دیگر دلم تنگ نمی شود

دلتنگ شدن یعنی دلت برای چیزی که بوده و حالا نیست بتپد ...

خیلی وقت است دیگر هیچ حسی نه به گذشته دارم

نه به هیچکدام از چیزهایی که زمانی برایشان میمردم !

اینکه آدمی هیچ حسی نداشته باشد چیز خوبی نیست

شبیه یک روبات میشوی که هیچ احساسی ندارد 

فقط به کارهایی که باید انجام بدهم فکر میکنم 

فقط با صفر و یک های خودم نشسته ام و حساب و کتاب میکنم ...

اینکه آدم نه غمگین باشد نه خوشحال 

آیا میشود اسمش را حال گذاشت اصلا؟

مثلا وقتی بپرسند حالت چطور است باید چه جوابی بدهم ؟

- حالم هیچ طوریش نیست .

- یعنی چی هیچ طوریش نیست ؟!

- یعنی دیگه احساس نمیکنم . یعنی حال ندارم ... اما شما حال نداشتن را غمگین بودن تصور میکنید . اما حال نداشتن حتی خسته بودن هم نیست . حوصله نداشتن نیست. فقط حال نداشتن است . یعنی نه حال بد داری نه حال خوب . فقط فکر داری . فقط محاسبه داری . فقط داری سعی میکنی همه چیز را تنظیم کنی ... 

اگر بخواهید بفهمید باید یک روبات باشید ! آن وقت فقط می نشینید و با صفر و یک هایتان برای آینده تان برنامه میریزید . آینده ای که هیچ علاقه ای به آن ندارید و گذشته ای که به آن تعلق ندارید ...