إِنِّـی ذَاهِــــبٌ إِلَـــىٰ رَبِّـی سَـیَـهْـدِیـنِ ...

۱۹۱ مطلب با موضوع «روزهای زندگی» ثبت شده است

210. حرف

 

عجیبه که بعضی از دوستان ما بعد از 4 یا هشت سال که هیچ کار فکری و فرهنگی نکرده اند ، می خوان توی دو هفته با تبلیغات پرفشار و همه جانبه مخ عوام الناس رو بزنن . اون هم با زدن حرف هایی که خوشایندشون باشه . یعنی اگر سطح فهم طرف از دنیا اندازه ی آسفالت در خونه شون هم باشه باز هم در همون حد نگهش میدارن و شروع میکنن از توانایی آسفالت کشی نامزد مورد نظر میگن ؛یا مثلا  لیستی داده بودند دست من که در عرض دوشب نزدیک به 30 نفر از بچه های خوابگاه رو به سمت یکی از نامزدهای هر چند اصلح متمایل که هیچ! ثبت دائم کنم و در لیست مذکور یادداشت کنم . فکرش را بکنید (2 شب!!؟؟) بعد جالب اینه که وقتی همونایی که قرار بود مخشون رو بزنیم بعد از مدتها دوری و دوستی در شرایط حساس کنونی دیدیمشون ، متوجه شدیم که خودشون اومدن که مخ ما رو بزنن ! 


پریروز پر بود از حرف زدن ؛ تریبون آزاد ظهر و کرسی آزاد اندیشی شب ؛ که توی هر دو تاش بر خلاف خواست قلبی ام مجبور شدم صحبت کنم و بدون آماده کردن مطلبی از قبل میکروفون به دست بشم . بد نبود ؛ تنها فایده ای که برای من داشت ، تمرین صحبت کردن و مناظره کردن در جمع بود ؛ برای سایر دوستان و مخاطبان برنامه که فقط حرف مفت بود ...


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

والعصر

ان الانسان لفی خسر

الا الذین آمنوا و عملوالصالحات 

و تواصوا بالحق

و تواصوا بالصبر


قبل از هر چیز جا داره یه عذر خواه ی کنم و یه کسب اجازه ، عذر خواهی بابت اینکه در غیاب عالمان ، جاهلی چون من بر کرسی اندیشه و آزاد اندیشی نشسته و کسب اجازه کنم از کسانی که در این جمع حق استادی به گردن بنده دارند اما من باید اینجا صحبت کنم.

بعد اینکه من اینجا از طرف خودم حرف میزنم ، من یک مسلمانم ، اسلام دین کاملی است ؛ اما من کامل نیستم ؛ پس اشتباه من را لطفا به پای مکتبم نگذارید .


میگن اگه یه پروانه توی استرالیا بال بزنه ، میتونه یه آتیش سوزی بزرگ تو عمق جنگل های کالیفرنیا ایجاد کنه ...


۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۵ ۰ نظر

209. خاشعین



چند شب پیش خواب دیدم ، توی خواب دم دمای صبح بود و آخرای خواب آیت الله بهجت از کنارم رد شدند و توی گوشم چیزی گفتند ، یادم نیست چی گفتند اما بعدش این آیه تو ذهنم می پیچید که " انها لکبیره الا علی الخاشعین " و تصوری که در خواب از خاشعین در ذهنم ایجاد شده بود ، ترسی بود همه جانبه که دستاویزی جز نماز باقی نمی گذاشت ...


۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۳۰ ۰ نظر

207. جاده باریک می شود !

 

روزهایی بود که همه چیز رو به رویم بود ؛

این روزها همه چیز را پشت سر گذاشته ام ...

زمانی بود که از میان ده ها راه یکی را انتخاب میکردم و این روزها دو سه تا راه باقی مانده ...

وقتی یک جایی از مسیر را اشتباه میایی و دوربرگردان هم ندارد مجبوری یا همان مسیر را تا آخر بروی یا از بین چند راه باقی مانده ی بعدی یکی را انتخاب کنی .

ظاهرا هر چی جلوتر میرم راه ها کم تر و گم تر میشن ...

 

 

 

ما را می‌گردند
می‌گویند همراه خود چه دارید؟
ما فقط
رویاهایمان را با خود آورده‌ایم.
پنهان نمی‌کنیم
چمدان‌های ما سنگین است
اما فقط
رویاهایمان را با خود آورده‌ایم ...

 

*سید علی صالحی


 

 


۲۳ بهمن ۹۴ ، ۰۳:۴۴ ۰ نظر

194 . روزهای تمام شدن

از دست دادن یکی از دندان ها که برایم از قلبم مهم تر بودند ، حسابی حالم را گرفت . نگرانی ام بیشتر از این است که این خرابی به همان دندان محدود نشود و یکی بعد از دیگری ...

هفته ی قبل ، قلبم به شدت چندین بار درد گرفت که حدس زدم شاید به فردا نرسم .

احساس میکنم دوران داشتن هایم تمام شده و حالا زمان از دست دادن ها و سراشیبی سقوط است .


+ ظلمت نفسی 



۲۴ دی ۹۴ ، ۰۰:۰۰ ۰ نظر

189. هرس ؛ سرطان واتساپ ؛ "عیال واری علاقه" یا علاقه واری!

به نظرم مهم ترین کاری که هر انسانی میتونه و باید در عصر حاضر انجام بده حذف کردنه.

زندگی در دنیای سرعت و ارتباطات جبرا انسان را شلوغ و پر شاخ و برگ میکنه و شاید بشه گفت مثل باتلاق آدم رو تو خودش میکشه . باید از این اسارت آزاد شد. نباید پشت این ویترین ایستاد و به تماشا مشغول شد . چه بسا برای یک سلام و احوالپرسی ساده پایت به تلگرام باز میشود ولی از آنجا گه در کانال علمی پرستاری یا استاد صفایی یا یک کانال خبری هم عضو هستی هر کدام از این ها هم چشمک میزنند و برایت هزار جور ادا اطوار در می آورند که با ما به از این باش که با خلق جهانی !

با اینکه اون موضوعات مورد علاقه ی تو هستند ولی از هر دری حرفی گفته اند و این غریزه ی همه چیز خواهی و حرص به دانستن و گاهی کنجکاوی ( مخصوصا اگر خبری باشد ) یا گاهی بی برنامگی باعث میشود مدت ها پای همان تلگرام لم بدهی و وقتی به خودت بیایی که مانند کسی که هی آب خورده باشد ورم علمی کرده باشی و عوارض آن هم بشود استفراغ فکری ناقصی که خودت را در هر زمینه ای صاحب نظر بدانی ! ( این مساله را زمانی تحت عنوان سرطان واتساپ مطرح میکردم و حالا باید بگویم سرطان تلگرام )

مساله اینجاست که به موضوعات مختلف و گاها بی ربطی علاقه مند شده ای و حاضر نیستی از هیچکدامشان دست بکشی . علوم پزشکی را که مجبوری بخوانی و بدانی و نسبتا دوستش هم داری . دلت هم نمی آید به مطالعات به اصطلاح انسانی و اسلامی ات خدشه ای وارد شود. گاهی فیزیک نظری آنچنان جذبت میکند که دوست داری تغییر رشته بدهی و کمی بیشتر از کتاب و فیلم از کوانتوم و نسبیت و زمان و حرکت سر در بیاوری . فیلمسازی هم که به صورت دوره ای قلقلکت میدهد و و و  ...

از این همه که بگذریم دوست داری ورزش را به صورت حرفه ای دنبال کنی . با دوستان کوه بروی . انجمن را سر پا نگه داری . به صورت پاره وقت هم که شده کار کنی و پول دربیاوری . فیلم های بدربخور از دستت در نرود و خلاصه اینکه با یک دست یک نیسان هندوانه را میخواهی زیر بغل بزنی و ببری .

 

راستش با شناختی که از تو دارم میدانم عمرا بتوانی از علاقه هایت ( موضوعات ) دل بکنی ولی شاید بشود قید یکی دو تا از ابزار ها را برای همیشه زد :

 

عضویت در شبکه های اجتماعی ممنوع !

دیدن فیلمی که نه منتقدان تحسینش کرده باشند نه فروش بالایی داشته و نه دوستی زحمت دیدنش را کشیده باشد و پیشنهاد کند چه ارزشی دارد ؟!

خواندن کتاب های غیر محوری و مصداقی ممنوع !

استفاده از لپ تاپ فقط دو شب در هفته و برای تمام کارهایی که در طول روزهای قبل یکجا جمع شده اند مجاز است ! ضمنا باید از قبل یادداشت کنی که برای چه موضوعاتی میخواهی از لپتاپ استفاده کنی و غیر آن به وقت بعدی موکول شود . 

 

احتمالا اگر همین وبلاگ هم کمکی برای مرتب کردن ذهنت و دسته بندی بعضی مطالب نباشد باید خیلی زود فراموش شود.

 

وقتی برنامه ی فردا را آخر شب چیده ای حتی اگر صبح که بیدار میشوی احساس میکنی حالت از آن به هم میخورد نباید آن را تغییر بدهی؛ اگر فکر بهتری داری فردا هم روز خداست ...

 

همیشه برای وقت های مرده آمادگی داشته باش ! کتابچه ی شعری ؛ قرآن جیبی و حتی وقتی دست خالی هستی خلوت کردن و  فکر کردن بهتر از دست روی دست گذاشتن است.

 

بعد از مدتی خواهی دید این تنها تو نیستی که خسته ای . وقت خواب همه خسته شده اند چه آنها که پای تلگرام لم داده بودند چه آنها که طبق برنامه پیش رفته اند  . همانطور که در تمام این سال ها آن ها که نمره اول بودند و آنها که درس هایشان را پشت گوش می انداختند به یک اندازه به زحمت می افتادند جز اینکه یک نفر  به زحماتش جهت میداد و دیگری باری به هر جهت بود .

یادت باشد هیچ کاری سخت تر از تمام شدن وقت و بی استفاده ماندن آن نیست.

 

 

 + شلوغی عنوان هم ناشی از شلوغی وجودم است . سه عنوان در یک مُلک گنجیده اند .

 

+ همین نوشته هم سرگذشت عجیبی دارد : بعد از دیدن فیلم " Prestige" متوجه شدم که کارگردانش " Christopher nolan " عزیز است . چون همین یک فیلم از دستم در رفته بود با خودم گفتم نکند فیلم دیگری از این ابرکارگردان را ندیده باشم ، به سرم زد که کلا جیک و پوک این ابرکارگردان سینما را در بیاورم . بعدش دست سرنوشت و کنجکاوی باعث شد صفحه ی ریدلی اسکات را هم در ویکی پدیا بخوانم . اما با نوشته ی جالبی بالای صفحه مواجه شدم که ویکی پدیا گفته بود " لحن یا سبک این مقاله بازتاب‌دهندهٔ لحن دانشنامه‌ای استفاده‌شده در ویکی‌پدیا نیستلطفاً کلمات ستایش‌گونه و غیر ادبی و عبارت‌های نادانشنامه‌ای را بزدایید. برای راهنمایی بیشتر راهنمای نوشتن مقاله‌های بهتر و لحن بی‌طرف را ببینید. " 

برایم جالب بود که لحن بی طرف در ویکی پدیا چطور رعایت میشود ؟ البته همیشه این انصاف ویکی پدیا در کنار شعور گوگل مرا به تحسین واداشته بود . خلاصه اینکه این لحن بی طرف و کلاً سبک کاری ویکی پدیا که وقتی مثلا داری راجع به اسلام در آن مطالعه میکنی تمام موضوعات مرتبط با آن هم لا به لای متن لینک دارند  و هیچ نقطه ی تاریکی برایت باقی نمی ماند . آخر سر هم به خاطر همین ارادتی که به ویکی پدیا داشتم و روز به روز بیشتر می شود تصمیم گرفتم عضو آن بشوم تا شاید کمی از این بی طرفی و انصاف  ( یا لااقل ادای آن ) را به ارث ببرم . بعد خواستم برای ویکی پدیا در برنامه ی هفتگی ام وقت خالی کنم که دیدم وامصیبتا از این همه موضوعات بر زمین مانده که یکی از یکی برایم عزیز ترند و مثل بچه های نداشته های خودم دوستشان دارم و نمی توانم بین هیچکدامشان فرق بگذارم . خلاصه اینکه در شرایط حساس کنونی "عیال واری علاقه" به جانم افتاده . 

 

 + مجددا باید برای خودم تکرار کنم که : فاذا فرغت فانصب ! 

۱۰ دی ۹۴ ، ۰۲:۳۷ ۰ نظر

187. شبیه مادرم


 همیشه رمان خوندن رو کاری دخترونه می دونستم . و البته رمان هایی هم که خونده بودم با این که اصطلاحا عامه پسند نبودند ولی این حس رو بیشتر تقویت کرده بودن که خوندن رمان کار بیهوده ایه !

آخرینش "من زنده ام" بود که کشش داستانی پایینی داشت و اصلا حس تعلیق در آدم ایجاد نمی کرد که بعدش چه خواهد شد؟؟؟

اما دختر شینا چیز دیگری بود. کشش داستانی بالا در کنار واقع گرایی توانمندانه اش که باعث میشود مخاطب عمیقا درگیر داستان شود و با راوی داستان همذات پنداری کند این کتاب را شایسته ی این همه تعریف میکند.  برای کسی مثل من که خانواده ام تقریبا چنین رفتارها و زندگی را تجربه کرده اند شخصیت زن داستان ( قدم خیر ) ، همان مادر خودم است. با همان دل نگرانی ها و رفتارها . 

قدم خیر، مرا یاد مادرم می اندازد . روستایی . ساده . نجیب . کم توقع . پرکار . صبور و با استعداد ...

این کتاب شدیدا به دلم نشست . 

 



۰۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۳۱ ۰ نظر

186. مرا به طوفان داده ای ؛ خودت کجایی؟!

کسی که برایت خیلی مورد احترام بوده و حالا بعد از مدت ها ببینی و آخرش وقتی تصمیم دارد دوباره برود ، برگردد و  فقط بگوید خیلی سخت شده پیدا کردنتون و باز راهش را بگیرد و برود . تو فقط نگاه می کنی . هر چه به ادامه رفتنش هم نگاه میکنی او سرش را بر نمیگرداند تا حرف هایی که نگفتی را از ادامه نگاهت بخواند تا اینکه دویاره او را نبینی. آخرش هم وقتی چشم هایت را خوب باز کنی متوجه میشوی همین قدر هم سهم تو نبوده و همه اش یک خواب بوده . کاش پیدا کردن من برای خیلی ها سخت بماند اما نه همه ...

 

+ یه جوری پیدا کن منو شاید    این آخرین پاییز من باشه دانلود )

 

۳۰ آذر ۹۴ ، ۱۸:۱۴ ۰ نظر

185.الّا من اتی الله بقلب سلیم ...

بعد از کنفرانسی که توی بسیج دانشجویی استان داشتم و به لطف خدا موفق بود . در به در دنبال مجری گشتیم برای مراسم دیشب که به هر کی گفتیم به دلیلی نتونست بیاد. از قحط الرجال و تحریم مملکت به این نتیجه رسیدیم که باید روی پای خودمان بایستیم و تولید داخلی را جدی بگیریم . این شد که  دیشب اولین بار اجرای مراسم به من سپرده شد ، هم سخت بود هم آسون . قبلا تر ها فکر میکردم کسایی که پشت صحنه هستیم مراسم رو برنامه ریزی و هدایت میکنیم. نگو که فرمون اصلی دست مجریه :)

پایین نگه داشتن توقع دیگران از خودت بهترین راه حفظ ثباته. دوست ندارم گاهی خیلی خوب باشم و گاهی خیلی ضعیف ، همیشه خوب بودن بهتر از تجریه ی اوجیه که بعدش نتونی بالا بمونی . تو این مدت تمام سعیم این بوده که نذارم کسی توقع و انتظار بیشتر از چیزی که هستم ازم داشته باشه یا منو بهتر از اون چیزی که هستم ببینه اما نمیدونم چرا گاهی این ور و اون ور زیادی روی من حساب میکنن . بزرگترین اشتباهشون اینه که منو یه نیروی فکری حساب میکنن !

 

+ کم من ثناءٍ جمیل ، لست اهلا له نشرته ...

 

+ نعمت ها ( دانلود )

۲۹ آذر ۹۴ ، ۱۴:۱۰ ۰ نظر

183. چرخش

تعارفی هست که میگن از دیدنتون که سیر نمیشیم ... حقا و انصافا یه دوست هست که نه تنها از دیدنش سیر نمیشم ؛ بلکه همین که میبینمش اشتهام بیشتر میشه ؛ اونقدی که گاهی میگم اگه قراره بری ، همون بهتر که نیای ... دوست خوب داشتن ! دوست خوب داشتن! خدایا ممنون.

 

دنیا چقدر زود میچرخد ، چقدر زود جای پشت و زین عوض میشود، 4 سال پیش دغدغه هام چی بودن و مشکلاتم چی و حالا چی؟

4 سال پیش یک پشت کنکوری بودم که تمام دغدغه م ... 

باورش سخته ولی الان میبینم 4 سال پیش ظاهرا دغدغه ای و حتی مشکلی نداشته م . شاید هم بوده و الان رنگ باخته و در برابر مشکلات و دغدغه های فعلی شیء مذکوری به حساب نمی آید .

هر چه بود و هست ، این همه تغییر در خودم، آدم ها و محیط اطرافم رخ داده و تو بگو زمین تا آسمان تفاوت کرده ... اما یک چیز ثابت بوده و هست . احساس میکنم از میان تمام اشتباهاتم و کارهای تحسین برانگیزم تنها خدا بوده که همیشه به یک چشم مرا نگاه کرده است . دستانش را زیر چانه هایش حلقه کرده و نگاه میکند ، گاهی لبخندی از سر علاقه بر لبانش نقش بسته و گاهی اشکی از سر دلسوزی بر گونه هایش لغزیده اما همیشه سکوت کرده ... مرا به حال خودم گذاشت چون می خواست خودم ، خودِ خودم ببینم بشنوم انتخاب کنم و قدم از قدم بردارم ... و چه درد دل عمیقی با رسولش میکند :

" ای رسول ما گویی می‌خواهی بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاورند!  ما آنچه روی زمین است زینتی قرار دادیم، تا آنها را بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل می‌کنند ...؟"

خودش را گذاشت ، در کنار خودش زیبایی های دلفریب دیگری هم گذاشت!یکی روی سطح زمین بود و یکی تو دل  آسمون ! یکی دم دست و یکی دوردست ! یکی پیدا و یکی پنهان ! یکی آسان و یکی سخت ! یکی رفتنی و یکی ماندنی !

امتحان خوبی بود . نمیخواست عده ای را به جهنم بفرستد و تعدادی را به بهشت ! نمیخواست قدرت خودش را به رخ مخلوق خودش بکشد ! تنها می خواست بنشیند و نگاه کند کدامتان زیباتر رفتار میکنید ، دلنشین تر قدم برمیدارید ... اصلا شما باشید کدام را انتخاب می کنید ؟ تا امروز کدام را انتخاب کرده اید ؟ بعد از این چطور ...؟

 

۱۸ آذر ۹۴ ، ۰۲:۱۷ ۰ نظر

182. چیزی برای از دست دادن

شاید خیلی ها این را جمله ی آدم های افسرده و ناامید بدانند اما واقعیت دوست داشتنی دنیا همین است و حقیقتا چیزی برای از دست دادن وجود ندارد . در واقع چیزهای زیادی برای به دست آوردن هست .

وقتی پا به زمین گذاشتیم یک صفر تو خالی بودیم ! تهی از همه چیز ؛ فقط نقاط قوت و ضعفی داشتیم که نه قوت هایش مال خودمان بود و نه ضعف هایش مربوط به خودمان . فقط گزینه ها و راه هایی بود که هر لحظه جلوی ما قرار گرفت و ما یکی را انتخاب کردیم و این انتخاب چه درست چه غلط بر سوال بعدی زندگی مان و نحوه ی جواب و انتخاب بعدی هم تاثیر خودش را گذاشت .

ما چیزی برای از دست دادن نداشتیم ! البته بعدتر هم که چیزهایی به دست آوردیم یعنی همان کمالات الاهی باز هم مال خودمان نبود ( چون هذا من فضل ربی + و ما ابرء نفسی الا ما رحم ربی ) پس باز هم چیزی برای از دست دادن نداشتیم .

ما چیزی جز انتخاب هایمان نیستیم . انّا هدیناه السبیل ؛ امّا شاکرا و امّا کفورا ...

ما داریم چهره ی ابدی خودمان را نقاشی میکنیم ؛ اینکه برای بدن ابدیمان چشم انسان بگذاریم یا خوک ، دست آدم بگذاریم یا چنگال گرگ همه اش همین چند روزی که مثل خواب میگذرد مشخص میشود و آن دنیا ماییم و تکرار ابدی انتخاب هایمان ...

کسی که چشم خودش را به روی حقیقت ببندد ، از همین الان در آخرت هم کور است ( و من فی هذه ی اعمی فهو فی الآخره اعمی ) . آخرت تصویر باطنی همین دنیاست . انعکاس رفتار های این دنیایی ما .

مثل کسی که خودش بیرون از آب باشد و تصویرش درون آب . آخرت از همین الان هست و ما هم هستیم؛

اینجا شکلک در بیاوریم آنجا شکلکی شده ایم ؛ اینجا چشممان را ببندیم آنجا هم کوریم ...

منتها ابدیت ما را احاطه کرده . قبل از اینکه رنگ ها خشک بشود یا فرصت نگاه کردن تمام بشود باید بهترین ژست خودمان را بگیریم ...

 

آدمی که چیزی برای ازدست دادن ندارد و راهش را می شناسد ،

بی پروا قدم بر میدارد، حرف میزند و زندگی میکند ...

ترس یا بخاطر از دست دادن است یا گم شدن !

+ فاینما تولوا فثمَّ وجه الله ...


۱۴ آذر ۹۴ ، ۰۱:۱۰ ۰ نظر