إِنِّـی ذَاهِــــبٌ إِلَـــىٰ رَبِّـی سَـیَـهْـدِیـنِ ...

۴۷ مطلب با موضوع «هنر شکارچی» ثبت شده است

205. وسیع باش و تنها و سر به زیر و سخت


سفر مرا به زمین های استوایی برد.

وزیر سایه ی آن «بانیان» تنومند

چه خوب یادم هست

عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:

وسیع باش، و تنها، و سر به زیر، و سخت.

 

من از مصاحبت آفتاب می آیم،

کجاست سایه؟

 

مسافر نمی گوید من به زمین های استوایی رفتم، می گوید«سفر مرا برد.» در این طرز گفتن گونه ای اجبار است که نمونه اش در به دنیا آمدن و زندگی کردن دیده می شود. زندگی کردن امری است اجباری که پس از به دنیا آمدن ِ اجباری اتفاق می افتد. حتی خودکشی آدمی که فکر می کند به اختیار دارد ادامه ی زندگی اش را متوقف می کند بخشی از آن زندگی اجباری است. حتی عشق هم که کمی بوی اختیار می دهد بخشی از این اجبار بزرگ است. این را گفتم تا آن طرف قضیه را نیز از قلم نینداخته باشم. با گفتن این که آدم عاشق مجبور است دنبال دلش راه بیفتد طرز تلقی ما از سفر اجباری عوض می شود قضیه ی اجبار در سفر حل نمی شود.

«بان» از درخت های استوایی است. کنار هم بودن  سایه و درختی از تبار «بان» که «هم تلفظ» با «بان» به معنی «طرف بیرونی سقف خانه» است و امروزه «بام» خوانده می شود سایبانی را در ذهن می سازد که وجودش در گرمای استوایی حیاتی است. پس، برای مسافر استوا یعنی آفتاب تند و شدید؛ و بانیان یعنی سایه ی وسیع. ترکیب این دو با هم باعث شد که عبارتِ «وسیع باش، و تنها، و سر به زیر، و سخت» وارد ییلاق ذهن اش شود. «ییلاق ذهن» تعبیر جالبی است برای نشان دادن این که افکار ما هم با گرمی و سردی هوا و مزاج ما ییلاق و قشلاقی دارند و مطابق طبع ما می آیند و می روند. ییلاق ِ تن ِ مسافر سایه ای است که درخت «بان» برایش فراهم کرده است. همین ییلاق و خنکی آن فکری را و هدفی را برایش تعریف کرده است که با تغییر آب و هوا و شرایط تغییر می کند- دستِ کم در بیش تر آدمها تغییر می کند؛ مسافر ادعا می کند که عبارتی  را که وارد ییلاق ذهن اش شد خوب یادش هست. البته، نیاز مجدد موجب یادآوری و ییلاق دوباره ی آن عبارت به ذهن می شود.

نصیحت مسافر به خودش و مخاطب اش این است که در آفتاب داغ مانند «بانیان» باشد. «وسیع بودن» باعث می شود که آدم سایه ی گسترده ای داشته باشد و افراد و چیزهای بیش تری را پوشش دهد؛ و بداند که هر که و هر چیزی زیر سایه اش قرار بگیرد چیزی از خودش کم نمی شود. «تنها بودن»، مانند درخت بودن و مانند درخت رفتار کردن را تداعی می کند. درخت ها در کنار هم، ولی تنهایند. این نوع با هم بودن و تنهایی مثبت است.(بر خلافِ تنهایی احمد شاملو که می گوید:«کوه ها باهمند و تنهایند، همچو ما با همان ِ تنهایان.») تنهایی درخت ها خوبی اش در این است که مانند کاسب ها نرخ سایه شان را با یکدیگر هماهنگ نمی کنند، مطابق فطرت و طبیعت شان سایه می بخشند.

من ندیدم بیدی، سایه اش را بفروشد به زمین.

رایگان می بخشد، نارون شاخه ی خود را به کلاغ.

آدم تنهایی که خودش است و فطرت اش و طبیعت اش، مانند درخت بانیان قد بلند و سایه ی گسترده ای دارد، آدم تنهای  پست فطرت این طور نیست.

«سر به زیر بودن» برای آدم از کمرویی اش است و برای درخت از پر باری اش. سربه زیری ِ آدم کمروی پربار می تواند از بی توقعی اش باشد. این همان چیزی است که بین آدم سربه زیر و درختِ سر به زیر مشترک است. تقدیم میوه ی فراوان و سایه ی وسیع بدون چشمداشت.

«سخت بودن» برای آدم و درخت یعنی گرما را به جان خریدن و به دیگران سایه بخشیدن. همه این طور نیستند، و همه «همیشه» این طور نیستند. (وگر نه حافظ نمی فرمود:«بنده ی پیر خراباتم که لطف اش دائم است / ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست.»)

 

من از مصاحبت آفتاب می آیم،

کجاست سایه؟

صحبت از استوا شرح تجربه ی گذشته است ولی مصاحبت آفتاب وضع حال کنونی مسافر است.  در استوا زودتر به سایه رسیده بود تا در اینجا. برای همین می پرسد: «کجاست سایه؟» این سؤال پس از خاطره ی خنکی که در گرمای استوا داشت درست مثل این است که پرسیده باشد: «کجاست بانیان؟» و در واقع منظورش این باشد که «کجاست آن آدمی  یا چیزی که سایه ای مثل بانیان دارد؟» و یا «کو آن وسیع ِ تنهای ِ سر به زیر ِ سخت؟» و نیز، با یادآوری این سؤال که پیش ترها پرسیده بود که، «کجاست سمت حیات؟» منظورش همین باشد:«کجاست سمت حیات؟» پس، سایه و زندگی یکی می شود، و در حقیقت، در سایه است که زندگی واقعی شکل می گیرد. کسی که از «مصاحبتِ آفتاب» و هم نشینی با خورشید و گذران ِ در گرما می آید غیر از سایه هدف دیگری نمی تواند داشته باشد. هر هدف دیگری داشته باشد در سایه باید جستجوی اش کند. اگر در آفتابِ داغ وجود داشت حتماً آن را می دید.


۲۲ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۲۴ ۳ نظر

195. دوران فترت

و خداوند عزّ و جلّ ما را اندر زمانه‌ای پدیدار آورده است که اهل آن، هوی را شریعت نام کرده‌اند، و طلب جاه و ریاست و تکبر را عزّ و علم، و ریای خلق را خشیت، و نهان داشتن کینه را اندر دل: حلم، و مجادله را مناظره و محاربت و سفاهت را عزّت، و نفاق را زهد و تمنا را ارادت، و هذیان طبع را معرفت و حرکات دل و حدیث نفس را محبت و الحاد را فقر و جحود را صفوت و زندقه را فنا و ترک شریعت پیغامبر را صلی اللّه علیه و سلّم: طریقت و آفت اهل زمانه را معاملت نام کرده‌اند، تا ارباب معانی اندر میان ایشان مهجور گشته‌اند و ایشان غلبه گرفته، چون اندر فترت اول اهل بیت رسول صلی اللّه علیه و سلم با آل مروان.

                                                                      کشف‎المحجوب _ ابوالحسن هجویری (قرن پنجم)  


۲۴ دی ۹۴ ، ۰۰:۰۵ ۰ نظر

191


راه خدا 

 

۱۳ دی ۹۴ ، ۰۱:۲۵ ۰ نظر

190. ایستاده مردن


من هفده سالم بود یک جایی خواندم کهاگر هر روز جوری زندگی کنید که انگار آن روز آخرین روز زندگی تان باشد شاید یک روز این نظر به حقیقت تبدیل بشود. این جمله روی من تأثیر گذاشت و از آن موقع به مدت سی و سه سال هر روز وقتی که من توی آینه نگاه می‌کنم از خودم می‌پرسم اگر امروز آخرین روز زندگی من باشد آیا باز هم کارهایی را که امروز باید انجام بدهم، انجام می‌دهم یا نه. هر موقع جواب این سؤال نه باشد من می‌فهمم تو زندگی ام به یک سری تغییرات احتیاج دارم. به خاطر داشتن این که بالآخره یک روزی من خواهم مرد برای من به یک ابزار مهم تبدیل شده بود که کمک کرد خیلی از تصمیم‌های زندگی ام را بگیرم چون که تمام توقعات بزرگ از زندگی، تمام غرور، تمام شرمندگی از شکست، در مقابل مرگ رنگی ندارند.

 

ادامه مطلب...
۱۰ دی ۹۴ ، ۰۳:۱۲ ۰ نظر

189. هرس ؛ سرطان واتساپ ؛ "عیال واری علاقه" یا علاقه واری!

به نظرم مهم ترین کاری که هر انسانی میتونه و باید در عصر حاضر انجام بده حذف کردنه.

زندگی در دنیای سرعت و ارتباطات جبرا انسان را شلوغ و پر شاخ و برگ میکنه و شاید بشه گفت مثل باتلاق آدم رو تو خودش میکشه . باید از این اسارت آزاد شد. نباید پشت این ویترین ایستاد و به تماشا مشغول شد . چه بسا برای یک سلام و احوالپرسی ساده پایت به تلگرام باز میشود ولی از آنجا گه در کانال علمی پرستاری یا استاد صفایی یا یک کانال خبری هم عضو هستی هر کدام از این ها هم چشمک میزنند و برایت هزار جور ادا اطوار در می آورند که با ما به از این باش که با خلق جهانی !

با اینکه اون موضوعات مورد علاقه ی تو هستند ولی از هر دری حرفی گفته اند و این غریزه ی همه چیز خواهی و حرص به دانستن و گاهی کنجکاوی ( مخصوصا اگر خبری باشد ) یا گاهی بی برنامگی باعث میشود مدت ها پای همان تلگرام لم بدهی و وقتی به خودت بیایی که مانند کسی که هی آب خورده باشد ورم علمی کرده باشی و عوارض آن هم بشود استفراغ فکری ناقصی که خودت را در هر زمینه ای صاحب نظر بدانی ! ( این مساله را زمانی تحت عنوان سرطان واتساپ مطرح میکردم و حالا باید بگویم سرطان تلگرام )

مساله اینجاست که به موضوعات مختلف و گاها بی ربطی علاقه مند شده ای و حاضر نیستی از هیچکدامشان دست بکشی . علوم پزشکی را که مجبوری بخوانی و بدانی و نسبتا دوستش هم داری . دلت هم نمی آید به مطالعات به اصطلاح انسانی و اسلامی ات خدشه ای وارد شود. گاهی فیزیک نظری آنچنان جذبت میکند که دوست داری تغییر رشته بدهی و کمی بیشتر از کتاب و فیلم از کوانتوم و نسبیت و زمان و حرکت سر در بیاوری . فیلمسازی هم که به صورت دوره ای قلقلکت میدهد و و و  ...

از این همه که بگذریم دوست داری ورزش را به صورت حرفه ای دنبال کنی . با دوستان کوه بروی . انجمن را سر پا نگه داری . به صورت پاره وقت هم که شده کار کنی و پول دربیاوری . فیلم های بدربخور از دستت در نرود و خلاصه اینکه با یک دست یک نیسان هندوانه را میخواهی زیر بغل بزنی و ببری .

 

راستش با شناختی که از تو دارم میدانم عمرا بتوانی از علاقه هایت ( موضوعات ) دل بکنی ولی شاید بشود قید یکی دو تا از ابزار ها را برای همیشه زد :

 

عضویت در شبکه های اجتماعی ممنوع !

دیدن فیلمی که نه منتقدان تحسینش کرده باشند نه فروش بالایی داشته و نه دوستی زحمت دیدنش را کشیده باشد و پیشنهاد کند چه ارزشی دارد ؟!

خواندن کتاب های غیر محوری و مصداقی ممنوع !

استفاده از لپ تاپ فقط دو شب در هفته و برای تمام کارهایی که در طول روزهای قبل یکجا جمع شده اند مجاز است ! ضمنا باید از قبل یادداشت کنی که برای چه موضوعاتی میخواهی از لپتاپ استفاده کنی و غیر آن به وقت بعدی موکول شود . 

 

احتمالا اگر همین وبلاگ هم کمکی برای مرتب کردن ذهنت و دسته بندی بعضی مطالب نباشد باید خیلی زود فراموش شود.

 

وقتی برنامه ی فردا را آخر شب چیده ای حتی اگر صبح که بیدار میشوی احساس میکنی حالت از آن به هم میخورد نباید آن را تغییر بدهی؛ اگر فکر بهتری داری فردا هم روز خداست ...

 

همیشه برای وقت های مرده آمادگی داشته باش ! کتابچه ی شعری ؛ قرآن جیبی و حتی وقتی دست خالی هستی خلوت کردن و  فکر کردن بهتر از دست روی دست گذاشتن است.

 

بعد از مدتی خواهی دید این تنها تو نیستی که خسته ای . وقت خواب همه خسته شده اند چه آنها که پای تلگرام لم داده بودند چه آنها که طبق برنامه پیش رفته اند  . همانطور که در تمام این سال ها آن ها که نمره اول بودند و آنها که درس هایشان را پشت گوش می انداختند به یک اندازه به زحمت می افتادند جز اینکه یک نفر  به زحماتش جهت میداد و دیگری باری به هر جهت بود .

یادت باشد هیچ کاری سخت تر از تمام شدن وقت و بی استفاده ماندن آن نیست.

 

 

 + شلوغی عنوان هم ناشی از شلوغی وجودم است . سه عنوان در یک مُلک گنجیده اند .

 

+ همین نوشته هم سرگذشت عجیبی دارد : بعد از دیدن فیلم " Prestige" متوجه شدم که کارگردانش " Christopher nolan " عزیز است . چون همین یک فیلم از دستم در رفته بود با خودم گفتم نکند فیلم دیگری از این ابرکارگردان را ندیده باشم ، به سرم زد که کلا جیک و پوک این ابرکارگردان سینما را در بیاورم . بعدش دست سرنوشت و کنجکاوی باعث شد صفحه ی ریدلی اسکات را هم در ویکی پدیا بخوانم . اما با نوشته ی جالبی بالای صفحه مواجه شدم که ویکی پدیا گفته بود " لحن یا سبک این مقاله بازتاب‌دهندهٔ لحن دانشنامه‌ای استفاده‌شده در ویکی‌پدیا نیستلطفاً کلمات ستایش‌گونه و غیر ادبی و عبارت‌های نادانشنامه‌ای را بزدایید. برای راهنمایی بیشتر راهنمای نوشتن مقاله‌های بهتر و لحن بی‌طرف را ببینید. " 

برایم جالب بود که لحن بی طرف در ویکی پدیا چطور رعایت میشود ؟ البته همیشه این انصاف ویکی پدیا در کنار شعور گوگل مرا به تحسین واداشته بود . خلاصه اینکه این لحن بی طرف و کلاً سبک کاری ویکی پدیا که وقتی مثلا داری راجع به اسلام در آن مطالعه میکنی تمام موضوعات مرتبط با آن هم لا به لای متن لینک دارند  و هیچ نقطه ی تاریکی برایت باقی نمی ماند . آخر سر هم به خاطر همین ارادتی که به ویکی پدیا داشتم و روز به روز بیشتر می شود تصمیم گرفتم عضو آن بشوم تا شاید کمی از این بی طرفی و انصاف  ( یا لااقل ادای آن ) را به ارث ببرم . بعد خواستم برای ویکی پدیا در برنامه ی هفتگی ام وقت خالی کنم که دیدم وامصیبتا از این همه موضوعات بر زمین مانده که یکی از یکی برایم عزیز ترند و مثل بچه های نداشته های خودم دوستشان دارم و نمی توانم بین هیچکدامشان فرق بگذارم . خلاصه اینکه در شرایط حساس کنونی "عیال واری علاقه" به جانم افتاده . 

 

 + مجددا باید برای خودم تکرار کنم که : فاذا فرغت فانصب ! 

۱۰ دی ۹۴ ، ۰۲:۳۷ ۰ نظر

184. قول و قرار

1. بعد از خدا ، خواست قلبی پدر و مادر بر هر چیزی ارجحیت و اولویت دارد . حتی اگر به زبان نیاورند .

2. دوشنبه ها و پنجشنبه ها را روزه بگیر ! زیادی روزمره شده ای شاید کمک کند بیشتر حواست جمع شود و مدام تلنگر بخوری. کاری کن همیشه نام و یاد امام زمان در چشم و دلت باشد ، با پوستر ، سرسوئیچی، دعای روزانه ، خالی گذاشتن 10 دقیقه از روز به نام امام زمان و هر چه که شده ... اگر بتوانی مثلا چند ساعت از کل هفته را وقف امام زمان کنی و دربست به دیگران در انجام کارهایشان کمک کنی میتواند مفید باشد.

3. برای اینکه خدایی نکرده در مخمصه ای گیر نیفتی که بخواهد به خاطرش نماز را به تاخیر بیندازی ، جوری برنامه ریزی کن که نیم ساعت قبل و بعد از وقت اذان برنامه ات خالی باشد . نداشتن گوشی کمک شایانی به این امر کرده .

4. اگر دیدی به چیزی زیادی وابسته شده ای ؛ در راه خدا به کسی که بیشتر از همه به آن نیاز دارد ببخش. با این کار یک تیر و سه نشان زده ای . هم نیاز انسان دیگری برطرف شده است، هم اگر نیت درستی داشته باشی خدا را خوشحال کرده ای و مهم تر از همه آزادی ات بند چیزی پایین تر از خودت نشده و مستقل از هر چیزی جز خدا بار می آیی ( در فکر هر آنچه هستی آنی )

5. کمتر نه ! خیلی خیلی کم حرف بزن . فکر کن و حرف بزن . خصوصا وقتی میخواهی نظری بدهی یا تصمیمی بگیری که دنباله ای دارد ...

6. سعی کن خودت را موظف به رعایت برنامه کنی و نتیجه را به خدا بسپاری !

7. تغییرات آرام اما همیشگی باشند .


۱۸ آذر ۹۴ ، ۲۰:۲۸ ۰ نظر

176. تنهای تنهای تنها


ما آدما تنهاییم و هیچکسِ ِ هیچکس هم نمیتونه این تنهایی رو پر کنه . ما را نه برای نیمه های گمشده ی هم ساخته اند و نه برای کف و سوت این و آن . همه از خداییم و به خدا باز می گردیم ...

 

+ الیس الله بکاف عبده ...

+ ارضیتم بالحیاه الدنیا ؟!؟!

 

۲۴ آبان ۹۴ ، ۱۶:۴۴ ۰ نظر

166. دل بستگی


همه ی غم های ما آدم ها از دل بستن به چیزهای فانی شروع میشه ...
وقتی که خدا و دوستانش می گویند حب الدنیا راس کل خطیئه ... نه از آن روست که به عشق ما نسبت به دنیا حسادت کنند که چرا آنها را گذاشته ایم و چسبیده ایم به دنیا ... بلکه به این خاطر است که دنیا و ما فیها شایستگی دل بستن و تعلق را ندارند چرا که ما ابدی هستیم و امتدادی داریم و آنها فانی هستند و از دست میروند . خدا میخواهد ما شاد زندگی کنیم به همین خاطر هم همان اولش ریشه ی غم را می زند و هشدار میدهد ...

۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۳ ۰ نظر

161. کم یاب !


کوتاه بودن عمر گل در محبوبیت آن مؤثر است. کم بودن مقدار طلا در قیمتی بودن آن مؤثر است.

انسان همیشه به دنبال اشیاء نایاب و کمیاب است. غافل از اینکه نایابترین موجود در عالم، آدم خوب است.

بیایید به جای پیدا کردن اشیاء کمیاب، خودمان از اشخاص نایاب بشویم.


* استاد پناهیان

۰۶ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۳۷ ۰ نظر

بدتر از آنچه هستی بگو ...



ولی بهتر از آنچه هستی باش!

۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۲۹ ۰ نظر