إِنِّـی ذَاهِــــبٌ إِلَـــىٰ رَبِّـی سَـیَـهْـدِیـنِ ...

۱۶ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

321. اشک ها و لبخندها :(:


غصه ها و شادی های من با هم هستند ، در هم تنیده شده اند ، این به این معنی نیست که وقتی شادم همه ی مشکلات قبلی را حل شده تصور میکنم یا وقتی غمگینم ، هیچ اتفاق خوبی و نقطه ی مثبتی وجود ندارد . غم و شادی های من در هم تنیده شده اند، آنقدر که نمی شود گفت الان غصه های بیشتری برای خوردن دارم یا شادی های بیشتری برای فریاد زدن !  و فکر میکنم همه ی آدم ها همینطور باشند ، اما چون فقط میتوانم درباره ی احساسات و حالات خودم صحبت کنم ، در مورد خودم حرف میزنم . بستگی دارد که تصمیم گرفته ایم از کدام قسمت چشم بپوشیم و از کدام قسمت به زندگی نگاه کنیم . چشم پوشیدن هم به معنی فراموش کردن همیشگی نیست اما خب میشود فعلا به آن جنبه فکر نکرد ...

اما یک چیز طبیعی است و آن اینست که هر گاه آدم تنها تر میشود ، بیکار تر میشود ، به خودش و آنچه بر او گذشته فکر میکند، غمگین میشود یا دست کم یک حسرتی هست . راستش را بخواهید ما آدم ها به معنی واقعی کلمه در این هستی تنهاییم و هیچ چیز هم نمی تواند ما را از این تنهایی نجات بدهد. اتفاقات و آدم هایی که باعث میشوند از تنهایی در بیاییم فقط ما را از تنهایی در آورده اند ، تنهایی ما به قوت خودش باقی است و همین که بخودمان بیاییم به آن بر میگردیم ...



+ چون غمت را نتوان یافت مگر در دل ِ شاد،

                                               ما به امید غمت ، خاطرِ شادی طلبیم ...

۱۴ تیر ۹۶ ، ۱۷:۰۱ ۰ نظر

320. فیلمسوف :)

ادامه مطلب...
۱۳ تیر ۹۶ ، ۲۱:۵۹ ۰ نظر

319. گفته بود :



ای دل که بی گدار به آبی نمیزدی

بی قایقت میانه ی دریا چه میکنی ...؟




۱۳ تیر ۹۶ ، ۲۱:۵۲ ۰ نظر

318. ماقبلِ سوال

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ تیر ۹۶ ، ۲۱:۴۱

317. جنگ جنگ تا پیروزی !

 

سه ماه پیش همین روزها آرزو کردم که هر چه زودتر 15 فروردین را ببینم ، از آن روز سه ماه و نیم گذشت و بالاخره مرخصی ام هم جور شد و برگشتم و این یعنی اینکه روزهای بد هم خواهند گذشت؛ روزهای خوب که جای خود دارد ...

 

و اما بعد ؛ 

این روزها خوشحالم ، گرچه همچنان تکراری و بی روح اند ولی مسیر برایم از هر زمان دیگری روشن تر است .

تصمیماتم را گرفته ام ، برنامه هایم را ریخته ام ، هزینه فایده شان را حساب کرده ام ،آرزوهایم را نوشته ام و حتی در همین مدت به یکی دوتایش رسیده ام . هر چیزی را که میخواستم امتحان کنم ، امتحان کرده ام و دیگر زمان آزمون و خطا هم گذشته است . شاید بشود گفت یک ثبات نسبی بالاخره دارد پدید می آید و آن همه طوفان دارد فرو می نشیند . نیمخواهم الکی دلم خوش باشد ولی حتی در صورت شکست ، به قول این دوستان فوتبالی مان حتی PLAN B هم آماده کرده ام .روی کاغذ، به نظر همه چیز درست می آید اما زمان بیشتری میخواهد تا در عمل اتفاقات بهتری بیفتد ... ان شاء الله !

میدانم که روزهای سختی در راه است ، اما خوب بودنشان هیچ ربطی به سختی و آسانی اش ندارد ...

 

 

+ آرام باش و صبور 

    توکل کن ! 

   آستین هایت را بالا بزن 

آنگاه دستان خدا را می بینی که زودتر از تو دست به کار شده اند ...

 

 

                                                       

 

 

 

               

 

۱۳ تیر ۹۶ ، ۱۸:۵۹ ۰ نظر

316. روزهای دلتنگی


 این صفحه ی مجازی هم شده چاهی که هر وقت دلم می گیرد بیایم و برای خودم بنویسم . بلکه دلم وا بشود . گفته بودم که همه چیز تکراری شده ؟ پس تکرار میکنم که همه چیز بیش از حد تکراری شده . بیشتر از همه خودم . از اینجا هم که برگردم . مرخصی هم که بروم باز تغییر مهمی روی نداده است . جز اینکه خودم را با همان غصه ها و دلتنگی های کهنه جا به جا کرده ام با این تفاوت که دیگر دلتنگی جدیدی هم ندارم . وقتی به شهر خودم هم بر گردم قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد . زندگی بدون چالش و مبارزه، بیشتر خسته ام میکند . اصلا همین که این روزها ثبات دارم و شرایط بدون چالشی را پشت سر می‌گذارم بد است . اینکه فقط به خورد و خوراک و خواب و تفریح و اتفاقات عادی دیگر مشغولم حالم را بد کرده است . اینکه نمی توانم درگیر شوم ، اینکه لااقل مثل همان روزهای دانشجویی توهم مبارزه هم ندارم . اینکه شرایط بر من غالب است و طبق شرایط حاکم زندگی میکنم حالم را به هم میزند . ترانه ی آخرین قدم حامد زمانی را گوش میکنم : این آخرین قدم، برای دیدنت . این آخرین پله، واسه رسیدنت ... 



لطفاً ناگهانی رُخ بده !
غافلگیرم کن !
لحظه ای اتفاق بیفت که اصلا فکرش را هم نکنم !
آنجا که حتی صورتت را هم از یاد برده باشم !
اصلاً
تو هر موقع هم که بیایی ،
هرگذشته ای هم که داشته باشی،
با ارزشی !
درست مثلِ پیدا کردنِ پولِ مچاله شده ،
بعد از سالها در جیبِ لباس هایم ...


۰۶ تیر ۹۶ ، ۱۰:۱۸ ۰ نظر