پیدا کردن راه خیلی مهمه ، انتخاب اینکه چه مسیری میخوای بری و بتونی این یک دل صد دله را یکدل و منسجم کنی چقدر سخته و چقدر لازم.

تو این چن سال شاید بیشتر از ده بار تصمیم اساسی گرفتم و پشیمون شدم و عوض کردم گرچه همیشه بین سه چار تا راه بیشتر نبود ولی عوض کردن راه ینی نصفه نیمه رفتن و برگشتن به نقطه ی صفر ینی درجا زدن. آیا همونطور که یک حکومت بد بهتر از نبود حکومته رفتن یه مسیر اشتباه بهتر از نرفتن نیست؟

ماها ( امثال من ) راه زندگیمون از این خواسته ی ذاتی نشات میگیره که نمیخوایم معمولی باشیم نمیخوایم بی تاثیر باشیم نمیخوایم یک از میلیارد باشیم دوست داریم یک در میلیارد باشیم بنابراین قدرت خیلی مساله ی مهمی میشه ، این قدرت میتونه نفوذ تصمیم گیری باشه، میتونه قدرت مالی و ثروت باشه یا قدرت علمی ولی همه ی اینها یک مساله دارن " تاثیرگذاری"!

اما اخیرا آرامش فردی و یه زندگی آروم که خودم بتونم ازش لذت ببرم رو به هر چیزی ترجیح میدم. 

درست یا غلط به این نتیجه رسیدم که میخوام مهاجرت کنم؟ کجا؟ آمریکا. من باید مدرک بین المللی پرستاری رو تو این یکسال بگیرم و آیلتس 7.

و باقی راه ترجمه ی مدارک و مکاتبه و گرفتن یه پیشنهاد شغلی خوب از کشور دوست و برادر آمریکاس که مساله ی سختی برای این رشته نیست.

دوست ندارم اینبار مثل همه ی کارهایی که نیمه کاره رها کردم و به سرانجامی نرسیدن بشه، اینبار میخوام حتی اگر این مسیر غلط باشه ادامه بدم و به خودم ثابت کنم که میتونم کاری رو تموم کنم.

یک سال بقیه ی چیزایی که دوست داری، نیاز داری، فک میکنی باید باشن ولی نیستن رو بذار کنار ببینیم اصلا میشه یا نه؟ بعد از اون هر غلطی دوست داری بکن . مثل همه ی این سال هایی که اینهمه کار کردی و هیچ کاری نکردی. 

 

کتاب نخوونده و نیمه خونده زیاد دارم، فیلم همینطور ، کلاس موسیقی، همه ی اینا هستن ولی خب به جایی بر نمیخوره اگه یه سال فقطططط یه سال این بهونه ها رو بذارم کنار و بعد از اون اگه عمری بود برای همه شون به قدر کافی وقت هست.

 

اما راه؟

راه علاقه ی آدمی است

یا استعداد او

شاید باید پرمنفعت ترین را پیمود

شاید کوتاه ترین

شاید هم سخت ترین

این روزها سخت ترین راه ها برایم جذاب ترین هستند

سختی و چالش ها وقتی تموم میشن جذاب ترین قصه ها میشن

لذت رسیدن به آخر راه سخت با هیچکدوم از راه های دیگه قابل مقایسه نیست.

اگر رسیدنی باشد ...

 

 

اشتباه می‌کنند
بعضی‌ها
که اشتباه نمی‌کنند !
باید راه افتاد …
مثل رودها که بعضی به دریا می‌رسند،
بعضی هم به دریا نمی‌رسند
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد …!

*سیدعلی صالحی

 

اما آقای صالحی عزیز اینبار میخواهم برسم ، میخوام یکی دوسال دیگه وقتی اومدم و آرشیو دی ماه وبلاگ رو باز کردم با خودم بگم بالاخره شد، بالاخره انجامش دادی ، شانسی نرسیدی ، با پارتی نرسیدی ، با پول ددی راه نیوفتادی، خیلیا گفتن خیلی سخته و روشون نشد بگن نمیتونی و پشت سرت گفتن گرفتن RN خیلی سخته زر مفت میزنه، حتی گاهی خودت گفتی نمیشه و نمیتونی ولی شد آخرش شد و رفتن به رسیدن ربط داشت.