إِنِّـی ذَاهِــــبٌ إِلَـــىٰ رَبِّـی سَـیَـهْـدِیـنِ ...

۱۶ مطلب با موضوع «سیاست و جامعه :: در فرهنگ و جامعه» ثبت شده است

261. فراجناحی ها


+ اختصاصا خواستم به آن مطلب افراط در اعتدال یک مطلب دیگر هم اضافه کنم که جدیدا مد شده ، و آن هم اینست که جدیدا خیلی فراجناحی شده ایم .

یعنی وقتی پای سیاست می رسد ، "همه را نقد میکنیم . از هیچکس هم دفاع نمی کنیم" !!! قسمت خوشمزه ی ماجرا اینجاست که باز هم جماعت حزب اللهی از خودِ پاپ کاتولیک تر میشوند . مثلا دقت کنید جماعت اصلاح طلب هنوز که هنوز است و دیگر باید سنگ پاشور قزوین باشی تا از روحانی و عملکردش حمایت کنی ولی هنوز که هنوز است در اینستاگرام و اینطرف و آنطرف هشتگ میگذارند که #روحانی تنها نیست!

یا مثلا همچنان صادق زیباکلام هم تنها نیست . یا حتی کرباسچی با آن همه فسادی که عیان شده بود . و حتی حتی حتی مهدی هاشمی هم هنوز میان این جماعت #تنها نیست .


بعد داشتم میگفتم باگ قضیه اینجاست که جماعت حزب اللهی از پاپ هم کاتولیک تر شده اند و در بدگویی و نقد عملکرد نماد های جریان خودشان گوی سبقت از همدیگر می ربایند . گاها حتی اگر طرف عیبی هم نداشته باشد ، برایش عیبی می سازند ...

این دوستان هر وقت می خواهند دو کلام در مورد روحانی حرف بزنند اول یکی دوتا ذکر مصیبت از دوران احمدی نژاد و سایر اصولگرایان می کنند و بعضا از بسیج و سپاه که به همه نشان دهند تا چه اندازه فراجناحی هستند و به هیچ دسته و جریانی وابسته نیستند ...

در قضیه ی منتظری همینطور . آن اوایل در بحث سوریه از جبهه ی النصره هم اصلاح طلب تر شده بودند و اردوغان پیششان لنگ می انداخت . خلاصه اینکه حواستان باشد حتی در حرف حقی هم که می خواهید بزنید ، با چه کسانی هم تیم می شوید . از امیرالمومنین یاد بگیرید لااقل اگر اهل یاد گرفتن هستید . سکوتش را ... باید حق را چنان مطرح ساخت که خوراک باطل نشود و باطل را نیرومندتر نکند ! ما که تازه باطل ها را بازنشر میکنیم تکلیفمان مشخص است...

 حالا یک عده نگویند منظورش اینه که برخورد سلیقه ای با حق و حقانیت داشته باشیم و جناحی کار کنیم . نه اما منظورم جمله ی آخر بند بالایی است اگر دوباره بخوانید ... بیشتر میخواهم بگویم هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد ! زمان شناس باشیم ... حتی بد نیست آدم شناس هم باشیم و هر حرفی را برای هر کسی و پیش هر کسی هم نگوییم . اصلا هر برداشتی هم می خواهید بکنید ولی خواهشا بیایید خودمان باشیم و ادا در نیاوریم . آخه وقتی داریم ادا در میاریم خیلی تابلوئه ... خیلی تابلوئه! لا اقل برای من ...


ینی یه جوری فیگور میگیریم که انگار ابراهیم حاتمی کیا هستیم که دفاع یا نقد ما باعث ضعف یا شرف جناح مذکور شود ! 

بیایم از جلد فراجناحی بودن خارج شویم و همان خود خود معمولی مان باشیم . 


توصیه میکنم خودم را ، خودم را ، خودم را و شما را به تقوای الهی و بیرون آمدن از جلد "همه بدن ما خوب !!! "



+ دقت کرده اید در اکثر ما ( وقتی "ما" میگویم یعنی خودم اولین نفرش هستم وقتی هم می گویم "اکثر" یعنی ممکن است شما از این قاعده مستثنی باشید) به هر حال دقت کرده ید که در اکثر ما یک حس ژورنالیستی به وجود آمده که دوست داریم تحلیل های جامعه شناختی و چندلایه از وضعیت جامعه و دین و مذهب ارائه کنیم ؟؟!! نه انصافا همچین چیزی در همین سه مطلب اخیر خودم هم وجود دارد !

حالا نه اینکه عیبی داشته باشد ها ! ولی بیایید قرار بگذاریم که به همان اندازه که حرف می زنیم ، عمل هم! 

بیاییم لااقل خودمان را با عملکردمان ارزیابی کنیم . 



+


عاشق طرز فکر آدم ها نشوید !

آدم ها زیبا فکر میکنند ؛

زیبا حرف می زنند 

اما زیبا زندگی نمی کنند ...


* رومن پولانسکی



۲۴ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۵۱ ۰ نظر

259. افراط در اعتدال یا خیلی معتدل ها


یکی از فروع اصلی و اساسی شریعت آسمانی اسلام تولی و تبری است . دوست داشتن هرچه خدا را دوست دارد و خدا آن را دوست دارد و بد آمدن و دشمنی با هر چه که با حق دشمنی و کینه دارد یا خدا از آن خوشش نمی آید .

همین ابتدای کار هم اجازه بدهید حساب کسانی که مستضعف فکری اند یا حقیقت به آن ها به درستی عرضه نشده است را جدا کنم که امر اسلام و مشی رسول الله در برخورد با اینها دلسوزی و هدایت است . 


یک زمانی موضوعی داشتیم به نام روشنفکری دینی ، خب اینها یک نگاه جدید به حقیقت اسلام و مسائل داشتند و پیوند بین طبقه ی روشنفکر بودند با عالمان دین ینی چیزی مابین روشنفکر و مذهبی !

پدید آمدن این طبقه قابل فهم ، و درک و پذیرشش برایم آسان است .


اما پیدا شدن سر و کله ی یک دسته ی شترگاوپلنگ در جامعه ی امروزی برایم عجیب است . اینها مخلوطی هستند از افکار مذهبی ، روش های غربی ، معتقد به نوعی تساهل و تسامح ، گاها حتی به نسبیت رسیده اند و با این وجود همچنان مذهبی هستند ، خط قرمزها تقریبا برایشان صورتی رنگ و شاید از آن هم کمرنگ تر است و قص علی هذا

این جماعت که هنوز نامی برای آنها انتخاب نکرده ام ؛ چون هنوز که هنوز است درکشان نکرده ام ، حزب اللهی های معتدل ، شترگاوپلنگ ها ، یا هر چه که هستند،

قطعا هر چه باشند روشنفکر حزب اللهی نیستند چون آنقدر ها عمق ندارند ... و گذاشتن اسم روشنفکر جفا به این کلمه است . حزب اللهی هم که جای خود دارد ...


عادی شدن رابطه ی دختر و پسر ( یا به تعبیر یکی از دوستان، دوست دختر چادری داشتن ) تابلوترین مشخصه ی این جماعت هم نباشد لااقل اولین چیزی است که به ذهنِ منِ متحجر میرسد . می خواهید بگویید خشک مغز هستم کاری ندارم ولی تا آن جا که من میدانم و اسلام و تاریخ صدر اسلام و سیره ی معصومینی وجود دارد اگر امیرالمومنین علی علیه السلام را به عنوان امام این مکتب فکری قبول داریم از سلام کردن به زنان جوان ترس داشت ! 

حالا ما دستمان را بالا گرفته ایم که لااقل شما از بگو بخند با دختران جوان بترسید .

یک وضعیتی شده ها !

این که اسلام چرا انقد به حد و مرزها در این رابطه خیلی حساس است یا لااقل ما مدعیان مسلمانی حساسیم هم خودش دلایل خودش را دارد که لزوما جنسی هم نیست و قطعا ملاحظه ی خود فرد در آن شده است بگذریم که حدیث مفصلی است.

اما این پدیده را از هر طرف نگاه میکنم به حزب اللهی بودن نمی خورد .

طرف مقابلش هم که اسمشان را میگذارم چادری های خوشتیپ قطعا زیاد به پستتان خورده اند . یعنی صرف چادر و مقنعه های رنگوارنگ و مدل های بستن گوناگونش را گاها به منظور زیباتر شدن با خودشان یدک میکشند و معتقد به نوعی فشن اسلامی هستند . این بزرگواران هم در حرکتی التقاطی ( !!! ) عکس های با حجاب ( !!! ) خود را در معرض دید عموم ( اینستاگرام ) میگذارند و از عشقشان به حجاب فاطمی سخن می گویند .

اینها لابد معنی لغوی کلمه ی حجاب را هم نخوانده اند چه برسد به معنای فلسفی اش ...


حالا تا به ما برچسب اینکه خودت مشکل داری چرا به بقیه گیر میدهی و بقیه چشمشان پاک است و خودت رو برو اصلاح کن بهمان نخورده از این بحث بیرون بیایم .

اما در سایر مسائل هم همین شکلی اند . یعنی همین شکلی شده ایم ( به خودم هم می گویم )

یعنی با هر تفکری کنار می آییم ، البته کنار آمدن از نوع منفی اش . راستش در برخورد از نوع اسلامی اش اگر با کسی معاشرت داریم باید او را بارور کنیم ، حرکت بدهیم و چیزی به او اضافه کنیم یا چیزی به ما اضافه کند و اگر غیر از اینست برایش اتمام حجتی باشد ، اما برخورد های ما بیشتر جنبه ی موسی به دین خود ، عیسی به دین خود گرفته است . تا جایی که صمیمی ترین دوستش می شود رفیق بی خدایش ! حالا هم که یک موج جدید بی دینی آمده خدا را شکر و هر چی مسلمان شناسنامه ای نیم بند بوده کنده برده ، یا اینکه طرف علنا مشروب خواری میکند و به او لبخند میزنیم . که چی ؟ که مثلا تو چهره ی رحمانی اسلام هستی ؟ 


معاشرت ما رنگ و بوی لیبرال مسلک دارد . پیش چشممان حدود اسلام را زیر پا میگذارند و ما با همان چهره ی رحمانی خودمان لبخند می زنیم . حتی متلک هم نمی اندازیم ... تایید میکنیم با لبخند بی معنی مان !


وقتی هم که میخواهیم خودمان کار اسلامی کنیم ، عبادت مان را انجام بدهیم ، شعائر الهی را تعظیم کنیم خجالت میکشیم . نوبت به خودمان و اعمال اسلامی که میرسد رنگ عوض میکنیم . دست و دلمان میلرزد ! در صورتی که این قضیه ظاهرا باید بر عکس میبود یعنی آنها باید میشدند الگوی تساهل و تسامح و تحمل مخالف و آزادی عقیده ولی کار دنیا به کجا رسیده که وقتی کسی بخواهد عبادتش را بکند متلک می شنود و نیش و کنایه میخورد ( گویی که حدود شرعیِ دینِ بی دینان را زیر پا گذاشته ایم ) اما آنها به امر به منکر و نهی از معروفشان از ما پایبندتر هستند ...

آنها برای حدود فکری خود حساس تر از ما هستند و خط قرمزهایشان برایشان مهم تر است ! چه دوران عجیبی شده است ...

مثال فراوان است اما حال نوشتن ندارم.

در روش زندگی که دیگر حرفش را نزنید تا ساعت دو و سه شب بیداریم  ، در بهترین حالتش داریم توی کانال های مذهبی و انقلابی چرخ میزنیم یا اینکه توی صفحات خودمان اسلام عزیز را نشر میدهیم .

سن ازدواج ؟ عار نبودن کار ؟ احسان به والدین ؟ صله ی رحم ؟ قرآن ؟ حساسیت نسبت به مسائل اجتماعی ؟ حساسیت نسبت به فقرا و مستضعفین دور و بر خودمان ؟( روی دور و برش تاکید کردم که بعضی به هوای آن یک روز جمعه ی قدسی که رفته اند پرونده اش را نبسته باشند ) ! اهمیت به عادات غذایی و بهداشت فردی و حفظ سلامت این امانت الهی یعنی تن سالم ؟ توسل و ارتباط معنوی با اهل بیت ؟ دعای ندبه؟؟؟ تعقیبات نماز ؟


ولش کن کارهای مهم انقلاب روی زمین مانده ... این مثال ها مال حزب اللهی های دهه ی شصت بود ! این روزها جنگ نرم است و ما هم که افسران جوان این جبهه ایم ...


خواستم توصیه کنم خودم را و خودم را و خودم را و شما را به تقوای الهی و ترس از افراط در اعتدال و خیلی معتدل شدن !




۲۳ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۰۸ ۰ نظر

258. دار الغرور!


حال ندارم مطلب بلند بنویسم ؛ امّا یه سوال بدجور ذهنم رو درگیر کرده :

اینکه چطور میشه بعضی فقط برای رو کم کنی و اینکه در مقابل جناح رقیب کم نیارن حاضرن همه ی منافع ملی رو زیر پا بذارن ، واقعیت ها رو یا نبینن یا با این توجیه که قبل از ما از اینم بدتر بود ، بخوان وضع موجود رو ماسمالی کنن . اینکه به جای مبارزه با فساد، "نماد فساد" بشه ذخیره ی نظام و امانتدار انقلاب! اینکه وقتی براشون ثابت شده که این راهی که رفتن بیراهه ست به جای برگشتن ، سرعت حرکت رو بیشتر میکنن و تصمیم میگیرن دیوونه وار تر از قبل رانندگی کنن و هزار و یک چرای بی جواب دیگه ...

خریدن آتش جهنم به چه قیمتی ؟ چرا بعضی به جای اصلاح اشتباه ، سعی میکنن با یه اشتباه بدتر وضع خودشون رو خراب تر کنن ؟

پناه میبرم به خدا از دور شدن از حق و غرور و عناد !


۱۷ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۱۱ ۰ نظر

256. زامبی های آینده


این تیراندازی هایی که هر از چند گاهی تو اروپا و آمریکا انجام میشه و آخر سر هم طرف خودشو میکشه رو پیگیری میکنین؟

برام هیچوقت قابل درک نیست که سیاست های فرهنگی یک کشور به سمتی بره که مردم از دین اصیل فاصله بگیرند.

غرب بخاطر نداشتن یک ایدئولوژی مستحکم ، که انگیزه ، جهت و هدف زندگی را نشان بدهد ، افراد را از درون تهی و پوک بار می آورد که تا سرشان به آخور لذت های جنسی و هیجانی گرم است ( که ما به آن غفلت می گوییم ) حواسشان نیست که چه زندگی بی معنی و پوچی دارند ؛ اما یک اتفاق تلخ یا یک مدت تنهایی میتواند حسابی حالشان را بگیرد . بعد هم طبق جواب هایی که مثل رگبار به خورد آنان داده شده به جهانی بی هدف ، بی معنا و پوچ می رسند . و تصمیم می گیرد تفنگ را بردارد و به مدرسه ی سابق یا کلاب همجنس بازی اش برود و خودش و دیگران را از این پوچی خلاص کند ! آخر سر هم به خودش شلیک میکند و تمام!


جهت دهی فرهنگی کشورهای غربی مثل کسی است که سعی در بریدن شاخه ی زیر پای خودش دارد .

به قول یکی از دوستان مگه جمهوری اسلامی چی گفته که انقد شما باهاش لج کردین ؟ مگه غیر از اینه که میگه شراب نخور و عقل خودتو از کار ننداز ، به پدر و مادرت احترام بذار ، تو روابط خانوادگی وفا و حیا داشته باش و ...

مگه بده جامعه ی این شکلی داشته باشیم ؟

وقت پیری اون بچه های روشنفکر بیشتر پدر و مادرشون رو رها میکنن و میرن یا بچه های مذهبی ؟ و هزار و یک مثال دیگه ...

پس چه اصراریه که این همه خیر و خوبی رو روها کنیم و بچسبیم به اداهای روشنفکرانه که ته تهش چیزی جز تنهایی و پوچی نیست ؟


به نظرم غرب با همین دست فرمون که پیش میره خودش از درون میپاشه و مثل یک جسم موریانه خورده است که فقط با دوپینگ و ظاهر سازی تونسته خودش رو سرپا نگه داره !

این تخریب باورهای دینی حتی به ضرر خود لابی ها و کله گنده های غربی که از این نوع نگاه حمایت میکنند هم تمام میشود .

 زامبی های آینده نه از میان مسلمانان و مومنان که از میان غرب بی معنا و پوچ سر بر می آورند و به صغیر و کبیر و خودشان هم رحم نمیکنند .


+ این طوفان به سمت ما هم وزیدن گرفته ! ریشه خودکشی و دیگرکشی را باید در نگاه آدم ها به زندگی پیدا کرد .

خوشبختانه ما بیدی نیستیم که به این بادها بلرزیم ؛ چون اگر کسی واقعا به دنبال پیدا کردن حقیقت باشد ، اسلام از صفر تا صد را به اون نشان میدهد اما باز هم کسانی هستند که به خیال اینکه همه ی اسلام همان است که از آخوند سر کوچه دیده اند یا شبکه ی من و تو برایشان تصویر کرده است ، اصلا برای پرسیدن سوالشان به سمت اسلام نمی روند . ما ریشه دار تر از آنیم که این طوفان برایمان مساله ساز باشد اما بی توجهی به این موج که بواسطه ی شبکه های اجتماعی تکثیر و تشدید میشود میتواند این میراث عمیق عقلی فلسفی را مثل قرآن بالای طاقچه کند و هزارها جوان پر انرژی از دست بروند . 



+ خوشبخت تر از کسی که به خدا پیوند خورده کیست ؟



۰۳ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۰۶ ۰ نظر

254. دوست داشتم حکیم بودم !


یکی از فانتزی هام اینه که  تو زمانه ی ابوعلی سینا و ... زندگی میکردم ؛ 

اونوقتا  یکی که حکیم میشد ؛ از هر چیزی سر در میاورد ! البته شاید من برده میشدم و میفروختنم :)

یه کم غیرمنطقی به نظر میاد اما هیچ خوشم نمیاد برم پزشکی عمومی بخونم ، بعد  چند سال دیگه بخونم برم تخصص چشم ، بعد ریز تر بشم برم فوق تخصص قرنیه  ؛ کل عمرم رو بذارم که بشم بزرگترین متخصص قرنیه ی جهان ! 

انقدر دقیق بودن و محدود شدن با اینکه کمک بزرگی به جامعه ی بشری میکنه و پول خوبی هم داره

 امّا از مسائل کلّی بیشتر خوشم میاد ! 




+ راه حل :

 کسی که علوم انسانی میخونه ، نمیتونه از پزشکی سر در بیاره .

امـا کسی که علوم پزشکی خونده میتونه از علوم انسانی سر دربیاره ؛ البته اگه بخواد ! شاید متخصص نشه ، ولی کارش راه میفته !



+ یکی از آرزوهای دیگه م هم این بود که بتونم مهندسی بخونم ؛ اونم از نوع فیزیک و مکانیک که بتونم موشک بسازم ! برام جذابه.


شخصیت های چند بعدی همیشه برام قابل احترام بودن ؛ اینکه حکمای قدیم هم فیلسوف و عالم دینی بوده اند ، هم ریاضیدان و منجم و هم ادیب و شاعر و در کنار همه ی این ها به طبابت هم می پرداخته اند خیلی شگفت آوره! این یعنی یکی هم مهندس باشه ، هم فیلسوف هم شاعر ، هم پزشک و ... 

اون هم نه در حدی که از هر کدوم فقط کمی سر در بیارن ! بلکه در هر کدوم از این رشته ها سرآمد زمان خودشون و حتی تا قرن های بعد و در بعضی مسائل تا الان رودست ندارن!!


به فارابی، ابوریحان ، خیام ، ابوعلی سینا و ... نگاه کنید !


۰۳ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۱۱ ۰ نظر

249. خانه از پایبست ویران است!


از بحث کردن خوشم نمیاد ؛ خصوصا زمانی که طرف از مرحله پرت باشه ! اما در دنیای رابطه ها نمی توان بی تفاوت و ساکت بود و فقط کلاه خودت را بچسبی که باد نبرد ! نمی توانی جزیره باشی و با قوانین و چارچوب خودت زندگی کنی ؛ چون این کشتی همین که سوراخ بشود ، همه را با هم غرق خواهد کرد ؛ حالا عده ای را به خاطر بی شعوریشان و عده ی دیگری را به خاطر بی تفاوتیشان! 

که وقتی دقت میکنی میبینی واقعا این دو دسته با هم تفاوتی ندارند ؛ آن ها به خاطر بی تفاوتی شان نسبت به سرنوشتشان ، به بیشعوری رسیده اند و این ها به خاطر بی شعوریشان هست که بی تفاوت اند ! 


بعد از مدت ها که به خونه برگشتم ؛ دیدم همان چیزهایی که از خودم دور و بعید می دیدمشان ، روبرویم نشسته اند و چشم در چشم هم چای می نوشیم !

  برگشت از اسلام ؛ البته از همان اسلام های شناسنامه ای ! دیر یا زود منتظر چنین تغییراتی بودم اما  نگران کننده است . همیشه برایم جالب بوده که بعضی آدم ها ، دنیا را چطور می بینند ؟ به چه چیزهایی فکر میکنند ؟ دغدغه شان چیست و وقتی با سوالی مثل اینکه آیا خدایی هست ؟ از کجا معلوم که خدایی باشد چطور پاسخ خواهند داد ؟ 

فکر میکنم شبیه زلزله باشد ! بحث فلسفی هم برای کسی که نه از منطق و فلسفه سر در می آورد و نه میتواند از صغری و کبرایی که تو چیده ای ، نتیجه ی درستی بگیرد ؛ جواب نمی دهد . وضعیت بدی می شود ؛ اینطور موقع ها ترجیح میدم برایشان اصلا سوال مطرح نشود ، یا کجدار و مریز رفتار میکنم ، یا با برهان هایی که برای خودم قابل قبول نیستند اما شاید بتواند آنها را قانع کند پیش میروم .


ما سال ها کوشیده ایم که از نطام جمهوری اسلامی دفاع کنیم ؛ اما این رو بناست ؛ گرچه شاید راهی جز این نیست که در همین رو بنا بمانیم ؛ چون امکان تبیین فلسفی جهان برای همه میسر نیست . اما به همان میزان که افراد که چیزی را درک کنند و به آن ایمان داشته باشند ، نقص در اجرای یک نظریه را دلیل بر رد کل نظریه نمی دانند بلکه به شیوه ی اجرا گیر میدهند . 

جالب است اکثر کسانی که با نظام اسلامی مشکل دارند ، اگر بنشینند و با خودشان دقیق تر فکر کنند می بینند که اگر تصمیم بگیریم از همین فردا نطام را عوض کنیم و به جای جمهوری اسلامی ، جمهوری ضد اسلامی هم بگذاریم ، معجزه ای نمی شود ؛ اصلا مگر همین کارهایی که قرار است یک نظام غیراسلامی انجام بدهد را همین دولت کنونی که با تکرار و تشویق خودشان سر کار آمده انجام نمی دهد ؟


خلاصه اینکه مردم ؛ پر از سوال اند ؟ سوال هایی که روز به روز زیاد تر میشوند و عمیق تر اما به جای پیدا کردن پاسخ درست ، صورت مساله را عوض می کنند و به سوال هایی اشتباهی جواب های اشتباه تر میدهند ! یعنی با اینکه سوال هم اشتباه است ، لااقل به همان سوال اشتباه هم جواب درستی نمی دهند و خودشان را فریب میدهند .


دو جور میشود به یک موضوع ایمان آورد ؛ یکی اینکه به تمام زوایای آن چیز احاطه داشته باشیم و با دلیل و منطق و محکم کاری ریز به ریز سوال و جواب ها را هم بدانیم ، خب این روش کمی طولانی و وقت گیر است و مسلما برای همه امکان دستیابی به آن نیست !


روش دیگر اینست که وقتی سوالی برایت پیش آمد بروی و جوابش را از اهلش بگیری ؛ بعد از مدتی دوباره سوال جدیدی جوانه میزند و باز میروی و جوابش را میگیری ؛ اگر مکتبی وجود داشته باشد که هر بار که برایت سوال پیش آمد به درستی به ان ها پاسخ بدهد ؛ نیازی نیست جواب همه ی سوال های عالَم را به تو بدهد تا به آن ایمان بیاوری ، همین که بعد از 100 بار پرسیدن دیدی باز هم کم نمی آورد ؛ نیازی نیست برای هزار و یکمین بار هم ، جواب سوال هزار و یکم هم بدانی تا ایمانت مخدوش نشود! مکتبی که هر بار سوال بپرسی به تو جواب میدهد مطمئن است و قابل ایمان آوردن . 


بعضی فکر میکنند ، اینکه رسانه های جدید بیشتر مروج فساد و شبهه و ... هستند به دلیل کم کاری یا ضعف افراد مومن است ( البته این هم بی تاثیر نیست ) اما واقعیت اینست که برای خراب کردن یک ساختمان نیازی نیست تمام آجرهایش را دانه به دانه برداری تا فرو بریزد ، همین که چند آجر از ستون اصلی برداری کل ساختمان فرو میریزد در حالیکه برای ساختن همان ساختمان باید نقشه کش و مهندس معمار و برق کار و غیره و غیره جمع شوند تا آجر به آجر آن را بالا ببرند . 

دوستانی که به لطف فضای واتساپ و تلگرام با دیدن یکی دو پیام شبهه انگیز اگر خیلی حال داشته باشند ، بلند میشوند و همین سوال را از آخوند سر کوچه که شاید حداکثر احکام و مبطلات وضو و نحوه ی قرائت حمد و سوره را بداند دو سه تا از این سوال ها را میپرسند و چون جواب قانع کننده ای نمی گیرند فکر میکنند چیز تازه ای کشف کرده اند و از راز هستی پرده برداشته اند !!! همین است که حتی حاضر نمی شوند به دنبال پیدا کردن سوالاتی که برایشان پیش می آید هم بروند و همانطور در شک و تردید خودشان باقی می مانند و برای اینکه اظهار فضل کنند گاه گاهی چند تا از همین سوال ها را فی المجلس بالا می آورند ! 


بعضی فکر میکنند این دوستانی که به شکل خاصی فکر میکنند و از عالم و آدم اشکال میگیرند خودشان تحفه ای هستند و مغز متفکری هستند که برای هر چیز طرحی دارند و خیلی چیز میدانند و نابغه اند. اما باید دقیق تر شد و متوجه بود که پرسیدن از اینکه این گردی که در آسمان میدرخشد چیست ؟ کار ساده ایست ، مهم کشف خورشید و ویژگی های آنست که کار هر کسی نیست . گیر دادن به وضع اقتصادی کشور کار هر کسی است اما داشتن طرح و اجرا مبحث دیگری است  ( همانطور که همین دولت فعلی میخواست ظرف صد روز و شش ماه فلک را سقف بشکافد و طرحی نو در اندازد ، اما این روزها مثل خر در گِل مانده است ) 


به هر حال رسانه های فراگیری مثل واتساپ و تلگرام فضای مناسبی برای جوجه متفکرانی است که فقط بلدند آجرهای ستون را خراب کنند تا کل ساختمان فرو بریزد و فکر کنند چه اعجوبه ها و روشنفکرانی هستند که دارند جامعه را از غبار تحجّر و خرافات نجات میدهند . ولی گروه مقابل اصلا کار ساده ای ندارند . چون به راحتی در یک پیام واتساپ میشود هزار سوال را پشت سر هم ردیف کرد و شک و تردید را به جان عوام الناس انداخت اما چطور میشود در چنین محیطی فلسفه بافت و منطق به خرج داد ؟ آنهم برای ذهن هایی که اکثرا از درک مسائل فلسفی عاجزند و بعد از کلّی صغری کبری چیدن بیشتر گیج میشوند ...



۱۹ تیر ۹۵ ، ۲۳:۳۱ ۰ نظر