این سیصد و نود و هفتمین پست این صفحه س ، 

یه زمانی برای خودم برنامه ی خاصی داشتم که مثلا هر هفته دوشنبه ها یا فلان روز یه مطلب بنویسم ، که مثلا چه حال و احوالاتی تو اون هفته بر ما گذشته.

حالا هر از گاهی از روی نوستالژی اینجا سر میزنم، ولی تصمیم گرفتم از این به بعد بیشتر بیام . حالا که کسی گذرش به این طرفا نمیفته ، تازه جون میده برای نوشتن ، برای خود بودن...

امشب داشتم به اولین باری که وبلاگ نوشتم فکر میکردم، یادمه از روی کتاب «آموزش کامپیوتر برای همه»، فهمیدم که با همون اینترنت Dial Up میشه یه وبلاگ درست کرد ، یا به خیال اون زمان خودم منم میتونستم یه سایت داشته باشم.

ااولش توی پرشین بلاگ یه صفحه درست کردم که انقد داغون بود فک کنم یه مطلبم اونجا ننوشتم،

بعد رفتم بلاگفا ( هعععییییی بلاگفااااا کجاییی که یادت بخیرررر 🥺 دوران اوج و شکوه وبلاگ نویسی همون روزا بود) 

بلاگفا بود و کلی نوجوون و جوون که با سرعت بیست و هشت کیلوبیت بر ثانیه از همه چی مینوشتن ... واقعا یادش بخیر .

توی بلاگفا اسم اولین وبلاگمو گذاشتم رنگارنگ :)

توش همه چی میذاشتم ، بیشتر از اینکه نوشته های خودم باشن مطالب اینور و اونور رو میذاشتم ، ۱۵ سالم بود، شایدم کمتر.

بعدش یه وبلاگ ورزشی درست کردم به اسم قلب تپنده ی فوتبال 😅 

سیر تحولات فکری منو ببین انصافا :/

حس و حال اینکه همه شون رو بنویسم ندارم ولی عنوان وبلاگ ها رو مینویسم فک میکنم به اندازه ی کافی گویا باشه 

رنگارنگ 

قلب تپنده فوتبال ( این هنوزم منو میخندونه😂😂😂 )

نیمکت تنهایی 

تجربیستان 

پاکنویس 

بعدش هم که اومدیم blog.ir که دیگه وبلاگ نویسی خودش یه کار نوستالژیک در حد همون اینترنت Dial up محسوب میشد.

الان به سرم زد برم ادرس وبلاگ قبلیام رو بزنم ببینم هنوز هستن یا نه :)

 

خلاصه بعد از اینهمه مدت اومدم که در مورد یه چیز دیگه حرف بزنم ولی در مورد یه چیز دیگه حرف زدم ، احتمالا اولین شبی که خونه باشم در مورد اون مورد دیگه هم مینویسیم .

 

راستی حالا که بحث وبلاگ شد خواستم از یه وبلاگ اسم ببرم.

یادمه اولین وبلاگی که تاثیر عجیبی روی من داشت اسمش دختر نقاش بود ؛

ادرسش اون موقع dokhtarenaghash.blogfa.com این بود، اگه اشتباه نکنم. 

که بعدا نمیدونم هک شد یا چی شد , وبلاگش پرید.

من اول دبیرستان بودم و توی شهرستان، این وبلاگ رو یه دختر دانشجوی جامعه شناسی توی تهران مینوشت، رنگ زمینه ی وبلاگش خاکستری بود، یه موسیقی پس زمینه داشت ( songs from a secret garden) که من اصلا خیلی وقتا نیمه شبا میرفتم تو وبلاگش تا این موسیقی رو بشنوم و متناش رو بخونم .

چیز خیلی خاصی هم شاید نمینوشت ولی ترکیب متن و رنگ و موسیقی ش جوری بود که حس خوبی برام داشت، 

و پروفایل وبلاگش این شعر مولانا بود 

 

شاد زی 

با سیاه چشمان شاد 

که جهان نیست 

جز فسانه و باد ...

 

امیدوارم هر جا هست خوشبخت باشه، کاش میتونستم صفحه ی اینستاگرامش رو پیدا کنم .

 

فعلا همین ، اگه یه شب بیمارستان نبودم میام ⁦:⁠-⁠)⁩