إِنِّـی ذَاهِــــبٌ إِلَـــىٰ رَبِّـی سَـیَـهْـدِیـنِ ...

۱۰ مطلب با موضوع «هنر شکارچی :: قول و قرار ها» ثبت شده است

301. گزارش یک عمر + قول و قرار

اگر هر دهه عمرم را به دو دولت پنج ساله تقسیم کنم الان در آستانه ی شروع به کار دولت ششم هستم ...

 از چهار دولت اول خودم راضی هستم در چهار دولت اول حتی فراتر از انتظار کار کرده ام و نتیجه گرفتم.

میماند دولت پنجم - که میشود همان دولتِ قبلِ معروفی که همیشه تقصیرها گردنش می افتد ، به هر حال همیشه باید دولت قبلی وجود داشته باشد تا دلیل همه ی ناکامی های یک ملت در گذشته و آینده شود - دست بر قضا همین دولت در یک پیچ تاریخی قرار داشت . کنکور ودانشگاه هر دو در همین دولت شروع شد و به پایان رسید ، دولتی که میراثش برای دولت جدید چیزی جز بدهکاری و از دست دادن فرصت ها نبوده . و البته میراث گرانقدری به نام تجربه هم بر جا گذاشته .

دولت قبل با اینکه میتوانست در این دوره ی پنج ساله تکلیف باقی عمر را تا حد زیادی روشن کند ، با شعار و عوام فریبی منافع ملی را بر باد داد .


من کنکور را از دست دادم

من دوران دانشگاه را از دست دادم 

با امام زمانم زندگی نکردم، جایش در زندگی ام خالی نبود ...

و صدها حسرت و افسوس دیگر!

آیا موفقیتی هم داشته ام ؟

موفیقت ؟

مممم؟

موفقیت داشتم؟

باید به ذهنم فشار بیارم ...

موفقیت ؟

نه! 

اسم آن ها را که موفقیت نمی شود گذاشت ! موفقیت باید درست و حسابی باشد ...

به خودم نمره بدهم ؟

از بیست به خودم = نیم می دهم . 

خواستم صفر بدهم !

حالا دولت قبلی ها می خواهند بگویند دارم سیاه نمایی میکنم ،

 نه آقا جان ! سیاه نمایی کجا بود ؟ کشور را بر باد داده اید رفته ... 

حالا با این همه ویرانی چه بکنیم ؟ فکر کنم باید یک دولت کامل فقط مشغول آواربرداری باشیم ...




آنچه گذشت :

این تصویر کلی زندگی من بود که  مهر 91 در سر داشتم ... نوعی هدفگذاری بلند مدت برای سال های پیش رو بود . بلانسبت برای خودش سند ِ چشم اندازی بود ... حالا اما وقت حسابرسی شده .




ارتباط با خدا ؟   دارای نوسان  در مجموع به شدت ناراضی ام :(



آمادگی جسمانی ؟ 50- 50 ،ناراضی ِ متمایل به راضی !!  به بعضی قول و قرارهایم حسابی پایبند بودم .



علوم پزشکی ؟ افتضــــــاح !!    فقط مشغول حواشی بودم ، درس یادم رفته بود .



ریاضیات ؟ - صفـرِ کلوین -      در حد دوست داشتن باقی ماند .



زبان خارجه ؟ 50-50 ، انگلیسی خوب ولی باید خیلی خیلی بهتر میشد . عربی هم که جا ماند .



مطالعات عمومی ؟ تاسف بار!!!   

به شدت پراکنده و بی برنامه ... البته مشکل این بود که در آن سال سیر اندیشه ی منظمی در ذهن نداشتم که طبق آن پیش بروم تا همین اواخر . اما چیزی از شدت تاسفم کم نمی شود !


هنر + رسانه ؟ تلاش های ناکام! 

بیشتر از اینکه خودم را مقصر بدانم ، شرایط را عامل اصلی میدانم . در این مورد تبرئه میشوم و به بی گناهی خود اقرار میکنم . گرچه باید بیشتر تلاش میکردم.


تبلیغ ؟ آزمون و خطا !  

ترکیبی از اثرگذاری و جدل بی نتیجه . و عقایدی که بعضی شان را خودم رها کردم ، و عقایدی که خودم پذیرفتم .




 

ادامه مطلب...
۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۱۷ ۰ نظر

296. بازی های نفس ...


أنَّ رَجُلاً قالَ لِلْحُسَیْنِ بنِ عَلِیٍّ - علیه السّلام - : اِجْلِسِ حَتْی نَتَناظَرَ فِی الدِّینِ فَقالَ: یا هذا اَنَا بَصِیرٌ بِدِینِی مَکشُوفٌ عَلی هُدایَ فَاِنْ کنْتَ جاهِلاً بِدِینِک فَاذْهَبْ وَاطْلُبْهُ، مالِی وَ لِلْمُماراةِ ... .

«بحار الأنوار، ج 2، ص 135»

 

مردی به امام حسین - علیه السّلام - گفت: بنشین تا با یکدیگر پیرامون مسائل دینی مناظره کنیم! امام فرمود: من به مسائل دینی بصیر و آگاهم و راه هدایت برایم روشن است و اگر تو جاهل و ناآگاهی برو و یاد بگیر. من کجا و جدل؟ و سپس افزود: شیطان است که آدمی را وسوسه می کند و می گوید، با مردم مباحثه و مناظره راه بینداز تا دیگران نپندارند که تو نادان و ضعیف هستی.

امام صادق - علیه السّلام - فرمود: جویندگان علم بر سه دسته اند پس آنان را با هویت واقعی شان بشناس: دسته ای از آنها دانش را به جهت جدل و مراء فرا می گیرند و دسته ای آن را جهت تفاخر و بزرگ نمائی می آموزند و دسته ای نیز آن را جهت فهمیدن و تعقل یاد می گیرند. پس اهل جدل و مراء آدم مردم آزار است، او در هنگام مناظره مانع از گفتار دیگران می شود و در میدان سخن مجالی برای دیگران قائل نیست و در عین حال خود را حلیم پارسا می نمایاند و حال آنکه باطن وی از خشوع و ورع تهی است و سرانجام خداوند نیز دماغ وی را به خاک می مالد. 



عَنِ النَّبِیِّ - صلَی الله علیه و آله - قالَ: لا یَسْتَکمِلُ عَبْدٌ حَقِیقَةَ الْإیمانِ حَتّی یَدَعَ الْمِراءَ و إنْ کانَ مُحِقّاً.

«بحار الأنوار، ج 2، ص 137» 

 

پیامبر اکرم - صلَی الله علیه و آله - فرمود: ایمان کسی کامل نمی گردد مگر آنکه مراء و جدل را ترک کند، گرچه حق با او باشد. 



 قال الامام الرضا - علیه السّلام - : لا تُمارِیَنَ الْعُلَماءَ فَیَرْفُضُوک وَ لا تُمارِیَنَّ السُّفَهاءِ فَیَجْهَلُوک.

«منیة المرید، ص 193»

 

امام رضا - علیه السّلام - فرمود: با علماء مراء و جدل مکن که تو را از پای درمی آورند و نیز با سفیهان مراء مکن که تورا به نادانی نسبت می دهند. 



 عَنْ أمِیرِ الْمُؤْمِنینَ - علیه السّلام - قالَ: یا کمَیْل إیّاک وَ الْمِراءَ فَاِنَّک تُعْزیِ بِنَفْسِک السُّفَهاءَ إذا فَعَلْتَ وَ تُفْسِدُ الْاِخاءَ.

«بحار الأنوار، ج2، ص 139»

 

أمیرالمؤمنین - علیه السّلام - فرمود: ای کمیل! بپرهیز از جدل، زیرا با دست خود سفیهان را بر آن داشتی تا آزارت کنند و نیز (جدل) اخوت و دوستی را از میان می برد. 



 عَنْ أبِی عَبْدِاللهِ - علیه السّلام - : طَلبَةُ الْعِلْمِ ثَلاثَة فَاعْرِفْهُمْ بِأعْیانِهِمْ وَصِفاتِهِمْ: صِنْفٌ یَطْلُبُهُ لِلْجَدَلِ وَالْمِراءِ، وَ صِنْفٌ یَطْلُبهُ لِلإسْتِطالَةِ و الخَتلِ وَصِنْفٌ یَطْلَبُهُ لِلْفِقْهِ وَالْعَقْلِ فَصاحِبُ الْجَدَلِ وَالْمِراءِ ... .

«معالم الاصول و ملاذ المجتهدین، ص 15»

 

امام صادق - علیه السّلام - فرمود: جویندگان علم بر سه دسته اند پس آنان را با هویت واقعی شان بشناس: دسته ای از آنها دانش را به جهت جدل و مراء فرا می گیرند و دسته ای آن را جهت تفاخر و بزرگ نمائی می آموزند و دسته ای نیز آن را جهت فهمیدن و تعقل یاد می گیرند. پس اهل جدل و مراء آدم مردم آزار است، او در هنگام مناظره مانع از گفتار دیگران می شود و در میدان سخن مجالی برای دیگران قائل نیست و در عین حال خود را حلیم پارسا می نمایاند و حال آنکه باطن وی از خشوع و ورع تهی است و سرانجام خداوند نیز دماغ وی را به خاک می مالد. 


۰۴ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۵۲ ۰ نظر

189. هرس ؛ سرطان واتساپ ؛ "عیال واری علاقه" یا علاقه واری!

به نظرم مهم ترین کاری که هر انسانی میتونه و باید در عصر حاضر انجام بده حذف کردنه.

زندگی در دنیای سرعت و ارتباطات جبرا انسان را شلوغ و پر شاخ و برگ میکنه و شاید بشه گفت مثل باتلاق آدم رو تو خودش میکشه . باید از این اسارت آزاد شد. نباید پشت این ویترین ایستاد و به تماشا مشغول شد . چه بسا برای یک سلام و احوالپرسی ساده پایت به تلگرام باز میشود ولی از آنجا گه در کانال علمی پرستاری یا استاد صفایی یا یک کانال خبری هم عضو هستی هر کدام از این ها هم چشمک میزنند و برایت هزار جور ادا اطوار در می آورند که با ما به از این باش که با خلق جهانی !

با اینکه اون موضوعات مورد علاقه ی تو هستند ولی از هر دری حرفی گفته اند و این غریزه ی همه چیز خواهی و حرص به دانستن و گاهی کنجکاوی ( مخصوصا اگر خبری باشد ) یا گاهی بی برنامگی باعث میشود مدت ها پای همان تلگرام لم بدهی و وقتی به خودت بیایی که مانند کسی که هی آب خورده باشد ورم علمی کرده باشی و عوارض آن هم بشود استفراغ فکری ناقصی که خودت را در هر زمینه ای صاحب نظر بدانی ! ( این مساله را زمانی تحت عنوان سرطان واتساپ مطرح میکردم و حالا باید بگویم سرطان تلگرام )

مساله اینجاست که به موضوعات مختلف و گاها بی ربطی علاقه مند شده ای و حاضر نیستی از هیچکدامشان دست بکشی . علوم پزشکی را که مجبوری بخوانی و بدانی و نسبتا دوستش هم داری . دلت هم نمی آید به مطالعات به اصطلاح انسانی و اسلامی ات خدشه ای وارد شود. گاهی فیزیک نظری آنچنان جذبت میکند که دوست داری تغییر رشته بدهی و کمی بیشتر از کتاب و فیلم از کوانتوم و نسبیت و زمان و حرکت سر در بیاوری . فیلمسازی هم که به صورت دوره ای قلقلکت میدهد و و و  ...

از این همه که بگذریم دوست داری ورزش را به صورت حرفه ای دنبال کنی . با دوستان کوه بروی . انجمن را سر پا نگه داری . به صورت پاره وقت هم که شده کار کنی و پول دربیاوری . فیلم های بدربخور از دستت در نرود و خلاصه اینکه با یک دست یک نیسان هندوانه را میخواهی زیر بغل بزنی و ببری .

 

راستش با شناختی که از تو دارم میدانم عمرا بتوانی از علاقه هایت ( موضوعات ) دل بکنی ولی شاید بشود قید یکی دو تا از ابزار ها را برای همیشه زد :

 

عضویت در شبکه های اجتماعی ممنوع !

دیدن فیلمی که نه منتقدان تحسینش کرده باشند نه فروش بالایی داشته و نه دوستی زحمت دیدنش را کشیده باشد و پیشنهاد کند چه ارزشی دارد ؟!

خواندن کتاب های غیر محوری و مصداقی ممنوع !

استفاده از لپ تاپ فقط دو شب در هفته و برای تمام کارهایی که در طول روزهای قبل یکجا جمع شده اند مجاز است ! ضمنا باید از قبل یادداشت کنی که برای چه موضوعاتی میخواهی از لپتاپ استفاده کنی و غیر آن به وقت بعدی موکول شود . 

 

احتمالا اگر همین وبلاگ هم کمکی برای مرتب کردن ذهنت و دسته بندی بعضی مطالب نباشد باید خیلی زود فراموش شود.

 

وقتی برنامه ی فردا را آخر شب چیده ای حتی اگر صبح که بیدار میشوی احساس میکنی حالت از آن به هم میخورد نباید آن را تغییر بدهی؛ اگر فکر بهتری داری فردا هم روز خداست ...

 

همیشه برای وقت های مرده آمادگی داشته باش ! کتابچه ی شعری ؛ قرآن جیبی و حتی وقتی دست خالی هستی خلوت کردن و  فکر کردن بهتر از دست روی دست گذاشتن است.

 

بعد از مدتی خواهی دید این تنها تو نیستی که خسته ای . وقت خواب همه خسته شده اند چه آنها که پای تلگرام لم داده بودند چه آنها که طبق برنامه پیش رفته اند  . همانطور که در تمام این سال ها آن ها که نمره اول بودند و آنها که درس هایشان را پشت گوش می انداختند به یک اندازه به زحمت می افتادند جز اینکه یک نفر  به زحماتش جهت میداد و دیگری باری به هر جهت بود .

یادت باشد هیچ کاری سخت تر از تمام شدن وقت و بی استفاده ماندن آن نیست.

 

 

 + شلوغی عنوان هم ناشی از شلوغی وجودم است . سه عنوان در یک مُلک گنجیده اند .

 

+ همین نوشته هم سرگذشت عجیبی دارد : بعد از دیدن فیلم " Prestige" متوجه شدم که کارگردانش " Christopher nolan " عزیز است . چون همین یک فیلم از دستم در رفته بود با خودم گفتم نکند فیلم دیگری از این ابرکارگردان را ندیده باشم ، به سرم زد که کلا جیک و پوک این ابرکارگردان سینما را در بیاورم . بعدش دست سرنوشت و کنجکاوی باعث شد صفحه ی ریدلی اسکات را هم در ویکی پدیا بخوانم . اما با نوشته ی جالبی بالای صفحه مواجه شدم که ویکی پدیا گفته بود " لحن یا سبک این مقاله بازتاب‌دهندهٔ لحن دانشنامه‌ای استفاده‌شده در ویکی‌پدیا نیستلطفاً کلمات ستایش‌گونه و غیر ادبی و عبارت‌های نادانشنامه‌ای را بزدایید. برای راهنمایی بیشتر راهنمای نوشتن مقاله‌های بهتر و لحن بی‌طرف را ببینید. " 

برایم جالب بود که لحن بی طرف در ویکی پدیا چطور رعایت میشود ؟ البته همیشه این انصاف ویکی پدیا در کنار شعور گوگل مرا به تحسین واداشته بود . خلاصه اینکه این لحن بی طرف و کلاً سبک کاری ویکی پدیا که وقتی مثلا داری راجع به اسلام در آن مطالعه میکنی تمام موضوعات مرتبط با آن هم لا به لای متن لینک دارند  و هیچ نقطه ی تاریکی برایت باقی نمی ماند . آخر سر هم به خاطر همین ارادتی که به ویکی پدیا داشتم و روز به روز بیشتر می شود تصمیم گرفتم عضو آن بشوم تا شاید کمی از این بی طرفی و انصاف  ( یا لااقل ادای آن ) را به ارث ببرم . بعد خواستم برای ویکی پدیا در برنامه ی هفتگی ام وقت خالی کنم که دیدم وامصیبتا از این همه موضوعات بر زمین مانده که یکی از یکی برایم عزیز ترند و مثل بچه های نداشته های خودم دوستشان دارم و نمی توانم بین هیچکدامشان فرق بگذارم . خلاصه اینکه در شرایط حساس کنونی "عیال واری علاقه" به جانم افتاده . 

 

 + مجددا باید برای خودم تکرار کنم که : فاذا فرغت فانصب ! 

۱۰ دی ۹۴ ، ۰۲:۳۷ ۰ نظر

184. قول و قرار

1. بعد از خدا ، خواست قلبی پدر و مادر بر هر چیزی ارجحیت و اولویت دارد . حتی اگر به زبان نیاورند .

2. دوشنبه ها و پنجشنبه ها را روزه بگیر ! زیادی روزمره شده ای شاید کمک کند بیشتر حواست جمع شود و مدام تلنگر بخوری. کاری کن همیشه نام و یاد امام زمان در چشم و دلت باشد ، با پوستر ، سرسوئیچی، دعای روزانه ، خالی گذاشتن 10 دقیقه از روز به نام امام زمان و هر چه که شده ... اگر بتوانی مثلا چند ساعت از کل هفته را وقف امام زمان کنی و دربست به دیگران در انجام کارهایشان کمک کنی میتواند مفید باشد.

3. برای اینکه خدایی نکرده در مخمصه ای گیر نیفتی که بخواهد به خاطرش نماز را به تاخیر بیندازی ، جوری برنامه ریزی کن که نیم ساعت قبل و بعد از وقت اذان برنامه ات خالی باشد . نداشتن گوشی کمک شایانی به این امر کرده .

4. اگر دیدی به چیزی زیادی وابسته شده ای ؛ در راه خدا به کسی که بیشتر از همه به آن نیاز دارد ببخش. با این کار یک تیر و سه نشان زده ای . هم نیاز انسان دیگری برطرف شده است، هم اگر نیت درستی داشته باشی خدا را خوشحال کرده ای و مهم تر از همه آزادی ات بند چیزی پایین تر از خودت نشده و مستقل از هر چیزی جز خدا بار می آیی ( در فکر هر آنچه هستی آنی )

5. کمتر نه ! خیلی خیلی کم حرف بزن . فکر کن و حرف بزن . خصوصا وقتی میخواهی نظری بدهی یا تصمیمی بگیری که دنباله ای دارد ...

6. سعی کن خودت را موظف به رعایت برنامه کنی و نتیجه را به خدا بسپاری !

7. تغییرات آرام اما همیشگی باشند .


۱۸ آذر ۹۴ ، ۲۰:۲۸ ۰ نظر

142. قرار شبانه

تمایلات ما چندان متنوع نیستند ولی جلوه‌های متنوعی دارند. ما آدم‌ها یا دنبال راحتیم یا لذت. و این دو تمایل کلیدی خود را به صورت عجولانه، جاودانه و فراوان می‌خواهیم. در حالیکه نه راحتی و نه لذت در دنیا به خوبی به دست نمی‌آیند.

* استاد پناهیان

+ تصمیم گرفتم به جای اینکه به این فکر کنم که اگر در مقابل اشتباهات دیگران بخواهم توی لاک خودم فرو برم یا کم محلشان کنم یا مثل خودشان باشم ... سعی کنم در عوض به خوب ترین شکل ممکن با اونا رفتار کنم . حتی اگر آنها شرمنده نشوند و از رو نروند ، اما من باید حال خودم رو بگیرم . ضمن اینکه آدم های اطراف من خوبی های بسیاری هم دارند که می ارزد تحمل کرد چند تا رفتار اشتباه و البته آزار دهنده را ... ما آدما باید بیش از این قدر همدیگه رو بدونیم . این خودش یک برنامه ی تمرینی می شود برای مبارزه با نفس .

+ برای هزارمین بار از خودم عاجزانه خواهش میکنم زین پس دیگر  در هیچ بحث و جدل کلامی ( خصوصا سیاسی ) وارد نشوم ، چون آخر سر هیچ طرفی نظرش را تغییر نمی دهد بلکه هر دومون وقتی طرف مقابل داره حرف میزنه به جای اینکه به حرفش گوش کنیم ، داریم به این فکر میکنیم که چه  جواب دندون شکنی بهش بدیم ( این وضعیت وقتی کسی شاهد این مباحثه میباشد شدید تر می شود . ) مگر جایی باید وارد بحث شد که احساس کنی نظرت برای طرف مقابل مهمه ...

این طوری هم وقت خودتو نمی گیری هم بقیه رو . ضمن اینکه دیگه خبری از کدورت و قساوت قلب بعد از این جور بحث ها هم نیست .

۲۹ فروردين ۹۴ ، ۰۲:۲۹ ۰ نظر

108. هنوز در سفرم ...


  - می گویند تقوا از تخصص لازم تر است ، آن را می پذیرم ؛ اما میگویم آنکس که تخصص ندارد و کاری را می پذیرد "بی تقواست ".

                                                * شهید مصطفی چمران


شل کن سفت کن های من تو تشکل های دانشجویی ، خودمو هم گیج کرده . راستش هنوز تکلیفم با خودم مشخص نیست.

سال اول دانشگاه تقریبا تمام برنامه های تشکل ها رو فقط به عنوان یه ناظر و دانشجو شرکت می کردم و گوش میدادم .

نه کسی منو میشناخت و نه ارتباطی با هیچکدومشون داشتم . تا اینکه آخرای سال اول دانشگاه چون خبر داشتم که طرح ولایت بسیج برنامه ی عمیق و خوبیه با اینکه حتی عضو بسیج نبودم اسمی نوشتم و منی که نه پرونده ای در اون تشکل داشتم نه چیز دیگه ای توی امتحان کتبی و مصاحبه اونقدری قانع کننده بودم که تنها نماینده ی پسر دانشگاه باشم که بدون طی کردن طرح ولایت استانی مستقیما وارد مرحله ی 45 روزه ی کشوری میشه .

گذروندن یه دوره ی یک ماه و نیمه در بهشت طرح ولایت که گلچینی از آدمای دوست داشتنی بود ، حس خوبی داشت . اما پای من رو هم غیرمستقیما به بسیج دانشگاه باز کرد.


یه روز معمولی که بی خبر از همه جا مشغول نماز توی مسجد دانشگاه بودم ، مسول بسیج باهام تماس گرفت و با اینکه هنوز منو ندیده بود و آشنایی مستقیم نداشتیم ازم خواست که به عنوان جانشین ایشون توی بسج فعالیت کنم . راستش اون موقع اصلا تصور درستی از شرح وظایفم و دقیقا اینکه چه کارایی روی دوش من میفته نداشتم ولی قبول کردم ؛ شاید بیشتر به این خاطر که حس میکردم این کاریه که نباید روی زمین بمونه . و این شاید شروع یه اشتباه یا بدشانسی من بود ...


منی که سال اول دانشگاهم همیشه بین خوابگاه و کلاس طی میشد ، سال دوم چرخش کاملی پیدا کرد .

راستش سال دوم دانشگاه قبل از اینکه اصلا شروع بشه کلی تصمیم و انگیزه ی جدی داشتم . ورزش یکی از مهم تریناش بود. حفظ قرآن بود تنها چیزی که توی برنامه م نبود بسیج بود که اون هم شد و حالا اونقد توی دانشگاه و ستاد مدیریت دانشگاه بالا و پایین میشدم که کمتر همکلاسیهام رو میدیدم جوری که یه روز نماینده کلاس وقتی توی سلف دیدم برگشت به شوخی گفت :

" بچه ها یادتون میاد ، این آقا پارسال همکلاسیمون بود " . کلاس ها رو یکی در میون جا مینداختم . اما ورزشم ترک نمیشد ، حتی برنامه های سخنرانی و مراسمی هم که با ورزشم تداخل داشت شرکت نیمکردم تا به باشگاه برسم .


اما همیشه یه خواست درونی داشتم و اون ناشناخته بودن بود . چیزی که با فعالیت در بسیج  جور در نمیومد و مرتب توی چشم بودی . وسطای راه کشیدم کنار . یعنی آخرای اسفند بود که گفتم خداحافظ و سال 93 دیگه منو نمیبینید . رفتم با خودم خلوت کنم . رفتم که از این همه درد سر و سردرد ، از این همه بی منطقی ، از این همه تعصب ، از این همه تحجر مردم دور بشم .

از اینکه این همه حرف بزنی و یک کدامشان اثر نکند ، از این که گوشی برای شنیدن نیست ( شاید اشتباه از حرف من و نحوه ی بیان من هم باشد ) اما این روح تحجر و سنگ شدن در روح جامعه دیده میشه . آدمایی که حاضر نیستن گوشه ای از حتی نگرش های خودشون رو تغییر بدن و خودشون فکرن کنن و ترجیح میدن همون حرف هایی رو استفراغ کنن که دیگران به خوردشون دادن .


 گوشی هم چند ماهی خاموش بود و خونواده به گوشی دوستام زنگ میزدن .

حالا نمیدونم که چرا دوباره میخوام برگردم و بی خیالِ نتیجه فعالیت کنم . بی خیال سرزنش ها . بی خیال خودم ...

میخوام حتی شده به اندازه ی تغییر گوشه ای از فکر یک نفر کاری کنم . میخوام تو این کشاکش ، بزرگ بشم . میخوام قید خودمو بزنم . اسم این تکلیف مداریه آیا ؟؟؟ شاید ...

باید انقلابی زندگی کرد . باید درس خواند و به مدارج بالای علمی رسید تا دهن خیلی ها را بست . تا حرفت خریدار داشته باشد .

باید عرصه های مختلف جامعه پر از تفکر انقلابی بشود .  که بدتر از شعب ابیطالب هم از پا نیندازدشان ، به عقب برنگردند و کم نیاورند .


باید به شبی 3 ساعت خواب اکتفا کرد . باید طهرانی مقدم بود . باید گره گشایی کرد و منتظر این و آن نماند . باید مطالبه گر بود . باید خلوت شبانه داشت . باید کم حرف زد و زیاد کار کرد . باید آدم ها را دوست داشت تا بتوان هدایتشان کرد . باید شور داشته باشی و خسته نشوی . باید نق نزنی . باید حزنت در دلت و شادیت در چهره ات باشد . باید روح امید را بپراکنی و مردم از تو انرژی مثبت بگیرند نه اینکه مثل مابقی مردم این روزگار جغد شوم شوی و همیشه آیه ی یاس بخوانی . باید شاد بود و شادی بخشید .

باید راه افتاد و راه انداخت . باید همراه پیدا کرد و همراهی کرد. باید هر چیز غیرضروری را حذف کرد . باید مهم ترین کار در لحظه را انجام داد . باید دل نداد و دلبری نکرد . باید پاسبانی کرد از حریم دل .  چون همیشه تویی و دلت و خدا ... چون همیشه تویی و دلت و خدا ...



    + تمام تقوا اینست : 

                           که آنچه نمیدانی بیاموزی ،

                                                و به آنچه که میدانی عمل کنی ...

                                                            * رسول الله



                             +                                                                            

      هنوز در سفرم...

خیال میکنم در آبهای جهان قایقیست

و من ، مسافر  قایق

هزارها سال است سرود زنده ی دریانوردهای کهن را

به گوش روزنه های فصول میخوانم و پیش میرانم

مرا سفر به کجا میبرد !؟

کجانشان قدم ناتمام خواهد ماند

و بند کفش به انگشت های نرم فراقت گشوده خواهد شد ... ؟


* سهراب

 


۲۸ آذر ۹۳ ، ۲۳:۱۱ ۰ نظر

101. قرار شبانه



مثلا قرآن که میخوانی سعی کن تفسیر ، شان نزول و همه ی حواشی آن آیه را جمع کنی و تمام هفته با آن زندگی کنی .

مثلا سعی کن به هر چی که میدونی خوبه عمل کنی ، اون جایی که شک داری دست نگه دار تا خدا خودش راه درستو بهت نشون بده ولا تقف ما لیس لک به علم!

مثلا حرفتو مزه مزه کن! قولوا قولا سدیدا فراموش نشود .

برنامه ریزی آنقدر ها هم سخت نیست > فاذا فرغت فانصب ... اصن منتظر نشین !

مثلا مومن کم قول می دهد و بسیار وفا میکند ! تو اینجوری هستی ؟

از چیزهای ساده بگذر و بخشنده باش ! دل آدم ها را به دست بیاور ! الناس عبید الاحسان ...

مثلا جوری رفتار کن که اگه لازم شد به عنوان حرف آخر بگی مثل من باش !

هر چیزی که به ذهنت میرسه یادداشت کن ، اینکار به ذهنت نظم میده ...

مثلا یک روز هفته ات را بذار برای یاد کردن دوستا و آشناها ، پیامکی و حضوری و ... یا اینکه یه روز آخر هفته رو کاملا بذار روز خدمت به دیگران و توی کارهاشون بهشون کمک کن ...

مثلا به خاطر بقیه دروغ و پنهان کاری نکن ! اینو جدی بگیر ...

هیچوقت دنبال دل کسی را بردن نباش ، چون اگه اون وابسته بشه و تو نخوای تمام غم های اون به پای تو هستن ! پس در برخورد با نامحرم سرد باش و حریم محکمی دور خودت بکش ... و منتظر پیدا شدن نیمه ی گمشده ی خود باش !


مثلا صبحت را با سلام و توجه به ائمه شروع کن ! بی توجهی نکن ! تو آدم حقیری هستی ...

سعی کن زیاد آب بخوری ، ورزش کنی ، غذای سرخ کردنی کم تر ، مواد مضر تعطیل ، خواب منظم اما کم ! کم خوری ...




                   هر روز جوری زندگی کن که  اولین و آخرین روز رندگی تو همان است ...
۰۱ آذر ۹۳ ، ۰۲:۳۲ ۰ نظر

87. قول دادم

با خودم قرار میذارم که سعی کنم همیشه با وضو باشم ...

قول میدم که بی دلیل موسیقی گوش نکنم ؛ یعنی اینکه دیگه هیچوقت موسیقی رو به خاطر خودش گوش نکنم ... مگر اینکه برام سودی داشته باشه یا منو به احساس آسمون نزدیک تر کنه ...

۱۴ آبان ۹۳ ، ۰۰:۳۲ ۰ نظر

73. اظهار نظر تعطیل ! حتی برای شما دوست گرامی ...


روزی پشیمان می شوی آن روز خیلی دیر نیست ...



با خودم قرار گذشته بودم که دیگه سر هیچ بحث اعتقادی و سیاسی اظهار نظر هم حتی نکنم چه برسد به بحث و استدلال

یادم رفته بود خیلی وقته این مردم حرف حق هم بشنوند ( تازه اگر حرف من منطقی و حق باشد) زیر بارش نمی روند چون آنقدر شنیده اند و دانسته اند و عمل نکرده اند که پس می زنند ...

این جامعه و این روزها، جای حرف نیست ...

اگر دعوتی هم هست باید عملی باشد ، قوی ترین استدلال ها و برهان ها هم روی این نسل کارگر نیست و مگر اینکه خودت را بسازی و راه بیفتی ...

اشتباه من و امثال من اینه که خیلی چیزها رو میخوایم بدونیم که فقط تو بحث کم نیاریم ، اما نه برای ساختن خودم و عمل کردن ...

من یادم رفته گلیم خودم رو از آب بیرون بکشم . این گلیم را هم با حرف نمی شود بیرون کشید ، هر چقدر هم که علامه باشی و سخندان و خوش زبان ...

بیماری رائفی پور شدن یا فلان چیز شناس شدن ، درد همه گیری شده ! داشتن مشت پری از حرف ها ی قلمبه سلمبه و حق که دست بر قضا حق هم هست و خیلی زیاد حق است ، اما نه برای به کار بستن که برای گفتن و بحث کردن ... همین می شود که بی اثر میشود و نور ندارد و اتفاقا قساوت قلب می آورد . که خدا خیلی جاهای قرآن گفته می بخشم و میگذرم اما نه برای کسانی که دانستند و عمل نکردند ... دانستن مسولیت می آورد .

امشب اما متاسفانه اظهار نظر کوتاهی کردم و زود قضاوت شدم .

راستی یادم نبود که یکی از معایب اظهار نظر کردن در این روزها حصوصا اگر حرفت رنگ و بوی طرفداری از دین داشته باشد ، زود قضاوت شدن و در قالب های کلیشه ای و پیش ساخته قرار داده شدن است ...

چون اکثر آدم ها از قبل یک سری تیپ شخصیتی آماده توی ذهنشان نگه داشته اند و تا تو حرفی بزنی که به یک کدام از آنها شبیه باشد فوری در آن قالب ریخته میشوی و یا مذهبی و متحجر میشوی یا امّل و ساده لوح و تویی که خسته از هر بحث و مجادله ای هستی نیمه کاره رها می کنی و همانطور در ذهن او نقش می بندی ...

 


                                                         



+ باید امشب چمدانی را

که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم

و به سمتی بروم

                            و به سمتی بروم ...

 


۱۹ مهر ۹۳ ، ۰۰:۳۷ ۰ نظر

60. حرف هایی برای نگفتن

با کسایی که خوب حرف نمی زنن نشست و برخاست نکن ...
اگه دیدی مجبوری با یکی حرف بزنی ، شوخی کن .     نذار جدی بشه بحث !
آدم حرفای جدیشو با هر کسی گفت و شنود نمیکنه ...
آدم سفره ی دلشو برای هر کسی باز نمیکنه . شوخی و بذله گویی خیلی خوبه ...




* استاد پناهیان

۰۲ مهر ۹۳ ، ۰۱:۰۳ ۰ نظر