
تنها میتوانم قول بدهم که سعی میکنم سعی کنم ...
 
 
بعد از تقسیم شدن ، ما را فرستادند بندر ،  پس از ماجراهایی جاگیر شدیم ( یعنی به زور جا شدیم و هنوز جا یه جا میشویم ) ولی بعد از اینکه فضا دستمان آمد، از تفریحات سالم ماه گذشته ی ما  گشت شبانه و بعضا نیمه شبانه زدن در خیابان های بندر و پیدا کردن سوراخ سمبه های شهر بود.
تجربه کردن  .... تخمه های داغ و تازه ... ساحل ... فلافل!
و اینکه بعد از کلی اصرار و خواهش من ، بالاخره دوستان راضی شدند و یک رستوران لبنانی اصل در بندر پیدا کردیم . بعد از دیدن فهرست غذاها شروع کردیم از هر کدام یکی سفارش دادیم تا ببینیم اصلا چی هستن  ؟
شاورما - فطایر - پیتزا بعلبکی - تبوله و ... 
بعد از آن پای ثابت تفریحاتمان یکیش خوردن غذای لبنانی شده ...
شب های دوست داشتنی ...
 
 
 
 
 
 
 
۰۳ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۴۷ ۰ نظر

302. می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر

                                                              دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت ...

 

 

۳۰ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۳۹ ۰ نظر

300. علی رو حلال کن


مرخصی تمام شد ، 

امشب دارم به همه ی کسانی که دوستشان داشته ام فکر میکنم ...

به کسانی که با آنها زندگی کرده ام !

و به این فکر میکنم که چقدر باید بیشتر دوستشان می داشتم .

کاش بیشتر دوستت داشتم 

خیلی بیشتر ...




دانلود 


التماس دعا !


۰۶ اسفند ۹۵ ، ۰۳:۵۱ ۰ نظر

297. زمین از غیرممکن ها پُره ...

 زمین از غیر ممکن ها پره...

                           اما تو ممکن باش !




دانلود




۰۵ اسفند ۹۵ ، ۰۳:۰۹ ۰ نظر

294. { ؟ ؟ ؟ }



اومده م مرخصی ، عوض اینکه فکرم راحت باشد ، یک چیزی آن تَه مَه های ذهنم خِرِش خِرِش میکند . نمیدونم چیه ولی فکرم درحال searching میباشد اما هنوز چیزی یافت نشده . باید بگردم ببینم ذهنم یا شاید ضمیر ناخودآگاهم داره به چی فکر میکنه ؟ ولی حس خوبی ندارم ... ان شاء الله که خیر است .


+ اگه بخوام قفسه های فکرم رو مرتب کنم شاید همچین شکلی بشه :


کار و بیمارستان

ورزش و آمادگی جسمانی

کنکور 

فلسفه و تاریخ و به طور کلی علوم انسانی

ازدواج



البته چیزهایی هم هست که براشون قفسه ی خالی کنار گذاشته م ولی خیلی ذهنم درگیرشون نیست :

هنر و رسانه

و تبلیغ 

شاید بعدتر نوبت به اینها هم رسید ...



ارتباط با خدا هم قفسه ی بزرگی بود که این روزها گرد و خاک گرفته !


دارم به چی فکر میکنم ؟

دارم به کی فکر میکنم ؟

دارم فکر میکنم ؟

چقدر ذهنم در هم بر هم و شلوغ شده ...





یک ترانه ی دوست داشتنی از سال های دانشگاه



۰۲ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۴۹ ۰ نظر