من واپسین آزادی ناشناس ماندن را دوست دارم.

این جمله ی کلیدی و طلایی سفر به دیگرسو از زبان دون خوان است .

چرا که او توصیه میکند که آدمی  باید از شر قضاوت ها و پیش داوری های دیگران که منجر به اعمال نظر روی آدمی میشود خلاص شود ، و برای اینکار او یک راه حل ساده دارد و آن گمنامی و ناشناس ماندن است .

تو برای اینکار باید فضای مه آلودی در در اطراف خودت ایجاد کنی که دیگر هیچ چیز قطعی و مسلمی باقی نماند چرا که به محض اینکه تو را شناختند برای آن ها موجود معلومی میشوی و دیگر هیچوقت نمیتوانی مسیر فکرشان را عوض کنی ...

تا مدت ها برای خودم این اصل را رعایت میکردم، ولی فکر میکنم این روزها بیشتر به آن نیاز دارم.

غیر از اینکه هیچکس نباید درباره تو و آنچه میکنی چیزی بداند، بلکه حلقه های آشنایان و دوستان باید از هم جدا و دور بمانند.

همکلاسی تو نباید همکار تو را بشناسد، همکار همکلاسی ات را، هیچکدام از اینها خانواده ات را و خانواده ات هیچکدام از این ها را... هر حلقه ای باید در‌ خودش بسته بماند و با دیگری ارتباطی نداشته باشد.


این تنها راهیست که همیشه خودت باشی و هیچ‌توضیحی به هیچکس بدهکار نباشی!