إِنِّـی ذَاهِــــبٌ إِلَـــىٰ رَبِّـی سَـیَـهْـدِیـنِ ...

۷۰ مطلب با موضوع «ادبیات» ثبت شده است

281. نسیر فی الزمن

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۲ مهر ۹۵ ، ۰۰:۵۶

276. صادقانه


دانلود 



+ دست من و تو نیست اگر عاشقش شدیم

خیـــــلی حسین زحمت ما را کشیده است ...



۱۷ مهر ۹۵ ، ۱۲:۵۱ ۰ نظر

265. میرسی


کوچه از جیک جیک لبریز است؛

میرسی و زبان گنجشکان با ورود تو بند می آید !

میرسی مثل سرو در رفتار

چشم ها خیره می شود انگار ...



دانلود

۲۶ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۰۴ ۰ نظر

264. پوکمون گو! و مهندسین معکوس


گفته بودم که همیشه دو قدم از علم و فناوری عقب تریم ؟

گفته بودم که ایده و ابداع و ابتکار تا حدود زیادی در ما مرده است؟

شاهدش هم همین که بعد از فیسبوک، فیس نما میسازیم ؛ بعد از واتساپ ، بیسفون و بعد از تلگرام ، پیام رسان سروش !!!؟

ظاهرا ما در بهترین حالت مهندسان معکوسیم ...

معکوس از این جهت که علم و تحقیق حالتی رو به جلو دارد و ما همیشه دو قدم عقب تریم ...

دنباله رو بودن باعث میشود که همیشه حالت تدافعی داشته باشیم . همیشه نفی کنیم و همیشه از توطئه دیگران سخن بگوییم ...


از لحاظ زمانی کاملا مشخص است که اول فیسبوک بود و بعد واتساپ همه جا را گرفت و بعدش تلگرام ...


عکس العمل ما در مقابل علم و ابداعات فناوری چگونه بوده است ؟


ما همیشه درگیر وجه سلبی و انکاری خودمان بوده ایم و کاری به وجه ایجابی نداشته ایم .

 مثلا تمام آن مدتی که ویدیو به عنوان اولین تهدید انقلاب اسلامی فکر مسئولین را مشغول کرده بود و مردم ویدوئو ها را پتوپیچ میکردند تا بتوانند گاهی فیلم شعله ببینند وضعیت به همین منوال بوده است . 

بیایید به فناوری های بعد از ویدئو نگاهی کنیم . بعدش ماهواره آمد . اولین حرکت ممنوع کردن بود ؛ بعدش کپی کردن ! وقتی هم که کپی کردیم ابزار جدیدی مد شده بود . باز باید می دویدیم . شبیه کسی که دنبال سایه ی خودش بدود ...

بعد از ماهواره فیسبوک آمد . اولین واکنش فیلتر کردن و ممنوع کردن بود و بعدش کپی کردن و فیس نما ساختن !

بعد از فیسیبوک واتساپ مد شد ؛ چون قابلیت فیلتر کردن به آن معنا را نداشت و حسابی فراگیر شده بود ، به تقبیح آن پرداختیم و بعد دوباره به سراغ کپی کردن رفتیم و بیسفون و امثالهم را ساختیم ...


بعد از تلگرام هم به جای اینکه به این فکر کنیم که دفعه ی بعدی به جای اینکه مورد تهاجم فرهنگی واقع بشویم ، اینبار ما دست به حمله بزنیم ... حداکثر فکر نواندیشانه ای که به ذهنمان زد این بود که همان چیزی را که روزی تقبیحش کرده بودیم ، کپی کنیم . و این ماجرا ادامه داشت ...

در تمام آن روزهایی که ما سرگرم بیسفون و واتساپ و تلگرام بودیم میشد به این فکر کرد که چه کاری کنیم که کارستان باشد و محض رضای خدا هم که شده یکبار ما ابتکار عمل را در دست بگیریم و آن ها دفاع یا کپی کنند ...


و باز هم نشستیم تا بازی "پوکمون گو" را بسازند که اینبار به معنای واقعی تهاجم است . نه فقط به ایران که به همه ی جهان . نوعی جاسوسی عمومی از تمام مناطقی که این بازی رواج پیدا کند ...


خب چرا ما نیامدیم به جای سرگرم شدن به فیس نما و بیسفون و سروش ، همه ی آن وقت را می گذاشتیم پای اینکه برای اولین بار ما همچین بازی را اختراع کنیم که حالا ما در موضع تهاجم باشیم و آن ها به فکر مقابله و کپی و این حرف ها ... ؟؟؟


حالا هم به جای اینکه دوباره همان روند ، تقبیح و ممنوع و کپی را تکرار کنیم ، بهتر است به فکر این باشیم که قدم بعدی را ما برداریم و آن ها به چه کنم چه کنم بیفتند!


مشکل اینجاست که ما موقع دیدن یک ابتکار یا یک فناوری جدید چشممان گرد میشود و دهنمان کف میکند و پیش خودمان فکر میکنیم که نه بابا این دیگه آخرشه !!! و همین میشود که همان را اولین و آخرین تهدید هم تلقی میکنیم و تمام تمرکزمان روی همان مورد خاص و مد روز می گذاریم . غافل از اینکه این هیبت و هیمنه به محض ورود ایده ی جدیدتر و کاربردی تر رنگ می بازد و میدان را به آسانی خالی میکند . فقط کافی است به این فکر کنیم که مطابق با امکانات و شرایط فعلی من چه میتوانم بسازم که به اندازه ی کافی جذاب و مفید باشد ؟؟؟ جنگ نرم ترسناک نیست !

 به همین سادگی است ...






۲۲ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۰۰ ۰ نظر

262. ناچاری


ما سه دوست بودیم

هر سه پرستاری قبول شدیم

یکی رفت تهران، یکی شیراز ، یکی یاسوج

یکی 3 جا کار پیدا کرد ، عاشق شد و ازدواج کرد

یکی یک جا کار پیدا کرد ، عاشق نشد و رفت اروپا

یکی فقط عاشق شد ...





+

اسمش را جبر جغرافیایی یا اجتماعی نمی گذارم ... اما شاید بشود گفت ناچاری!

آنکسی که راه های بیشتری داشت ، انتخاب های بیشتری داشت ...

آنکس که راه های کمتری داشت ، چاره ای نداشت!



قشنگ یعنی چه؟

قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال

و عشق، تنها عشق

تو را به گرمی یک سیب می‌کند مأنوس!

و عشق، تنها عشق

مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد،

مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.

و نوش داروی اندوه؟

صدای خالص اکسیر می‌دهد این نوش. 

و حال شب شده بود.

چراغ روشن بود.

و چای می خوردند.

چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی؟

 چقدر هم تنها!

خیال می‌کنم

دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی.

دچار یعنی

               عاشق!

 و فکر کن که چه تنهاست

اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد

چه فکر نازک غمناکی!

 و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.

 و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.

 خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند

و دست منبسط نور روی شانه آنهاست

نه، وصل ممکن نیست،

همیشه فاصله‌ای هست.

اگرچه منحنی آب بالش خوبی است

برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،

همیشه فاصله‌ای هست.

دچار باید بود

و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف

 حرام خواهد شد.

و عشق

 سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.

و عشق

صدای فاصله‌هاست.

 صدای فاصله‌هایی که

- غرق ابهامند.

نه،

صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند.

و با شنیدن یک هیچ می‌شوند کدر.

همیشه عاشق تنهاست ...



۳۱ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۴۰ ۰ نظر

257. با دلت حسرت هم صحبتی ام هست ولی ...


 میتونی تصور کنی 

انجام ندادن آسونترین کاری که میتونی انجام بدی .

دست کشیدن از چیزی که همه ی عمر منتظرش بودی .

و سکوت کردن!

چه به روز یک آدمی مثل من می آورد ...؟!

    کاش میدونستی!

کاش میتونستم !








مــن کــه در تنـــگ بـرای تــو تـمـاشــادارم

بـا چـه رویـی بنـویـسـم غـم دریا دارم؟

دل پر از شوق رهایی سـت ،ولی ممکن نیست

بــه زبـان اورم ان را کـــه تــمــنـا دارم

چــیسـتم؟! خـاطــره زخـــم فرامــوش شده

لـب اگـر بــاز کـنم بـا تــو ســخن هـا دارم

با دلت حســـرت هم صحبتی ام هست ولی

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی ...





+

تیتراژ ابتدایی سریال مادرانه رو یک میلیون بار هم بشنوم خسته نمیشم ...


۰۹ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۲۸ ۰ نظر

248. چیزهایی هست که نمیدانی ...

    

      

      شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی

هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت ...

۱۶ تیر ۹۵ ، ۰۸:۴۹ ۰ نظر

245. عشق را، ای کاش زبان سخن بود !



  رازی نهفته در پس حرفی نگفته است ؛ مگذار درد دل کنم و دردسر شود !



                                               + آهو نگران است ، بزن تیر خطا را ،

                                         صیاد دل از کف شده !  تا کی به کمینی ؟!

                


   + عشق رازی است که تنها به خدا باید گفت 

                        چه سخن ها که خدا با من تنها دارد ...



+ محسن چاوشی : میون این همه سرگردونی ؛ دل من گرفته ماه پیشونی !





۱۲ تیر ۹۵ ، ۲۱:۵۳ ۰ نظر

237. تفویض


فکر نمی کردم روزی شرایط خودم هم شبیه فیلم ها بشود ، بعد من کسی باشم که حرفی نمی زند و بی سر و صدا کنار میکشد .



+


دیگر سپرده ام به تو خود را که زندگی

هر گونه که تو خواستی ، آنگونه سر شود ...


* نجمه زارع




۱۸ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۰۱ ۰ نظر

220. آه


اندازه‌ی یک وقفه‌ی کوتاه بمان

حتی شده تا نیمه‌ی این راه، بمان

دلتنگ تو بودن به خدا ممکن نیست

نه...، آه نکش، آه نرو، آه بمان



۱۵ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۵۸ ۰ نظر