امروز اومدم کنکور ثبت نام کنم ...  آخرین روز ثبت نام بود . سه ساعت دیگر کنکور 97 را از دست میدهم ...

به دلایل مختلفی !

اولین دلیلش اینست که هنوز بین چند گزینه مرددم :

1- کنکور - پزشکی - تخصص 

2- کنکور - فلسفه - ز گهواره تا گور دانش بجوی ...

.

.

و با اختلاف ...

3- کار کردن خارج از ایران - و در حین آن ادامه تحصیل ( که باز خودش تقسیم میشود به همان دو انتخاب بالا ، منتها در بلاد غربت)

4- گزینه ی دیگری باقی نمانده است ...

 

 

هر راهی بروم نمی توانم در آن دانشجو نباشم ...

 

اما کنکور 97 از دست میرود . از دست رفتنی که قوت گزینه های بعدی را بیشتر میکند . ولی همچنان با اختلاف مقام اول راه های باقی مانده است . چرا که از هر طرف نگاه میکنم مو لای درزش نمی رود . خیلی سعی کردم خودم را قانع کنم که پسر جان این راه کمِ کم ده سال طول میکشد . تو به این راه علاقه نداری و از این حرف ها . این ها حرف دلم است . اما عقل جور دیگری حساب و کتاب میکند . 

 

دلم میخواهد فلسفه بخوانم + دلم میخواهد کاری را انجام دهم که برای رفتن به آن اشتیاق داشته باشم و برای شروع ساعت کاری لحظه شماری کنم نه اینکه هی بگویم کی تمام میشود این شیفتِ  ...

 

10 سال بعد ؟؟؟

تا اردیبهشت وقت دارم برای 10 سال بعدم برنامه ریزی کنم . 

 

 

فلسفه یا پزشکی ؟ مساله این است ...

 

یک بیماری هم توی وجودم هی میگوید با یک دست هر دو هنوانه را بردار ...

 

ده سال دیگر کجا خواهم بود ؟

این مطلب را خواهم خواند ؟

اگر زنده باشم ، از مسیری که تا آن زمان رفته ام راضی خواهم بود ؟

 

به امشب فکر میکنم ؟

به سال 96 فکر میکنم ؟

قطعا ...

میگفت اگه اولش به فکر آخرش نباشی ، حتما آخرش به فکر اولش میفتی ...

 

و من اگر آن روز زنده بودم و بلاگ منسوخ نشده بود حتی اگر هیچکسی در این بلاد مجازی باقی نمانده باشد ، بر خواهم گشت و می گویم چه شد؟ و از خواندن مطلب امروزم لذت میبرم ...

 

اینجا مطالبی باقی مانده که هر کدام قطعه ای از روح مرا با خود دارد، این ها روزهای زندگی است مانند همان مطلب 304 ! مثل مطلب 313 . 308 - 314 و ...  از همه مهم تر ،وبلاگ قدیمی ام : پاکنویس !

نجواهای بی پروا ...

 آخرین مطلب باقی مانده در آن ... 

امشب دیدم یک مطلب ثبت موقت آنجا باقی مانده ... یادم رفته بود !

 

یادش بخیر !

 

 

دانلود