به این فکر میکنم که هیچ اتفاق این دنیا تصادفی و بی برنامه نیست . حتما اون تدبیرگر شب و روز و زیر و رو کننده ی دل ها و چشم ها ، حواسش به دونه دونه اتفاقاتی که میفته هست . و بیشتر به این عقیده مطمئن میشم وقتی که همه چیز بر عکس خواست و برنامه ی من پیش میره . چند وقته که اگه نگم همه چی ، لااقل خیلی از چیزایی که براشون برنامه ریخته بودم و مو لای درزشون هم نمی رفت به هم ریخت اونهم بواسطه ی حیلی چیزای ساده و پیش پا افتاده یا  اتفاقاتی که فکرش رو هم نمی کردم ......... و افتاد ... 
گاهی ما فراموش می کنیم که باید توی زمین خدا بازی کنیم و همه چی دست اونه . خصوصا اون وقتایی که خودمون تنهایی دست به کار میشیم و خیلی هم دقیق برنامه و صغری کبری میچینیم ؛ بعد آخرش به هیچ جایی نمیرسیم ... از اینجا رانده و از 
آنجا مانده ...
حواسم باشد که وقتی فقط برای خدا و با برنامه ی خدا کار کنم؛ حتی اگه موفق هم نشم ، لااقل پاداشم محفوظه ؛ لا اقل محبتش اگه بیشتر نشده باشه کم تر نمیشه ...