إِنِّـی ذَاهِــــبٌ إِلَـــىٰ رَبِّـی سَـیَـهْـدِیـنِ ...

۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

143. غافلگیری در 29 فروردین !!!

دیشب تو این فکر بودم که خیلی نیازه حتما امسال برم آذوقه ی مطالعه ی یکسال آینده م رو از نمایشگاه کتاب بخرم ، اما پول کافی نداشتم ،  تقریبا منصرف شده بودم ، تا اینکه امروز توی اتاق عمل، منصور برگشت و بی مقدمه خبر ریخته شدن قسمتی از پول شیفت هلال احمر رو بهم داد . دقیقا همون مقداری که میخواستم و حتی بیشتر !!!

احتمالا با خیال راحت تموم کتابایی که خیلی وقت بود دنبالشون بودم رو خواهم خرید .

" در جستجوی امر قدسی ... "

و حسابی غافلگیرتر شدم وقتی که فهمیدم مقاله م توی کنگره ی بین المللی خون پذیرفته شده !!!

 هیچکدومشون حتی به فکرم هم نمی رسید چه برسه یه اینکه انتظارشون رو داشته باشم !!!!

خدایا ارادتمندیم !

گرچه اگر این ها هم نمیشد از ارادت بنده ی حقیر چیزی کم نمیشد ولی خیلی غافلگیرم کردی !

+

گاهی گمان نمی کنی، ولی می شود

گاهی نمی شود ! نمی شود که نمی شود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود

گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست

گاهی تمام شهر گدای تو میشود ...

* شعر منتسب به معلم شهید دکتر علی شریعتی

۲۹ فروردين ۹۴ ، ۱۶:۴۱

142. قرار شبانه

تمایلات ما چندان متنوع نیستند ولی جلوه‌های متنوعی دارند. ما آدم‌ها یا دنبال راحتیم یا لذت. و این دو تمایل کلیدی خود را به صورت عجولانه، جاودانه و فراوان می‌خواهیم. در حالیکه نه راحتی و نه لذت در دنیا به خوبی به دست نمی‌آیند.

* استاد پناهیان

+ تصمیم گرفتم به جای اینکه به این فکر کنم که اگر در مقابل اشتباهات دیگران بخواهم توی لاک خودم فرو برم یا کم محلشان کنم یا مثل خودشان باشم ... سعی کنم در عوض به خوب ترین شکل ممکن با اونا رفتار کنم . حتی اگر آنها شرمنده نشوند و از رو نروند ، اما من باید حال خودم رو بگیرم . ضمن اینکه آدم های اطراف من خوبی های بسیاری هم دارند که می ارزد تحمل کرد چند تا رفتار اشتباه و البته آزار دهنده را ... ما آدما باید بیش از این قدر همدیگه رو بدونیم . این خودش یک برنامه ی تمرینی می شود برای مبارزه با نفس .

+ برای هزارمین بار از خودم عاجزانه خواهش میکنم زین پس دیگر  در هیچ بحث و جدل کلامی ( خصوصا سیاسی ) وارد نشوم ، چون آخر سر هیچ طرفی نظرش را تغییر نمی دهد بلکه هر دومون وقتی طرف مقابل داره حرف میزنه به جای اینکه به حرفش گوش کنیم ، داریم به این فکر میکنیم که چه  جواب دندون شکنی بهش بدیم ( این وضعیت وقتی کسی شاهد این مباحثه میباشد شدید تر می شود . ) مگر جایی باید وارد بحث شد که احساس کنی نظرت برای طرف مقابل مهمه ...

این طوری هم وقت خودتو نمی گیری هم بقیه رو . ضمن اینکه دیگه خبری از کدورت و قساوت قلب بعد از این جور بحث ها هم نیست .

۲۹ فروردين ۹۴ ، ۰۲:۲۹ ۰ نظر

141. از هیروشیما تا لوزان


امشب ، بعد از دیدن مستند " از هیروشما تا لوزان " حال عجیبی دارم،
احساس نگرانی...
احساس عدم انجام وظیفه و کم کاری ...
احساس ادای بی طرفی و اعتدال در آوردن ...
و مومنان کسانی هستند که " لا یخافون لومه لائم ! "
بیش از این که نگران مذاکرات هسته ای باشم ، نگران نوع نگاه مردمی هستم که با چند پیام واتساپ زیر و رو می شود و یا جهل مرکبی که بواسطه ی آن به جان جامعه می افتد و هر کس با اندک فهمی و یک گوشی اندروید که به شبکه ی واتساپ و وایبر وصل شود خود را علامه ی دهر ببیند و علم ناقصش حجاب اکبرش شود ...
اینکه توی بیمارستان وقتی همکلاسی هایم را میبینم که شروع به یک بحث سیاسی می کنند و کلیدی ترین جملاتشان را از پیام های رایج و مشابه واتساپ و وایبر گرفته اند ، دقّم می دهد و و و
قدیم ترها هر وقت بحث سیاسی یا چیز دیگری میشد ، طرف میگفت " بابا حوصله داری ها!!!  ، این چیزا به من و تو نیومده ..." چون خودش رو تو این زمینه صاحب نظر نمیدونست یا لا اقل "به اندازه ی الان" نمی دونست و به نوعی به بی اطلاعی و نقص دانسته های خودش واقف بود . ولی الان چی ؟
فکر میکند نه تنها به موضوع مسلط است ، حتی از پشت پرده ها هم خبر دارد و این دلواپس ها هستند که مغزشان شستشو داده شده یا افراطی ها هستند که از توافق هسته ای می ترسند و آن ها که مخالف جریان موجود حرف بزنند را از کمی سواد رنج می برند و جز آخوند محلشان یا اخبار شبکه ی یک صدا و سیما از سایر عوالم علم و فناوری بی بهره مانده اند  ...

تاریخ در مورد اتفاقات این روزها قضاوت خواهد کرد ، اما تاریخ بی رحم است و کور ! اگر کسی اشتباه کند چوبش را می خورد ... فرقی نمی کند که عامدانه کج رفته باشد یا ساده لوحانه ... و آنها که تاریخ را دو یا چند بار تکرار می کنند ...

؟؟؟!!!!




+ آیا این مطلب نقض میکند مطلب قبلی ام را ؟؟!!


+  دانلود مستند هیروشیما تا لوزان  : قسمت اول .... قسمت دوم

۲۹ فروردين ۹۴ ، ۰۲:۰۳

140. دوران روحانی مُچّکّریم !!!

در مورد توافق هسته ای خیالم راحت است ...

در هر صورت اتفاقات خوبی خواهد افتاد .

حالت اولش آن است که همه چیز همان طور که دولت راستگویان می گوید دارد خوب پیش می رود و آخر سر با یک توافق کولاک با آمریکا هم رفیق فابریک می شویم و دوران بدبختی و گرانی و بیکاری تمام می شود و آمریکا هم سر عقل می آید و مثلا دیگر اشتباها هواپیمای مسافربری ما را با آن همه زن و کودک نمی زند و بعدش مجددا اشتباه کند و به فرمانده ی آن ناو مدال افتخار بدهد . یا آژانس هم قول می دهد بچه ی خوبی باشد و دیگر اطلاعات دانشمندان هسته ای و جیک و پوک ما را کف دست رفقای ناباب اوباما ( مثلا نتانیاهو ) نگذارد که آنها هم خیلی اتفاقی آنها را ترور کنند . این روزهایی که بگو بخند دکتر ظریف و عکس یادگاری اش با جان کری و این خانم جدیده موگرینی و اینها را می بینم ( یاد و خاطره ی کاترین اشتون که دیگر جزء نوستالژی های جوانی ما شده است بخیر! ) همه ش این فکر به ذهنم می زند که چرا ما نباید یک خاطره ی خوش از آمریکا داشته باشیم و لابد همه اش هم زیر سر همین شعار مرگ بر آمریکایی است که ملت می گویند و آمریکا هم مجبور می شود همه ی گزینه هایش را هر روز روی میز بگذارد ؛ کودتا ، جنگ ، ترور ، تحریم، تهدید ... راستی اول آمریکایی ها از گزینه هایشان استفاده کردند و ما مرگ بر آمریکا گفتیم یا ما آنها را با همین شعار خشک و خالی هی عصبانی می کنیم ؛ اصلا زمان مصدق که  خبری از مرگ بر آمریکا نبود یا حتی لااقل حرفی از اسلام و جمهوری اسلامی نبود ، احتمالا آنجا هم شبیه همان زدن هواپیما و هزار جنایت دیگر اشتباها دستشان به گزینه ها خورده و یکهویی خیلی اتفاقی اسم رمز کودتا هم از رادیو بی بی سی پخش می شود و دیگر نه از مصدق خبری می ماند و نه از دموکراسی . بنده خدا آمریکا که تقصیری ندارد همه چیز تقصیر عده ای افراطی بی سواد است که آن زمان هم به دنبال دردسر بودند و میخواستند نفتشان ملی باشد یا خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند . الان هم افتاده اند دنبال انرژی هسته ای ...

داشتم میگفتم حالت اولش همین است که از ترجمه ی ایرانی بیانیه ی لوزان در می آید و همه چیز خوب پیش می رود و ما تا ابد با خوبی و خوشی در کنار 5 بعلاوه ی یک ( جامعه ی جهانی ) زندگی خواهیم کرد .

من به این حالت به شدت امیدوارم چون بعید میدانم جناب دکتر روحانی که تمام حیثیتش را سر مساله ی هسته ای گذاشته و از مسکن مهر بگیر تا سازمان فضایی و ... را کلا بی خیال شده و می خواهد با همین توافق یک تنه چرخ مملکت را راه بیندازد ؛ زیر بار یک توافق بد برود ...

مثلا شما یک درصد احتمال بده بعد از این توافق مردم اثری از بهتر شدن وضع معیشتشان نبینند یا باز هم همان آش باشد و همان کاسه ، دیگر باید قید رفاقت با آمریکا را زد و کلید رابطه با کدخدا را هم بوسید و گذاشت کنار ...

در واقع مهم ترین اتفاقی که اینجا می افتد این است که دوزاری مردم می افتد که چه کلاه گشادی به اسم تنش زدایی و اعتمادسازی و جامعه ی جهانی و این حرف ها بر سرشان رفته و حنای آمریکا دیگر برای خوش باورترین گروه عوام الناس هم رنگی نخواهد داشت .

اگر هم توافق خوبی بشود و زندگی ما هم سر و سامانی پیدا کند که چه بهتر ( واقعا به این یکی امیدوارم ) . هم زندگی ما بهتر می شود و سر کار می رویم و زن  و بچه و این حرفا و هم دکتر روحانی با اکثریت قاطع آرا دور بعدی رای می آورد و هم کدخدا توانسته صلح جهان را تامین کند ( مثلا فرض کنید عربستان و داعش و رژیم صهیونیستی و طالبان و ریگی و ... هم کار دانشمندان هسته ای ما میباشد) .

کلا از هر زاویه ای که نگاه می کنم ، هر توافقی به نفع همه خواهد بود !!!!

یا خاطره ساز می شود و همه خوشبخت می شویم و یا تجربه و درس عبرت می شود و باز هم همه خوشبخت می شویم ( گرچه آدم عاقل از یک جا دو بار گزیده نمی شود . ) اما گور بابای ضرر !!! حالا که انقد اصرار داری شما هم یک امتحان دیگه ای بکن شاید فرجی شد ... ما که بخیل نیستیم . من حتی دارم به روزایی فکر میکنم که تعطیلات آخر هفته ها جای چالوس و جاهای تکراری قبلی بدون ویزا مستقیم برویم آمریکا و برگردیم .

کلا این روزا برعکس خیلیا که مذاکرات و اخبار مربوطه را دنبال میکنند، بنده اصلا سرم برای این حرف ها درد نمی کند چرا که به شدت به این ماجرا خوش بینم و آن را حتی لازم و ضروری می بینم یا معیشتمان بهتر می شود یا تجربه مان بیشتر ... دولت محترم هم در این میان هرگلی بزند به سر خودش زده است... صلاح مملکت خویش خسروان دانند ...

+

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

چنان نماند، چنین نیز هم نخواهد ماند ...

+ البته یه سری نگرانی خرده ریز هم دارم که شدیدا آزارم میده که نه تحریم است و نه داشتن یا نداشتن انرژی هسته ای ... ولی نمی دونم چرا کلا انقد خوش بینم .

+ یعنی میشه که ظهور نزدیک باشه ؟؟؟

۲۷ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۱۹

139. آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس ...


حال ما بی‌آن مه زیبا مپرس
آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس
زیر و بالا از رخش پرنور بین
ز اهتزاز آن قد و بالا مپرس
گوهر اشکم نگر از رشک عشق
وز صفا و موج آن دریا مپرس
در میان خون ما پا درمنه
هیچم از صفرا و از سودا مپرس
خون دل می‌بین و با کس دم مزن
وز نگار شنگ سرغوغا مپرس
صد هزاران مرغ دل پرکنده بین
تو ز کوه قاف و از عنقا مپرس
صد قیامت در بلای عشق اوست
درنگر امروز و از فردا مپرس
ای خیال اندیش دوری سخت دور
سر او از طبع کارافزا مپرس
چند پرسی شمس تبریزی کی بود
چشم جیحون بین و از دریا مپرس ...

* مولوی
۲۶ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۳۱ ۰ نظر

138. برکه و ماه!



با هر بهانه و هوسی عاشقت شده است

فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است

چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود

گیرم که برکه ای نفسی عاشقت شده است

ای سیب سرخ غلت زنان در مسیر رود

یک شهر تا به من برسی عاشقت شده است

پر می کشی و وای به حال پرنده ای

کز پشت میله ی قفسی عاشقت شده است

آیینه ای و آه که هرگز برای تو

فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است

                                                                                  


 *   فاضل نظری



۲۵ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۵۷ ۰ نظر

137. جاذبه


نه تنها من ؛ که هیچکس نیازی به ثابت کردن خودش به دیگران با حرف و ادا ندارد ، ما همان چیزی هستیم که هستیم، همان روشی که داریم و سرجمع کارهای روزمره مان.


خدایا چطور میشود از کسی بدی دید و خوبی کرد ؟ حتی لا اقل بدی دید و گذشت و فراموش کرد .  رسول تو محمد چگونه با دشمنانی که او را تحقیر و تمسخر میکردند دلسوزانه - آنهم نه اینکه ادا در بیاورد - و با بهترین اخلاقی که گاهی حتی ما با دوستان خود نداریم ، بر خورد میکرد ؟ 


از بی نظمی بدم میاد. از غر زدن بدم میاد . از رعایت نکردن حریم ها و حقوق دیگران متنفرم . 

گاهی تذکر میدم.

گاهی سکوت میکنم و عملی نشون میدم.

گاهی بیشتر از وظیفه انجام میدم تا شاید بعضی به خودشون بیان .

من چطور نمیتونم محیط کوچک اطراف خودم رو تغییر بدم ؟ من چطور توی خودم موندم و نتونستم خودمو عوض کنم ؟!؟!


دلم تنگه ، دارم به جاذبه ی فریدون گوش میکنم ، با اینکه از شر موبایل و همه ی متعلقات اون خلاص شده م ، اما هنوز نتونسته م آهنگو کنار بذارم ...چرا قلبم سنگین شده و دیگه دلم برای اومدن امامی پر نمی کشه ، و نمازهام جریان نداره و بالا نمی بره . از اینکه این همه شنیده م و خونده م و فهمیده م و عمل نکرده م و حالا باد کرده م و لا به لای هفت میلیارد آدم معمولی دیگه افتاده م ...


و من هنوز معنی بعضی احساس ها رو نمی فهمم ، اینکه دلت برای کسی تنگ بشه آنقدری که هر روز بهش فکر کنی ، اینکه درست وقتی انتظارش رو نداری  ببینی ش و ندونی چیکار باید بکنی  ؟! 


من عمیقا به این آیه ایمان دارم که : والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا ...

و من هنوز منتظرم که روزی بگویم : انی ذاهب الی ربّی سیهدین ...


چرا من دیگه مثل پارسال بی خیال همه ی این ماجراها نمیشم و برای چیزایی که میخوام نمیجنگم ؟! چرا وقتم مثل پارسال برکت نداره ؟

و فریدون توی گوشم زمزمه میکند که : " دنیایی که ما میخواستیم " این نبود !!! "  /  خواب آیینه و گل دیده بودیم / روی رودخونه ی طغیان و خطر / خواب طــــــــــــــــــــــولانی پل دیده بودیم ...




میخوام قرار هامو تازه کنم :


سکوت ، آرامش می آورد .


برای هر روز از شب قبل باید برنامه نوشت و به هیچ وجه آن را زیر پا نگذاشت.


باید امر و نهی خدا را جدی گرفت و به بهترین شکل انجام داد .


به حرف های خدا بیشتر فکر کن... قرآن یعنی خدا برای تو، کم ِ کم، 600 صفحه حرف برای گفتن دارد .


هیچوقت ، هیچ اصراری برای هیچ پیشنهادی نکن!

 

نیازی نیست کسی بداند تو چه میکنی و چه برنامه ای داری . ( این کار هم شدیدا آرامش می آورد )




۲۵ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۵۲ ۰ نظر