معارف را سرد و بی حرارت و عشق دریافت نکنید یا لا اقل برای شروع مطالب را در هاله ای از زیبایی و محبت دریافت کنید و بعدا ماده ی خشک آن را مرور کنید .
علم ، اندیشه و احساس را نمیشه از هم جدا کرد ،  تا زمانی که عشق به حقیقت نداشته باشی نمیتوانی کار علمی هم بکنی !
خطبه همام باعث می شود که معارف را در حالت زیبا و دوست داشتنی دریافت کنی.
سوال چند جور هست که یا برای پیشرفت هستند یا پسرفت ! به انگیزه ی سوال های خود دقت کنیم .
مثلا کسی با موضوعی مخالف است هی سوال میپرسد ...
انسان رشد یافته هیچگاه دنبال سوالی با انگیزه پسرفت نمی رود ، گیرم که شما هزار سوال از این دست هم داشتی ، باز هم آخرش در نقطه ی صفری .
مهم ترین مشکلی که در اینگونه سوال ها هست ، وقت گیر بودن آنها نیست ! بلکه مشکل اساسی اینجاست که وقتی جواب های احتمالی پیدا کردی به آن جواب ها گیر می دهی و علاقه پیدا میکنی. سوالی که به انگیزه ی مخالفت با حق پرسیده شود ، به بدترین جوابش علاقه مند میشوی و باید سعی کرد که اینگونه سوال ها اصلا پیش نیاد ؛ هر سوالی ارزش پرسیدن ندارد .
صفات فکری انسان در سوال هایش آشکار میشود . ( حسن السوال نصف الجواب )
بعضی سوال ها از سر فراموشی است و بیهوده هستند ؛ یک آدرس را هزار بار می پرسد.
دسته ی دیگر سوال ها که در این بحث بسیار مهم است ، پرسش هاییست که بدلیل اینکه فرد تفکر نمیکند پرسیده میشود . علامه طباطبایی می فرماید من اکثر سوال هام رو مطرح نمی کردم ؛ پیش خودم نگه می داشتم تا به جوابشان برسم . باید اول خودت دنبال جواب سوال بگردی و به آن فکر کنی نه اینکه فوری دنبال جواب بیفتی و از کسی بپرسی ، خود سوال ارزش دارد .
هر کس بدون اینکه راجع به موضوعی تحقیق و تفکر و مطالعه کند و فوری بپرسد ، یعنی اینکه برای سوالش ارزش قائل نیست.
و دسته دیگر سوال ها ؛  نه در اثر نادانی و فراموشی هستند و نه برای مخالفت کردن ! برای پیشرفت هستند.
این سوال ها خودشان ذاتا ارزشمند هستند . فوری دنبال جواب نباش ، خودت را از شر سوال خلاص نکن( آب کم جو ! تشنگی آور به دست ... تا بجوشد آبت از بالا و پست )
دلیل اینکه امیرالمومنین به سوال همام ابتدا جواب نداد این بود که این تشنگی را در او ایجاد کند .

گاهی اوقات باید به علم خود عمل کرد تا به جواب ندانسته هات برسی ، با عمل کردن به عمق بیشتری می رسی .
علم لدنی ، فرقان و بصیرت با پرسیدن به دست نمی آید بلکه با عمل کردن و انگیزه های قشنگ به دست می آید.
برای سوال بین خودت و خدا دری باز کن و از شر سوال خوب زود خلاص نشو ؛ سوال خوب اگر نگه داشته شود ، ارزش پاسخ بهتر دانسته می شود و خودش نورانیت دارد.

سوال همام ، درخواست توصیف است نه توصیه ! نپرسید که من چگونه با تقوا بشوم بلکه گفت با تقواها را برای من توصیف کن ! مثلا خیلی ها میگن من چیکار کنم آدم بشم ؟ مگه میخوای واحد پاس کنی که چنین سوالی میپرسی ؟
به خدا رسیدن نداریم ! به سوی خدا رفتن داریم ... خیلیا راه رسیدن به خدا را میپرسند تا از شر به سوی خدا رفتن خلاص شوند  ، چه کسانی از به سوی خدا رفتن میترسند ؟ کسایی که خوف و شوق را تحمل ندارند . آدمایی که تحمل ابهام و سکوت خدا را ندارند .
حافظ در نغمه های عارفانه و عاشقانه ی خودش از اول تا آخر شعر هایش معطل است و هیچ گرهی هم باز نمیشود . اصلا انگار اومده که همینجا بمونه !!!
همه ش در حال در به دری و منت کشی و خوف و رجا دارد و آخرش هم به جایی نمیرسد ...
امام صادق گفت راحتی در مبارزه ی نفس است ! پس کی آدم راحت میشود ؟ اولین روزی که وارد بهشت می شوی ...  دنبال رسیدن به راحتی نباش ! سختی ها همیشه هستند ، اما بعضی ها سطح و کلاس سختی هایشان بالاست و نسبت به سختی های قبلی به آسایش رسیده اند . بعضی ها میخواهند زود به مقصد برسند تا از سختی رفتن خلاص شوند .
کلام آخر : همام سوال های زیادی را با این سوال برای خودش تولید کرد . یعنی با شنیدن هر یک از اوصاف متقین هی از خودش میپرسد چطوری اینها اینجور میشوند ! تو دیگه باید با این سوال صفا کنی ...
گیر ما بلد نبودن نیست ، انگیزه است ! همام توصیف متقین را درخواست کرد تا شوقش به آنها زیاد شود و انگیزه اش بالا برود ...
همام گفت میخواهم متقین را ببینم ! تماشایشان کنم ...
در امور مادی شما مثلا میخوای یه گوشی همراه بخرید ، میگی میشه ببینمش ؟ ببینی که چی ؟ میخوام بخرم . بخرم که به کار بگیرم و استفاده کنم . دیدن جنبه ی ابزاری دارد که بخرد !
اما در امور معنوی دیدن خودش هدف است . من میخوام متقین را ببینم ! ببینی که آدم بشی ؟ نه بابا ! مگه بعد از این دیدن چیز دیگری هم هست ؟ نــــه ! نگاه یک تقاضاست. یک تمناست . آخر کار ما لقاء الله است ... آخرش چیه ؟ ملاقات خدا ! خدایا ببینمت .
در مورد خوبی ها ، زیارت و رویت و شهود و لقاء وجود دارد . دیدن یک عطش است ...
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم ؛ چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی ...

تو رسیده ای به مقام دیدن و دیگر هیچ ...؟؟!

خدایا ما را به تمنای دیدار برسان !




* خلاصه ای از جلسه ی دوم باران خوبی ها ، سخنرانی استاد پناهیان