إِنِّـی ذَاهِــــبٌ إِلَـــىٰ رَبِّـی سَـیَـهْـدِیـنِ ...

۴۲ مطلب با موضوع «سیر اندیشه» ثبت شده است

80. قهرمان من

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«  قال الله تعالی: لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة  »

گوشه ای از خصلت های والای پیامبر اعظم(ص)

 

1-هنگام راه رفتن با آرامی و وقار راه می رفت.

2-در راه رفتن قدم ها را بر زمین نمی کشید.

3-نگاهش پیوسته به زیر افتاده و بر زمین دوخته بود

4-هرکه را می دید مبادرت به سلام می کرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت.

5-وقتی با کسی دست می داد دست خود را زودتر از دست او بیرون نمی کشید.

6-با مردم چنان معاشرت می کرد که هرکس گمان می کرد عزیزترین فرد نزد آن حضرت است.

ادامه مطلب...
۰۲ آبان ۹۳ ، ۰۰:۲۳ ۰ نظر

68. وسعت روزی

۰۹ مهر ۹۳ ، ۰۰:۵۸ ۰ نظر

67. دین و دنیا

 

هر کس آنچه را میان او و خداست اصلاح نماید،

خداوند آنچه را بین او و مردم است اصلاح کند. و هر کس کار آخرتش را به اصلاح آورد،

خداوند کار دنیایش را اصلاح کند.

و آن را که از خود بر خود واعظ است از خدا بر او نگهبان است.

 

* امیرالمومنین علی علیه السلام

 

۰۸ مهر ۹۳ ، ۰۱:۴۶ ۰ نظر

46. مــــاه عـسـل

                                  


 

انسان می‌بیند رمضان دارد میرود؛ مثل قطاری که آخرین واگنش رسیده است و ما هم در راهی مانده‌ایم که حتی امید معجزه‌ای در آن نیست. اگر سوار نشویم، تنهایی است!

از کسانى نباشیم که رمضان بر آنها مى‌گذرد، در حالى که بدن‌هایشان ضایع شده و فکرهایشان عقیم مانده و قلب‌هایشان سرشار از بت‌ها شده و روح‌هایشان هم به تنگى رسیده است؛چون این یک اصل است که اگر کسى از نعمتى که در دسترس اوست بهره نگیرد، سیاهى به او مى‌رسد. جرقه‌هایى که مى‌زنند، اگر کسى استفاده نکند و شکر نکند، سیاهش مى‌کنند و به او مى‌بندند.

 اگر در این ماه، دو خواهش از خودمان داشته باشیم خوب است: یکى‏ اینکه نه سلمان و نه ابوذر و نه حتى آدم، که‏ خاک‏ باشیم ... و دوم‏ اینکه خودمان را بکاریم؛ ما بارها خودمان را در هر اذان دعوت مى ‏کنیم؛ «حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ»، وادار مى ‏کنیم به‏ رویش‏.  بهار رویش. ...

اگر انسان را بیش‏تر از این خوردن و خالى کردن شناختیم و به شهادت استعدادهاى او، که بیش‏تر از بزغاله‏ ها و میش‏ هاست به زندگى دیگر و هدف دیگر روى آوردیم؛ آن وقت ضرورت‏ مذهب را احساس مى ‏کنیم.مذهب، در جایی ضرورت پیدا می‌کند که راه انسان طولانی باشد، نه فقط تا توالت و آشپزخانه؛
که برای اینها به این همه استعداد نیازی نیست. با غریزه زنبور و بزغاله هم می‎شود این مسیر را طی کرد.
با غرایز فردی و یا اوج آن، غرایز اجتماعی هم می‌شود این راه را پیمود که در این صورت انسان نه به فکر احتیاج دارد و نه به مذهب.
ولی اگر راه طولانی شد، نه تنها فکر به جایی نمیرسد که نوبت مذهب و کمک رب است.

.... ما میدان زندگى را با مرگ، محدود کرده ‏ایم و این است که براى هفتاد سال مى‏ کوشیم و درست در هنگام بهره ‏بردارى ما، مرگ جلوه مى‏ کند و حاضر مى‏ شود و ثمرات تو را مى ‏بلعد و میوه‏ هاى تو را در کام خود مى‏ کشد. اگر زندگى را گسترده ‏تر ببینیم و مرگ را استمرار زندگى و براى همیشه‏ ى خود بکوشیم و نه براى هفتاد سال، که براى همیشه فرش و لحاف و کفش و کلاه تهیه کرده باشیم و پیش فرستاده باشیم، آیا جز انس به مرگ حاصلى خواهیم داشت؟ با این تحلیل از مرگ و انس به آن، تنور زندگى و کار و کوشش هم گرم‏تر مى ‏شود، که تو بیشتر مى‏ کوشى و بیشتر به کار مى‏ گیرى و کمتر انبار مى ‏کنى...

انس به مرگ تو را به قبرستان پیوند نمى ‏زند، که به چرخش مى‏ آورد تا کام بگیرى و از خاک بهره‏ بردارى، پیش از آنکه در کام آن پنهان شوى؛

.... من نمى ‏دانم تو چه احساسى از مرگ دارى، ولى اینقدر مى‏ دانم که اگر خط مرگ در تقاطع زندگى تو نباشد و زندگى تو را نبرد، بلکه ادامه‏ ى آن باشد و استمرار آن، دیگر مرگ مسأله ‏اى نیست. باید آن گونه زندگى کرد که مشرف بر مرگ بود. این ترس از مرگ به خاطر ناهنجارى زندگى است. حیاتى که با حیات محمد و آل محمد پیوند بخورد، مرگ آن را نمى‏ سوزاند و بن ‏بستِ آن نمى ‏شود؛ 

ما به گونه ‏اى زندگى کرده ‏ایم که مرگ، آرزوها، کارها و عشق‏ هاى ما را نا تمام گذاشته و مزاحم بوده است. مزاحمت مرگ براى زندگى ما، باعث ترس و فرار از مرگ است. اگر آرزوهاى ما با مرگ تأمین شود و اگر کارهاى ما با مرگ نقد شود و اگر عشق‏ هاى ما با مرگ به تمامیّت خود برسد، آیا جز عشق به مـــرگ، تفسیر دیگرى براى عشق به زندگى خواهد بود؟

 




* قسمت های به هم مرتبطی از کتاب های رشد ، بهار رویش و یادنامه استاد صفایی حائری

 


+ امیدوارم مهمون ویژه ی خدا تو این ماه باشیم و حسابی به خودمون برسیم ...


۱۰ تیر ۹۳ ، ۰۳:۱۱ ۰ نظر

44. سنگ راه

دل آدمی بزرگتر از این زندگی است و این راز تنهایی اوست. او چیزی بیشتر از تنوع و عصیان را می خواهد. او محتاج تحرک است و حرکت، با محدودیت سازگار نیست، که محدودیت ها عامل محرومیت و تنهایی ماست. سعی کن امیر دنیا باشی، نه اسیر آن. اگر بخواهی امیر باشی و در باتلاق نمانی، باید هدف را فراموش نکنی و از حرکت چشم نپوشی. باید سنگ راه دیگران نباشی و گرد و خاک بلند نکنی. در زن، جلوه کردن ها و خودنمایی ها ریشه دار است. می خواهد چشم ها را به خودش جلب کند و زبان ها را به دنبال خودش بکشد. مواظب باش اسیر چشم ها و زبان ها نشوی و سعی کن تا به گونه ای حرکت کنی که خلق خدا را گرفتار حالت ها و رفتارت نسازی و آنها را اسیر ننمایی؛ که اگر کسی آلوده شد، این آلودگی دامان تو را می گیرد و تو را رها نمی سازد. حجاب؛ یعنی همین دقت در برخورد که آلوده نشوی و آلوده نسازی؛ که اسیر نشوی و اسیر ننمایی. حجاب، فقط این نیست که زن خود را بپوشاند؛ که زن و مرد، هر دو باید در این دنیایی که راه است و میدان حرکت است و کلاس و کوره است؛ سنگ راه نباشند و دیگران را در خود اسیر نسازند و چشم ها و دل ها را نگه ندارند و در دنیا نمانند. فاطمه، الگوی کسانی است که بیشتر از خودشان هستند و بیشتر از رفاه و عدالت و تکامل را می خواهند؛ که انسان، با رسیدن به تکامل و شکوفایی استعدادهایش، جهتی عالی تر می خواهد تا رشد داشته باشد؛ وگرنه خسر و خسارت، او را می رباید.


* قسمتی از نامه استاد صفایی حائری به دخترش

۲۳ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۲۸ ۰ نظر

40. قبله ی دل


شما برای چه چیزی درس می‌خوانید؟ معمولاً برای هر چیزی که درس می‌خوانید برای همان چیز هم نماز می‌خوانید! این‌طور نیست که درس را برای مدرک و اعتبار و دنیا بخوانید ولی نماز را برای خدا بخوانید. تو یا خودت را به خاطر خدا می‌خواهی یا خدا را به خاطر خودت می‌خواهی. تکلیف خودت را مشخص کن.



* استاد پناهیان
۲۳ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۴۲ ۰ نظر

35. مـا آدم هـــا


امام علی (علیه السلام) هنگام تلاوت آیه یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ فرمود:

 
           این انسان که مخاطب آیه شریفه قرار گرفته سست‏ ترین دلیل ‏ها را اقامه کرده و او شخص مغرورى است که عذرش به هیچ وجه قابل قبول نیست و به نادانى خویش اصرار مى‏ورزد و بر خود مى‏بالد. اى انسان در باره گناهت چه چیز به تو جرأت داده و چه چیز باعث شده که بر پروردگارت مغرور شوى و چه چیز سبب شده که در نابود کردن خود مأنوس شوى آیا براى دردت دارویى نیست و آیا براى خواب غفلت بیدارى وجود ندارد ...
          تو از او روى بر مى‏گردانى و به سوى غیر او مى‏روى ؛ چه بزرگ است خدایى که در عین قدرت، کرم مى‏کند و تو بنده ضعیف که پست و ناچیز گردیده‏اى، چه اندازه در انجام گناه، گستاخ و جسور گشته‏اى در حالى که در پناه حمایت حضرتش قرار دارى و از خوان فضل و احسان وسیعش همواره برخوردارى و پروردگار لطفش را از تو دریغ نکرده و  پرده از روى گناهانت برنداشته است. بلکه به اندازه یک چشم به هم زدن نیز از لطف و عنایتش محروم نشده‏اى و لطف او یا عبارت از نعمتى است که به تو مى‏دهد و یا پوشاندن گناهى است که از تو سر زده است و یا گرفتارى و بلیه‏اى است که از تو دفع مى‏نماید خدایى که در نافرمانیت این گونه به تو محبت مى‏کند، فکر میکنی اگر اطاعتش کنی با تو چگونه خواهد بود ؟ به خدا قسم اگر این حالت که یکى خطا کند و دیگرى لطف نماید در بین دو نفر بود که از نظر قدرت همسان بودند هر آینه تو اول کسى بودى که خود را از داشتن اخلاق زشت و اعمال ناپسند محکوم مى‏کردى...
۲۳ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۲۰ ۰ نظر

30. طرح گام به گام


... و هنگامی که حقیقت به دستشان افتاد، و دیدند گمراه شده‌اند، گفتند: «اگر پروردگارمان به ما رحم نکند، و ما را نیامرزد، بطور قطع از زیانکاران خواهیم بود!» 149 اعراف



پرده ی اول : درسته ! قبول ! انسان ممکن الخطاست . اما آدمی که اشتباه کرد ، خب حالا یا غفلت کرده ، یا نمیدونسته ! به هر حال این اشتباه پیش میاد . این گناه صورت میگیره و یا امر واجب خدا روی زمین میمونه و ترک میشه .



پرده ی دوم : میگذره و میگذره و این آدم مثل یخ ِ در آفتاب در حال خسران و زیانه تا اینکه یه وقتی ، یه جایی ، یه جوری ، سر آدم میخوره به سنگ ! (گاهی وقتام سنگ خودش میاد میخوره تو کله ی پوک یه عده مثل من  که دیگه خیلی پرت تشریف دارن ... " لعلهم یتفکرون ! " 



پرده سوم : این فرد یهو به خودش میاد و متوجه اشتباهش میشه . خیلی درب و داغون و پشیمون میره در خونه ی خدا و گریه و زاری و این حرفا که خدایا ببخش منو ... خدا هم میبخشه ! 

 

و آنها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند1 ، به یاد خدا می‌افتند2؛ و برای گناهان خود، طلب آمرزش می‌کنند3 -و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟- و بر گناه، اصرار نمی‌ورزند، با اینکه می‌دانند4. ( آل عمران - 135 )



پرده ی چهارم : حالا نوبت توبه و بازگشت عملی به سوی خدا میشه ( خدام همه ی درا رو باز گذاشته میفرماید : بنده ی من زود برگرد که خیلی دلم برات تنگ شده ! تو کجــــــــــا بودی تا حالا ؟! ؟ )


1. یا این بنده بر میگرده و آدم میشه ... خدا هم برمیگرده شروع میکنه براش جبران میکنه !


2. یا که... باز جناب دشمن آشکار میاد و طرح گام به گام خودشو ارائه میکنه . با یه بسته بندی شکیل و با کلاس !


- امروز چارشنبه س ! خیلی بی سر و تهه ... نه اول هفته س نه آخر هفته ، حتی وسط هفته م نیست . بذار از شنبه شروع میکنم . دقیق ِ دقیق !

- شنبه صبح دیر از خواب بلند میشه و نماز صبحش قضا میشه ...   - امروز که دیگه هیچی ! خراب شد رفت . بیا نماز صبحتم که قضا شد دیگه چه فایده ؟ فردا صبح حتما بلند میشم ، اصلا نماز شبم میخونم . کلا از فردا شروع میکنم هر چی خدا گفته انجام میدم ، امروز دیگه خراب شدم .

 

                                      


- بعد از دو سه هفته امروز و فردا کردن ، پیش خودش میگه خب من که هنوز شروع نکردم . بذار امروزم فلان کارو ( با اینکه میدونه گناهه ) انجام بدم . فقط همین یه بار !فقط همین یه بار !فقط همین یه بار ...

                                                                                              ... و سقوط آغاز می شود !




+ آخه چه معنی داره وقتی آدم فهمید چیزی درسته اون رو به تعویق بندازه و یا وقتی دونست چیزی بده در رسیدن به اون عجله و شتاب کنه ! به نظرم نوعی خودکشیه . اما اینبار جسمت نیست که میمیره ،

                                        روح تو آرام آرام آرام شروع به مردن میکند ...


 

منم که مهلتم دادى ولى من به خود نیامدم و بر من پوشاندى ولى من شرم نکردم و نافرمانیها کردم و از حدّ گذراندم و از چشم خود مرا انداختى و من اعتنا نکردم پس باز هم به بردباریت مهلتم دادى و به پرده پوشیت مرا پوشاندى تا بدانجا که گویا از یاد من بیرون رفتى و از کیفرهاى گناهان مرا دور داشتى تا به حدى که گویا از من شرم کردى ...


۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۲۱ ۰ نظر

27. معصومیت از دست رفته ...


                                                    

 

خدایا من هر زمان پیش خود گفتم که دیگر مهیا و مجهز شده ام و برخاستم براى خواندن نماز در برابرت و با تو به راز پرداختم تو بر من چُرت و پینکى را مسلط کردى در آن هنگامى که داخل نماز شدم و حال مناجات را از من گرفتى در آن وقتى که به راز و نیاز پرداختم ، مرا چه شده است که هرگاه با خود گفتم درونم نیکو شده و نزدیک شده از مجالس توبه کنندگان مجلس من ، گرفتارى و پیش آمدى برایم رخ داده که پایم لغزش پیدا کرده و میان من و خدمتگذاریت حائل گشته اى ؟

 آقاى من شاید مرا از در خانه ات رانده اى و از خدمتت دورم کرده اى یا شاید دیده اى سبک شمارم حقّت را پس دورم کرده اى یا شاید دیده اى از تو رو گردانده ام پس خشمم کرده اى یا شاید مرا در جایگاه دروغگویانم دیده اى پس رهایم کرده اى یا شاید دیده اى سپاسگزار نعمتهایت نیستم پس محرومم ساخته اى یا شاید مرا در مجلس علماء نیافته اى پس خوارم کرده اى یا شاید مرا در زمره غافلانم دیده اى پس از رحمت خویش بى بهره ام کرده اى یا شاید مرا مانوس با مجالس بیهوده گذرانم دیده اى پس مرا به آنها واگذاشته اى یا شاید دوست نداشتى دعایم را بشنوى پس از درگاهت دورم کرده اى یا شاید به جرم و گناهم کیفرم داده اى یا شاید به بى شرمیم مجازاتم کرده اى ؟

 پس اگر از من بگذرى پروردگارا بجاست چون بسیار اتفاق افتاده که از گنهکاران پیش از من گذشته اى زیرا کرم تو پروردگارا برتر از کیفر کردن تقصیرکاران است و من پناهنده به فضل توام و از ترس تو بسوى خودت گریخته ام و درخواست انجام وعده ات را در چشم پوشى از کسى که خوش گمان به تو است دارم خدایا تو فضلت و سیعتر و بردباریت بزرگتر از آنست که مرا به کردارم بسنجى یا اینکه مرا به خطایم بلغزانى و چه هستم من اى آقاى من و چه ارزشى دارم ؟ مرا به فضل خویش ببخش اى آقاى من و بر من با عفو خود نیکى کن و با پرده پوشیت بپوشانم و درگذر از سرزنش کردنم به بزرگوارى ذاتت آقاى من !

 من همان بنده خردسالى هستم که پروریدى و همان نادانى هستم که دانایش کردى و همان گمراهى هستم که راهنماییش کردى و همان پستى هستم که بلندش کردى و همان ترسانى هستم که امانش دادى و گرسنه اى هستم که سیرش کردى و تشنه اى هستم که سیرابش کردى و برهنه اى هستم که پوشاندیش و ندارى هستم که دارایش کردى و ناتوانى هستم که نیرومندش کردى و خوارى هستم که عزیزش کردى و دردمندى هستم که درمانش کردى و خواهنده اى هستم که عطایش کردى و گنهکارى هستم که گناهانش را پوشاندى و خطاکارى هستم که از او گذشتى و اندکى هستم که بسیارش کردى و خوارشمرده اى هستم که یاریش کردى و آواره اى هستم که جا و ماءوایش دادى .

منم پروردگارا آن کسى که در خلوت از تو شرم نکردم و در آشکارا هم رعایت تو را نکردم منم صاحب مصیبتها و ماجراهاى بزرگ منم کسى که بر آقاى خود دلیرى کرده منم کسى که نافرمانى برپادارنده آسمانها را کرده ام منم کسى که براى نافرمانیهاى بزرگى که کرده ام رشوه داده ام منم آن کسى که هرگاه نوید گناهى رابه من مى دادند بسویش شتابان مى رفتم. منم که مهلتم دادى ولى من به خود نیامدم و بر من پوشاندى ولى من شرم نکردم و نافرمانیها کردم و از حدّ گذراندم و از چشم خود مرا انداختى و من اعتنا نکردم پس باز هم به بردباریت مهلتم دادى و به پرده پوشیت مرا پوشاندى تا بدانجا که گویا از یاد من بیرون رفتى و از کیفرهاى گناهان مرا دور داشتى تا به حدى که گویا از من شرم کردى ...

خدایا در هنگام گناه که من نافرمانیت کردم نه از باب این بود که پروردگاریت را منکر بودم و یا دستورت را سبک شمردم و یا خود را در معرض کیفرت درآوردم و یا تهدیدهاى تو را بى ارزش فرض کردم بلکه گناهى بود که پیش آمد و نفس سرکش نیز آنرا آراست و هواى نفس نیز چیره شد و بدبختى هم کمک کرد و پرده آویخته (پرده پوشى تو) هم مرا مغرور کرد و در نتیجه تا آنجا که مى توانستم در نافرمانى و مخالفت تو کوشیدم ولى اکنون کیست که از عذاب تو مرا نجات دهد و از دست دشمنان در فرداى قیامت چه کسى خلاصم کند و به ریسمان چه کسى چنگ زنم اگر تو رشته خود را از من قطع کنى پس چه رسوایى است براى من بر آنچه نامه تو از عمل من شماره و احصاء کرده که اگر امید من به کرمت و وسعت رحمتت نبود و از ناامید شدن بازم نمى داشتى به محض آنکه به یاد آنها مى افتادم یکسره ناامید مى شدم . اى بهترین کسى که خواندش خواننده اى و برترین کسى که امیدش دارد امیدوارى ...

 

 

* فرازی از مناجات زیبای ابوحمزه ثمالی که کلام حضرت زین العابدین علیه السلام است .


۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۱۶ ۰ نظر

25. ره صد ساله ؛ سقوط یک شبه


                                  

                          

                                 وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ  ...

 


گاهی برای ساختن یه بنای ارزشمند باید سال های سال وقت گذاشت ؛ اما برای خراب کردن اون شاید دو شب هم کافی باشه ... خدا به داد کسی برسه که دو سه سال تموم بیفته به جون بنای وجودش ... چه سقـــــــــــوطی میکنه ؟؟! برای شروع مجدد ( البته اگه شانس بیاره و شروع مجددی در کار باشه و غرق نشه اون پایین مایینا ) باید از منفی ِ "خیلی" شروع کنه و یواش یواش آجر روی آجر بگذاره و مواظب هم باشه که مبادا این دست و دلی که به گناه عادت کرده دوباره خشتی رو نلرزونه و باز  game over نشه ...

فکر می کنم وجود آدمی از این هم ظریف تر باشه ... اونقدر نازک و شیشه ای که وقتی انسان سال های سال تلاش میکنه تا عروج میگیره و بالا و بالا تر میره ؛ یه سنگ کوچیک گناه کافیه تا تمام این برج شیشه ای رو خورد و خاکشیر کنه و انسان یه سقوط نجومی رو تجربه کنه ( اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم ) حجابی است بین بنده و پروردگارش ، حجابی از عصمت و پاکی ، از جنس شرم و حیا ... نازک ِ نازک ! و گناهان ی هستند که خیلی راحت این پرده رو می درند و بنده رو در برابر مولای خودش بی آبرو میکنند و همین میشه که :

گویند کریم است و گنه می بخشد  ...  گیریم ببخشد ز خجالت چه کنیم  ؟!!

 

 امیر المومنین می فرمایند : گناه نکردن آسان تر از توبه است ! قضیه خیلی جدی است ... جدی تر از آن همه قصه ای که حالا مد شده و همه از رحمت خداوند میگن ... اصلا خنده داره که بعضیا توبه رو اونقدر به جَوون مردم آسون نشون میدن که بنده ی خدا ترغیب میشه بره گناه رو تجربه کنه ( پیش خودش هم میگه خدا که میبخشه ، من اینبار اینکارو انجام میدم بعدشم توبه میکنم ... صاف ِ صاف ... صفر ـــ صفر ... تازه یکی هم به نفع من که خیلی منت گذاشتم توبه کردم ) ای دریغ و حسرت !!! 

توبه یه چیز دو طرفه است ... حتی اگه بخشش خدا رو برای اون گناه قطعی در نظر بگیریم ، اما چه کسی "تویی" که خودت رو توی لجن گناه پرت میکنی رو تضمین میکنه که برگردی و توبه کنی ؟؟؟ به هزار تا اما و اگری میرسیم که خیلیاش دست تو نیست ...

 

یادمون باشه شیطون ۶۰۰۰ سال که معلوم نیست دنیایی  ِ یا اخروی بندگی ِ خداوند رو کرده بود ... خیلی خیلی مقرب بود . آجر روی آجر گذاشته بود به مدت شش هزااااااااااار سال تا به اونجاها رسیده بود ؛ یه گناه به خاک سیاهش نشوند ... با سرعت مافوق نور با مغز پخش شد کف زمین که نه ... ته ِ ته جهنّّّّم !

حالا بماند که باید روی مبارکت هم از سنگ پای قزوین بدتر باشه که از رو نری و بیای جلوی خدا و بخوای از عشق و محبت باهاش حرف بزنی ... بخدا آدم سر نماز خجالت میکشه جلوی خدای بزرگ خویش بایسته و یادش بیفته به این آیه ی شریفه که :

یا ایها الانسان ( وقتی که داشتی اون همه گناه رو مقابل نگاه خدای خوب و کریمت مرتکب میشدی و همه ی ما داشتیم می دیدیمت ) ما غرّک بربّک الکریم ؟؟؟

چه جوابی میشه داد ... جز اینکه سرتو بندازی پایین و با اشک و حسرت رکوع و سجود بری و به پاش بیفتی اونقدر گریه کنی که ... بعید میدونم بتونی تا آخر عمر تو چشای خدات نگاه کنی و راحت باهاش حرف دل بزنی !

به قول یه بنده خدایی که میگفت : گناه نکن ! گنـاه نکن !! گنــــاه نکن !!! اگه گناه کردی ... اگـه گناه کردی ... خب اگه گناه کردی چیکارت کنم دیگه ؟؟!  خراب کردی رفت همه چیزو ... دیگه چیکارت کنم من ... چی بگم به تو آخه ؟


 

۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۱۳ ۰ نظر