در کنار خانواده بودن قید و بندهایی به آدم میزند که نه میتوانی از خودت جدایشان کنی و نه میشود درستشان کرد ...
* اصغر عظیمی مهر
* اصغر عظیمی مهر
اگر کنکور را یک پیچ تاریخی در نظر بگیریم ، برای خیلی ها یکی دو سال بعد از فارغ التحصیلی، حکم دوربرگردان تاریخی را دارد !
کسی که بخواهد از این دوربرگردان استفاده کند و برخلاف همقطارانش باز برگردد سر همان دوراهی که پیچ را اشتباهی پیچیده بود ، باید دوباره کیلومترها راه برود تا برسد به نقظه ی اول و یک بار دیگر آن پیچ را امتحان کند ! برای خیلی ها جواب میدهد و خیلی ها هم چیزی از دست نمیدهند . به امتحان دوباره اش می ارزد !
دوستی دارم که از همان سال کنکور عاشق یک نفر شد، به آب و آتش زد تا به او برسد اما نشد ، خیلی ناراحت بود ، برگشتم بهش گفتم از کجا معلوم خدا اتفاق بهتری برایت کنار نگذاشته باشد !
یکی دو سال بعد کس دیگری دلش را برد ، که به قول شادمهر: " از اولین خنده ش... فهمیده بودم زود ، عشقای قبل از اون ... سوء تفاهم بود! "
هم خدا را شکر میکرد که مسیر جوری رقم خورده که به قبلی نرسیده و هم به این خاطر که این یکی سر راهش قرار گرفته اما این یکی هم به دلایلی نشد ، اینبار قوی تر از دفعه ی قبل به او اطمینان دادم که منتظر اتفاقات بهتری باش! چون تو هر کاری از دستت بر میومده انجام دادی ، پس خود خدا برنامه ی دیگه ای داره و باید منتظر بمونی ببینی چه آشی برات پخته ...
سال پشت کنکور ترانه ی زیبای فرانک سیناترا را برایش فرستادم :
? who knows where the roads will lead us
جواب داد :
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد!
? who knows where we lead the roads
گذشت ... فکر کنم یک بار دیگر هم عاشق شد و نشد اما این بارِ آخر دیگر به هدف زد!!! آنهم کسی از 700 کیلومتر آنظرف تر !
به راستی چه کسی فکر میکرد که این همه اتفاقِ نزدیک، یکی هم نیفتد و آنوقت کیلومتر ها آنطرف تر اتفاقی منتظر افتادن باشد . فقط باید منتظر ماند تا راه ها با هم تلاقی کند !
چند روز پیش دیدمش ؛ خوشحال از اتفاقاتِ افتاده که مثل یک دومینو دست به دست هم داده بودند تا او به بهترین چیزی که فکر میکرد برسد .
برگشت کفت : ما نمیدونیم چه اتفاقانی قراره بیفته ؛ اما اینکه خیلی از کارها نمیشه رو باید به فال نیک گرفت شاید بهترش در انتظار ما باشد !
گفتم : این فرضیه زمانی درست از آب در میاد که ما طبق دستورالعمل پیش رفته باشیم . درسته که تو امروز به اتفاقی رسیده ای که فکر میکنی بهترین اتفاق ممکن بوده است اما تو زمانی میتوانی مطمئن باشی که این بهترین اتفاق بوده که تو هم بهترین عملکرد خودت را به نمایش گذاشته باشی ! شاید خدا برای تو اتفاقی با نمره ی صد کنار گذاشته باشد ، اما گاهی به خاطر پیچ هایی که دانسته اشتباه میرویم این نمره ی 100 عوض میشود و به جایش یک نمره ی 60 هم که گیرمان بیاید فکر میکنیم این آخرش بوده و بهتر از این نمیتوانسته باشد .
البته این قضیه ربطی هم به خوب یا بد بودن آن اتفاقات ندارد ؛ چه بسا طبق دستورالعمل پیش برویم اما اتفاق خیلی بدی در مسیر مان قرار بگیرد ؛ این اتفاق هرچقدر هم بد به نظر برسد در واقع برای رشد و حرکت ما لازم بوده و در درازمدت بابت اتفاق افتادنش خدا را شاکر خواهیم بود ؛ آدم زمانی میتواند مطمئن باشد که همه چیز دارد طبق برنامه پیش میرود که خودش هم طبق برنامه حرکت کند . انتخاب کند و منتظر بماند ...
این فراز از دعای کمیل را خیلی دوست دارم که امیرالمومنین گناهان را دسته بندی و درجه بندی میکند:
اللهم اغفرلی الذنوب التی تهتک العصم ... اللهم اغفرلی الذنوب التی تنزل النقم ... اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیر النعم و ...
اولین مرحله از گناه باعث میشود که پرده ی عصمت انسان دریده شود و انسانی که به طور بالقوه معصوم بود با اولین انتخاب اشتباهی که انجام میدهد این شیشه را میشکند و از مرتبه ی عصمت ، خودش با دست خودش خارج میشود .
در مرحله ی بعد گناهانی است که نقمت ها را بر انسان نازل میکند . ( نقمت به عذابی گفته میشود که با ناخرسندی عذاب کننده همراه باشد ) در این مرحله با این که خدا بنده اش را شدیدا دوست دارد و دلش نمی خواهد به او آزار و آسیبی برسد ولی چاره ای جز این ندارد و با کراهت و ناراحتی تمام پروردگار، این اتفاق برای بنده ی او که به همان مسیر کجش ادامه داده می افتد .)
در مرحله ی بعدی اگر این فرد همچنان بخواهد با همین دست فرمان پیش برود و از خدا دور شود ، نعمت ها تغییر میکنند ( مثلا اگر قرار بوده از مسیر شماره ی هفده برود و به فلان اتفاق و پاداش برسد ، مسیر عوض میشود و آنجا اتفاقات دیگری می افتد و این ماجرا ادامه دارد ...
این روزها هی با خودم فکر میکنم ؛ چقَدَر اتفاق خوب که یا عوض شده یا به طور کلی از آن ها برای همیشه محروم شده ام میتواند وجود داشته باشد ...
+
? who knows where the roads will lead us
!Only a fool would say
But if you let me love you
its for sure
im gonna love you all the way
...
- در ادامه ی مطلب قبلی :
از اینکه ابزارهای ارتباط جمعی جدید ، و شبکه های ماهواره ای حجاب ها را کنار بزنند و آدم ها را زیر و رو کنند و ما فی الصدور آدم ها را بیرون بریزند ، هم ناراحت و نگرانم ، هم خوشحال و امیدوار !
ناراحتم از اینکه تعداد زیادی همان ظاهر شریعت و انسانیت را هم از دست میدهند و قطعا زندگی دنیایی لذت بخشی هم نخواهند داشت و آرامش خودشان را از دست میدهند ! نگران از اینکه این فساد در همان نقطه محصور نمیشود و خیلی زود میتواند آدم های خوب را هم محاصره کند و آن ها را منزوی و تنها خواهد کرد همانطور که امیرالمومنین پیش بینی کرده بود.
اما خوشحالم از اینکه آدم ها غربال میشوند و خالص و ناخالصی ها، سطحی و عمقی ها مشخص میشوند !
به وضعیت کنونی در عین نگرانی بسیار امیدوارم ، چون به همان میزان که عده ای در سطح مانده اند و از شریعت و ریشه ی هستی جدا شده اند ، کسانی که باقی مانده اند قوی هستند و ریشه هایشان صوری و ظاهری نیست ! اگر در گذشته هر کسی چادر سر میکرد و ریش میگذاشت و تسبیح دست میگرفت به خاطر جوشش احساسات یا فضای غالب اطرافش بود و نمیدانست برای چه این کارها را میکند و با اولین تند باد بر باد میرفت ، این روزها کسانی که چادر به سر میکنند ویا دم از اسلام و انقلاب اسلامی میزنند در واقع دارند بر خلاف جریان موجود حرکت میکنند به همین خاطر است که راحت کنده نمی شوند و با اگاهی و بینش این کار را انجام میدهند ، مذهبی های جدید برای همه چیزشان باید هدف و دلیل داشته باشند و نمیتوانند از سر عادت دینداری کنند ؛ در واقع راهی جز قوت و قدرت فکری و عملی ندارند ؛ وگرنه آنها را هم به زودی باد خواهد برد ...
و این دینداری جدید به مراتب قدرتمند تر و امیدوار کننده تر از دینداری کثیر اما سطحی گذشته است !
خواستم چند روز پیش این مناجات رو بذارم که تو غروب های آخر ماه شعبان بشنوید و لذت ببرید ، وقت نشد .
اما به نظرم این شب ها هم میشه این مناجات زیبای شعبانیه رو شنید و لذت برد ...
+ به نظرم کسانی که زبان عربی رو متوجه نمیشن ، قسمت زیادی از لذت ماه رمضون و مناجات های شبانه رو از دست میدن .
امشب مستند برادران را دیدم ؛ متن و تدوین قابل قبولی دارد و مهم تر از آن روایت دلنشین آن است که به خاطر گرمی و حرارت صدای استاد ناصر طهماسب ممکن شده است .
مستند برادران قصه ی زندگی انسانی است که در تمام طول زندگی اش تکلیف مدار زندگی کرده است .
انسانی با شغل های مختلف اما نقشی واحد
و آن نقش بندگی است .
مردی که به رغم همه ی قدرناشناسی ها و تهمت ها خدمت کرده
و کل زندگی اش وردی واحد بوده است .
ان تجعل اعمالی و اوقاتی کلها وردا واحدا و حالی فی خدمتک سرمدا ...