إِنِّـی ذَاهِــــبٌ إِلَـــىٰ رَبِّـی سَـیَـهْـدِیـنِ ...

۴ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

368. آزادی

من واپسین آزادی ناشناس ماندن را دوست دارم.

این جمله ی کلیدی و طلایی سفر به دیگرسو از زبان دون خوان است .

چرا که او توصیه میکند که آدمی  باید از شر قضاوت ها و پیش داوری های دیگران که منجر به اعمال نظر روی آدمی میشود خلاص شود ، و برای اینکار او یک راه حل ساده دارد و آن گمنامی و ناشناس ماندن است .

تو برای اینکار باید فضای مه آلودی در در اطراف خودت ایجاد کنی که دیگر هیچ چیز قطعی و مسلمی باقی نماند چرا که به محض اینکه تو را شناختند برای آن ها موجود معلومی میشوی و دیگر هیچوقت نمیتوانی مسیر فکرشان را عوض کنی ...

تا مدت ها برای خودم این اصل را رعایت میکردم، ولی فکر میکنم این روزها بیشتر به آن نیاز دارم.

غیر از اینکه هیچکس نباید درباره تو و آنچه میکنی چیزی بداند، بلکه حلقه های آشنایان و دوستان باید از هم جدا و دور بمانند.

همکلاسی تو نباید همکار تو را بشناسد، همکار همکلاسی ات را، هیچکدام از اینها خانواده ات را و خانواده ات هیچکدام از این ها را... هر حلقه ای باید در‌ خودش بسته بماند و با دیگری ارتباطی نداشته باشد.


این تنها راهیست که همیشه خودت باشی و هیچ‌توضیحی به هیچکس بدهکار نباشی! 


۲۸ دی ۹۷ ، ۱۸:۳۲ ۰ نظر

۳۶۷. قانون مورفی

یه قانونی هست که خودش دقیقا اینجوری نیست ولی من با توجه به شرایط خودم اینجور بیانش میکنم:

هزار سال کارتو درست و دقیق و‌حتی تحسین برانگیز انجام میدی و دریغ از یک تعریف و‌تمجید و تشکر خشک و خالی ؛

ولی بعد از هزار و دویست سال، در هزار و‌دویست و یکمین سال زندگی ات پایت را پس و پیش میگذاری و همه ی آنهایی که عمری منتظر بودی بیایند و تحسین و تمجیدت کنند ، سر و کله شان پیدا میشود ...


دوران آموزشی خدمت سربازی ، ارشد کلاس گروهان بودم، برای اینکه آن همه آدم مختلف را بتوانم قانع کنم که سر بزنگاه آبرو و حیثیتمان را جلو فرمانده و درجه دار نبرند ، میگفتم یه عمر خوبی و کسی نمیبینه، ولی یک بار خطا میکنی و همه میبینن. پس سعی کنید هیچوقت اون  یک اشتباه رو هم انجام ندین. 


پرفکت و کامل و بی نقص بودن هم‌ ممکنه و هم واجب .

به قول پسرخاله مان که هر وقت از او میخواستیم سر موضوعی کوتاه بیاید ، میگفت چرا زورمو بدم التماس ؟ 

وقتی میتونی بی عیب و نقص عمل‌کنی و گزک دست این و اون ندی ، چرا بیخودی زور و غلبه ت رو میدی و و خودت رو تو موضع ضعف و توجیه قرار میدی ؟

۱۸ دی ۹۷ ، ۰۳:۳۲ ۰ نظر

۳۶۶. اولین شب آرامش

 

اولین شب آرامش نام فیلمی بود که سال های حالا دیگر نه چندان نزدیک از تلویزیون پخش میشد ، داریوش فرهنگ را از آن بخاطر دارم و موسیقی مهران زاهدی که میخواند به سووووی تو ، به شوق روی تو، به طرف کوی تو، سپیده دم آیم ، مگر تو را جویم ، بگو کجااایی ؟

خلاصه اینکه از همه این ها مهم تر نام فیلم بود ، به این فکر میکنم که اگر قرار بود برای زندگی خودم اسمی انتخاب کنم، میگذاشتم اولین شب آرامش !

بعد از اینهمه بالا و پایین شدن، بعد از اینهمه شیفت شب پشت سر هم ، دیشب وسط شیفت شب به این فکر میکردم که چه میشد اگر الان یکی از شب های تابستان بود و من روی بهارخواب حیاط خانه مان رخت می انداختم زیر آسمان شیراز و بی خیال این همه شلوغی و استرس شغلی و مرگ و میر بیمار و دغدغه ی دلار و وام و ... میشدم.

سرم را روی بالش خنکم میگذاشتم ، چشم هایم را میبستم و یک تیتراژ پایانی شروع به خواندن میکرد:

به سوووووی تو

به شوق روی تو

به طرف کوی تو

سپیده دم آیم

مگر تو را جویم

بگو کجااااایی ...؟

 

 


 

۱۳ دی ۹۷ ، ۱۰:۴۹ ۰ نظر

۳۶۵. به اندازه ی تمام روزهای سال دلتنگت بوده ام ...

دلتنگی شکل های مختلفی دارد

برای آنها که دوستشان داریم و دور از آن هاییم.

برای خودمان و آنی که بودیم و روزهایی که گذشت.

و سخت ترین دلتنگی برای کسی است که هیچوقت نبوده و ندیده ایم، اما همیشه قسمتی از وجودمان جای خالی اوست ...

 

۱۰ دی ۹۷ ، ۱۸:۰۸ ۰ نظر