چند شب پیش فیلم inception را برای چهارمین بار دیدم، آدم از فیلم های نولان خسته نمی شود . معلوم نیست این آدم اینهمه خلاقیت را از کجا می آورد که عمیق ترین تفکرات فلسفی را با داستانی هیجان انگیز ترکیب میکند ، جوری که مو لای درزش نمی رود .


Inception xlg.jpg




تلقین (به انگلیسیInception) فیلمی علمی تخیلی و دلهره‌آور به کارگردانی، نویسندگی و تهیه‌کنندگی کریستوفر نولان و محصول سال ۲۰۱۰ است. لئوناردو دی‌کاپریو، الن پیج، جوزف گوردون-لویت، ماریون کوتیار، کن واتانابه، تام هاردی، دیلیپ رائو، کیلین مورفی، تام برنگر و مایکل کین در این فیلم به ایفای نقش پرداخته‌اند. دی‌کاپریو نقش یک دزد حرفه‌ای را دارد که با نفوذ به ضمیر ناخودآگاه افراد، افکار آن‌ها را می‌دزدد. او که در ایالات متحده تحت پیگرد قانونی است، با پیشنهاد پاک شدن سابقه‌اش در ازای یک کار که غیرممکن به نظر می‌رسد، روبه‌رو می‌شود: «تلقین» یا القای یک ایده به ضمیر ناخودآگاه یک شخص.[۴]

به‌گفتهٔ نولان او ۱۰ سال بر روی فیلم‌نامه فکر می‌کرده است.[۵] مدتی پس از ساختن فیلم بی‌خوابی (۲۰۰۲)، نولان پیش‌نویس فیلم‌نامهٔ ۸۰ صفحه‌ای دربارهٔ «سارقان رؤیا» نوشت که در ژانر وحشت و با الهام از خواب شفاف بود. او طرحش را به وارنر برادرز ارائه کرد.[۶] اما احساس کرد که برای ساخت این فیلم به تجربهٔ بیشتری در کارگردانی احتیاج دارد. او این پروژه را موقتاً کنار گذاشت و بر روی فیلم‌های بتمن آغاز می‌کند (۲۰۰۵)، حیثیت (۲۰۰۶) و شوالیه تاریکی (۲۰۰۸) کار کرد.[۷] او ۶ ماه بر روی فیلم‌نامه فیلم کار کرد و وارنر برادرز در فوریه ۲۰۰۹ آن را خرید.[۸] فیلمبرداری تلقین ۱۹ ژوئن ۲۰۰۹ در توکیو آغاز شد و در ۲۲ نوامبر ۲۰۰۹ در کانادا به پایان رسید. فیلمبرداری این فیلم در شش کشور چهار قاره انجام شد.[۹] هزینهٔ تولید فیلم ۱۶۰ میلیون دلار بود که توسط وارنر برادرز ولجندری پیکچرز تأمین شد.[۱۰]

فرش قرمز فیلم در ۸ ژوئیه ۲۰۱۰، در لندن برگزار شد و در ۱۶ ژوئیه ۲۰۱۰، این فیلم به صورت جهانی اکران شد.[۱۱][۱۲] تلقین در گیشه موفق بود و بیش از ۸۰۰ میلیون دلار فروش داشت.[۳] در نمایش خانگی هم موفق بود و ۶۸ میلیون نسخه از دی‌وی‌دی‌های این فیلم به فروش رفت. تلقین با واکنش مثبت منتقدان روبه‌رو شد و بسیاری از آن‌ها ابتکار فیلم، بازیگران، موسیقی متن و جلوه‌های ویژهٔ فیلم را تحسین کردند.[۱۳] این فیلم چهار جایزهٔ اسکار بهترین فیلمبرداری، بهترین تدوین صدا، بهترین میکس صدا و بهترین جلوه‌های ویژه را برد و در بخش‌های بهترین فیلم، بهترین موسیقی اوریژینال، بهترین طراحی صحنه و بهترین فیلم‌نامهٔ غیراقتباسی نامزد شد.


داستان فیلم

دام کاب (لئوناردو دی‌کاپریو) یک دزد ماهر در استخراج اسرار ارزشمند مورد نیاز سازمان‌های جاسوسی و شرکت‌های تجاری و چندملیتی است. توانایی او در این است که هنگامی که دیگران در خواب هستند و ذهنشان در آسیب‌پذیرترین وضعیت است، اسرار کلیدی آنان را از درون رویاهایشان ربوده و در دنیای بیرون از خواب، این اسرار را به خریداران متقاضی عرضه می‌کند. او یک گروه چیره‌دست از روان‌کاوان و معماران زبردست دارد که همراه او مخفیانه وارد خواب‌های دیگران شده و سعی در کشف و ربودن اطلاعات دارند.

سایتو (کن واتانابه) یک سرمایه‌دار بزرگ ژاپنی است که به دنبال حذف رقیبان تجاری خود، بخصوص خانوادهٔ رابرت فیشر (کیلین مورفی) است. سایتو خود قبلاً مورد هجوم ناموفق تیم آقای کاب قرار گرفته بود و از توانایی آنها در شگفت است، پیشنهاد یک مأموریت ظاهراً ناممکن را به آقای کاب می‌دهد، و آن این است که به جای این که اسرار ذهن رابرت فیشر جوان را بدزدند، یک اندیشه را درون ذهن ناخودآگاه آقای فیشر بکارند[پانویس ۱] و آن، اندیشهٔ متلاشی ساختن شرکت خودش و پدرش موریس فیشر (پیت پوستلتویت) بعد از مرگ پدرش است. سایتو در عوض قول می‌دهد که با نفوذی که در آمریکا دارد، کاب را از روی لیست سیاه دولت آمریکا بردارد، تا او بتواند به آمریکا بازگشته و دو فرزند خویش را دوباره ببیند. کاب می‌پذیرد.

در روند فیلم هنگامی که کاب و آرتور در حال انتخاب و جمع‌آوری اعضای تیمشان هستند، بیننده متوجه می‌شود کاب به اتهام قتل همسر سابقش مال (ماریون کوتیار) در آمریکا تحت تعقیب است، در حالی که کاب به آریادنی (الن پیج) توضیح می‌دهد که مال خودکشی کرده است، زیرا این ایده که «دنیای حقیقی نیز واقعیت ندارد و باید با خودکشی از آن بیدار شد»، او را به مرز جنون کشیده بود.

سایتو، کاب، آرتور و تیم منتخبشان (یک معمار که فضای خواب را می‌سازد، یک داروگر که وظیفهٔ بیهوشی را بر عهده دارد، و یک جاعل هویت که قدرت تغییر چهره در خواب را دارد) جمعاً شش نفر، در یک برنامهٔ از قبل طراحی شده با استفاده از یک داروی بسیار قوی خواب‌آور، وارد خوابِ رابرت فیشر می‌شوند تا اندیشهٔ جدید را در ذهن او بکارند. اما آن چیزی که از آن خبر ندارند این است که رابرت فیشر از قبل در اصول محافظت از ضمیر ناخودآگاهِ خود تعلیم دیده بوده‌است، و لذا مقاومت سرسختانه‌ای از خود در خوابش به نمایش می‌گذارد. این مقاومت به صورت مقاومت مسلحانه در خیابان‌های لس آنجلس در خوابِ فیشر متجلی می‌شود. سایتو در این میان تیر می‌خورد و مجروح می‌شود،[پانویس ۲] و مأموریت در خطر شکست قرار می‌گیرد، یعنی ضمیر ناخودآگاه فیشر تقریباً موفق به حذف عوامل غیر بومی از خواب خود می‌شود. اما در همین موقع، کاب برای این که موفق شود اندیشه را در ذهن فیشر با موفقیت بکارد، وهمچنین از مرگ اعضای گروهش و تبعید اجباری همه به برزخ جلوگیری کند، مجبور می‌شود که خودش و بقیه را به یک لایه پایین‌تر بفرستد: یعنی در خوابِ فیشر همگی به خواب روند، و در آن رؤیای درونِ رؤیا، با داشتن زمانی بیشتر آن عملیات را ادامه دهند.

در آن رؤیا (لایهٔ دوم)، که در یک هتل رخ می‌دهد، کاب این بار برای این که فیشر به چیزی شک نبرد، با او از در دوستی وارد شده و او را متقاعد می‌کند که دارد خواب می‌بیند، و این که دزدانی ماهر سعی در ربودن رمز گاوصندوق پدرش (که در آن وصیت‌نامه‌ای نیز برایش گذاشته شده) دارند. کاب فیشر را فریب داده و او را متقاعد می‌کند که از راه خواب دیدن می‌تواند وصیت‌نامه پدرش (که در واقع اندیشهٔ آغازگر یا تلقینی است که کاب آماده کرده است) را دیده و قبل از دزدان به آن برسد؛ بنابراین هر دو (و بقیهٔ تیم بطور ناشناس) باز به خواب می‌روند تا فیشر وصیت پدر خود را در خوابِ جدید ببیند (یعنی لایهٔ در واقع سوم).

در لایه سوم (که در کوهستانی اتفاق می‌افتد)، فیشر تیر می‌خورد و می‌میرد، همچنین سایتو نیز به دلیل مجروحیتی که در مرحله اول خواب پیدا کرده بود در لایه سوم خواب وضعیت وخیمی پیدا می‌کند و در شرف مرگ قرار می‌گیرد. در این وضعیت کاب و آریادنی، برای بازگرداندن فیشر از مرگ به لایه سوم، وارد لایهٔ چهارم می‌شوند در حالی که کاب می‌داند در این لایه اسیر مولفهٔ همسر متوفای خود[پانویس ۳] خواهد شد. مال که تصویری از همسر مردهٔ کاب است، از کاب می‌خواهد تا در همان لایه بماند و به قولی که روزی به او داده بوده (زندگی مشترک تا ابد) وفا کند در عوض به آریادنی و فیشر اجازه می‌دهد که از مرحله چهارم خواب خارج شوند. در این بین کاب به مال توضیح می‌دهد (یا در واقع به ضمیر ناخودآگاه خودش توضیح می‌دهد، زیرا مال واقعی مرده است و این مال ساختهٔ ضمیر ناخودآگاه کاب است) که هرگز نمی‌تواند با او زندگی کند، زیرا همواره عذاب وجدان خواهد داشت به این خاطر که خودش (کاب) این ایده را در ذهن مال تلقین کرده است که «دنیا واقعیت ندارد و باید از آن با خودکشی بیدار شد».[پانویس ۴] او این ایده را در ذهن مال تلقین کرده بود زیرا از زندگی در دنیای خیالی در خواب خسته شده بود ولی مال به این زندگی علاقه داشت پس کاب راهی پیدا کرد که مال به بیدار شدن رضایت بدهد، اما هرگز تصور نمی‌کرد که اگر مال با این ایده بیدار شود هرگز نمی‌تواند از آن رهایی پیدا کند. پس در واقع دلیل خودکشی کردن مال، تلقین ایده از طرف کاب بود. کاب که حدس می‌زند سایتو اکنون در لایه سوم مرده است، برای پیدا کردن او در لایه چهارم می‌ماند اما آریادنی را مجبور به سقوط (فرایندی که موجب بیدار شدن از خواب می‌شود) می‌کند.

نهایتاً همگی (به غیر از سایتو و کاب) از لایه سوم خارج و به بالا (لایه اول) بازمی‌گردند. اما کاب در جستجوی سایتو، آنجا (در لایه سوم و چهارم) می‌ماند، و به نظر می‌رسد که راه فراری به بیرون از آن رؤیاها ندارد. در صحنهٔ نهایی فیلم، کاب (با چهره‌ای کهولت‌دار[پانویس ۵]) با سایتو (در سنین پیری) درون یک کاخ مکدّر اما زیبا با معماری سنتی ژاپنی دیدار می‌کند، و کاب به او می‌گوید که به یاد بیاورند که زمانی دور، هر دو به این دنیا وارد شدند، و این دنیا در واقع یک رؤیا است.[پانویس ۶]یکی از خواص رؤیاها در این فیلم این است که بینندگانِ درون خواب، به راحتی گذشته خود را فراموش می‌کنند، و لذا فراموش می‌کنند که در رؤیا هستند، ویا از کجا آمده‌اند.[پانویس ۷] سایتو تپانچه‌ای را بلند می‌کند، اما فیلم نشان نمی‌دهد که با آنچه می‌کند.

ناگهان کاب خود را بیدار (در لایهٔ ظاهراً صفر و بیرون از خواب) می‌یابد و همه چیز را پایان‌یافته می‌بیند: کاب و سایتو طوری به یکدیگر نگاه می‌کنند که انگار بعد از قرنی از خواب بیدار شده‌اند، سپس سایتو یک تماس تلفنی برقرار می‌کند تا سابقهٔ کاب را از لیست سیاه دولت آمریکا پاک کند. پدر مالوری (بازیگری مایکل کین) در فرودگاه بین‌المللی لس‌آنجلس به استقبال او آمده و او را به نزد نوه‌هایش (فرزندان خردسال کاب و مالوری) می‌برد. در آن منزل، کاب، که هنوز باور ندارد که دارد به دیدار بچه‌هایش می‌رود، فرفره را روی میز انداخته و به چرخش درمی‌آورد،[پانویس ۸] انگار شک دارد در دنیای واقعی است. اما هنگامی که فرزندانش را می‌بیند، فرفره را به همان حال رها کرده و به سمت آنها می‌رود.

داستان این فیلم بر مبنای اندیشه تفسیری نمادین - که زندگی واقعی انسان را بر مبنای آنچه در ذهنش می‌گذرد توجیه می‌کند- نگاشته شده است.


واکنش منتقدین

راتن تومیتوز بر اساس نظرات ۳۳۱ منتقد، نوشت که ۸۶٪ از آن‌ها نظر مثبت راجع به فیلم داشته‌اند و به صورت میانگین نمرهٔ ۸٫۱ از ۱۰ به آن داده‌اند. این وبسایت همچنین اعلام کرد که بر اساس اجماع منتقدین: «تلقین تیزهوشانه، نوآور و دلهره‌آور است و بلاک‌باستری کمیاب است که هم در گیشه و هم از نظر فکری موفق بوده است.»[۲۶] متاکریتیک بر اساس نظرات ۴۲ منتقد به این فیلم نمرهٔ ۷۴ از ۱۰۰ داد و نظرات را «عموماً مثبت» توصیف کرد.[۲۷] سینمااسکور که در هفتهٔ اول اکران فیلم‌ها، از بینندگان نظرسنجی می‌کند، اعلام کرد که مردم به طور میانگین به این فیلم نمرهٔ +B داده‌اند.[۲۸]

این فیلم عموماً نظرات مثبت منتقدان را به دنبال داشت. پیتر ترورس از رولینگ استون، تلقین را «یک بازی شطرنج مبتکرانه» خواند.[۲۹] جاستین چنگ از ورایتی، این فیلم را به عنوان «یک شاهکار قدرت» نامید.[۳۰] جیم ویوودا از آی‌جی‌ان فیلم را بی‌نقص خواند و در ادامه آن را «دستاوردی بی‌نظیر از فیلمسازی که فیلم به فیلم بهتر می‌شود» توصیف کرد.[۳۱] دیوید رورک از مجله رلونت این فیلم را بهترین دستاورد نولان خواند و گفت که «تلقین از لحاظ بصری، فکری و عاطفی یک شاهکار است.»[۳۲]

مجله امپایر در شمارهٔ اوت ۲۰۱۰، به این فیلم پنج ستاره داد و نوشت «انگار استنلی کوبریک یکی از آثار ویلیام گیبسون را ساخته است. نولان یک ایده غیراقتباسی ارائه داده است: به کشور ناشناخته خوش آمدید.»[۳۳]راجر ایبرت از شیکاگو سان-تایمز به این فیلم ۴ ستاره از ۴ داد و گفت «کل این فیلم در مورد سیر یک فرایند است؛ در مورد جنگیدن برای پیدا کردن راهتان در میان لایه‌های پنهان واقعیت و رؤیا، واقعیت در رؤیا و رؤیا بدون واقعیت است. این نمایش یک شعبده نفس‌گیر است.»[۳۴]

مارک کرمد تلقین را بهترین فیلم سال ۲۰۱۰ نامید و گفت: «تلقین گواهی است بر این که مردم احمق نیستند، سینما آشغال نیست و امکان این که هنر و بلک‌باستر با هم ترکیب شوند، وجود دارد.»[۳۵]

برخی منابع به تشابهات داستانی بین این فیلم و رؤیای زندگی عمو اسکروج اشاره کرده‌اند.[۳۶][۳۷][۳۸]

جوایز

تلقین در فهرست ۱۰ فیلم برتر بیش از ۲۷۳ منتقد در سال ۲۰۱۰ قرار گرفت و در ۵۵ از آن‌ها دارای رتبهٔ ۱ بود. دومین فیلم پرتکرار در رتبه ۱ و ۲ این فهرست‌ها بعد از شبکه اجتماعی بود و به همراه شبکه اجتماعی، قوی سیاه و سخنرانی پادشاه از تحسین‌شده‌ترین فیلم‌های سال ۲۰۱۰ بود.

در بخش‌های فنی، این فیلم جوایز بسیاری را برد از جمله جایزه اسکار بهترین فیلم‌برداری، بهترین تدوین صدا، بهترین میکس صدا و بهترین جلوه‌های ویژه[۳۹]و جایزه بفتای بهترین طراحی صحنه، بهترین جلوه‌های ویژه و بهترین صداگذاری.[۴۰] در بخش‌های هنری جوایز اسکار، بفتا و گلدن گلوب، این فیلم جوایز را به فیلم‌های رقیب یعنی قوی سیاه و سخنرانی پادشاه واگذار کرد.[۳۹][۴۰][۴۱]

احتمال ساخت دنباله

وقتی از نولان در مورد احتمال ساخت دنباله برای این فیلم سؤال شد، وی پاسخ داد «سؤالی نیست که بلافاصله به آن پاسخ نه بدهم، ولی موضوعی هم نیست که خیلی راجع به آن فکر کرده باشم.»[۴۲] تام هاردی اعلام کرد که او و دیگر بازیگران فیلم، برای یک دنبالهٔ احتمالی قرارداد امضا کرده‌اند، اما مطمئن نیست که این اتفاق می‌افتد یا نه.[۴۳]

یادداشت‌ها

  1. پرش به بالا عنوان فیلم به صورت «تلقین»، «اشراق» و «الهام» نیز مطرح شده ولی منظور از واژهٔ Inception کاشتن و سرآغاز دادن به یک اندیشهٔ جدید در ضمیر ناخودآگاه است، طوری که میزبان، آن اندیشه را از خود پندارد.
  2. پرش به بالا بر طبق قوانین در داستان، اگر شخصی درون خوابِ خود بمیرد، از خوابِ خود خارج می‌شود، و یا یک لایه در واقعیت بالاتر می‌رود. اما اگر درون خوابِ شخصی دیگر باشد و نتواند بدلایلی (همانند اثر داروهای خواب‌آور) بیدار شود، یک لایه فرومی‌رود، و ذهنش تقریباً در حالتی برزخ‌گونه (limbo) قرار می‌گیرد یعنی توانایی ساخت و کنترل رؤیا را در آن لایهٔ پایینی نخواهد داشت، زیرا تقریباً گذشتهٔ خود را از لایهٔ بالاتر فراموش می‌کند و فراموش می‌کند که در واقع در یک لایه عمیق‌تر از خواب قرار گرفته است؛ و مهمتر از همه این که گذر زمان در هر لایهٔ پایین‌تر، به طور تصاعدی افزایش می‌یابد: پنج دقیقه در یک لایهٔ بالاتر، برابر یک ساعت در لایهٔ پایین‌تر است، که خود برابر ده روز در لایهٔ بعدی، و الی آخر است.
  3. پرش به بالا the mental projection of his dead wife
  4. پرش به بالا یکی از عناصر مهم در تلقین این است که شخص تلقین شونده تصور کند ایده‌ای که به ذهنش تزریق شده توسط خودش به دست آمده است، در واقع اگر بداند که ایده از ابتدا متعلق به خودش نبوده است، ذهن آن را نمی‌پذیرد. کاب با زیرکی راهی پیدا می‌کند که مال خودش به این نتیجه برسد که جهان حقیقت ندارد.
  5. پرش به بالا او چهره‌ای کهولت‌دار دارد، اما در همان سن باقی‌مانده‌است. پیر نشده، اما گویی ۵۰ سال را در این جهان (لایه چهارم) سپری کرده‌است. برزخ (limbo) او را کاملاً فرسوده کرده، اما زمان برای جسمش معنا ندارد. گویی ذهنش در این برزخ تا ابد زندانیست.
  6. پرش به بالا سایتو این حرف را از زبان کاب می‌شنود، اما کاب خودش گویندهٔ این حرف است، به نظر می‌رسد همان بلایی که سر مال، همسر سابق کاب آمده است، در این لحظه به سر کاب میآید. این ایده که "این دنیا رویا است" موجب شده بود همسر کاب خودش را بکشد تا از این خواب بیدار شود. حال کاب دچار این ایده شده است.
  7. پرش به بالا در صحنه‌ای در فیلم نیز مالوری از کاب می‌پرسد: «از کجا می‌دانی که دنیایی که تو در لایه‌های بالاتر در آن زندگی می‌کنی خودش یک رؤیا نیست؟» در سکانس دیگری نیز یک پیرمرد عربِ داروگر به کاب می‌گوید: «بعد از مدتی جای دنیای حقیقی و رؤیا عوض می‌شود. رؤیا برایت واقعی تر از واقعیت خواهد بود. تو که خودت این را تجربه کرده‌ای!»
  8. پرش به بالا از آنجایی که فضای حقیقی با فضای درون رؤیا از روی ظاهر قابل تمیز نیست، یکی از راه‌هایی که نفوذگران به خواب متوجه می‌شوند که در رؤیا هستند یا در بیداری، استفاده از یک علامت‌گذارهای ویژه‌است. در روانشناسی، به این علائم totem گفته می‌شود. بطور نمونه، دام کاب، قهرمان داستان، فرفره‌ای دارد که آن را به چرخش درمی‌آورد. اگر فرفره پس از مدتی چرخش به زمین‌خورد، جهان جهان حقیقی است، و اگر نه، او درون جهان رؤیا است.
  9. منبع : ویکی پدیا