حالا حکایت این از دست دادن های ما و ناپایداری نعمت ها و امکانات و شرایط ما در دنیاست
راستش این روزها که باید بار و بندیلمان را از دانشگاه جمع کنیم و عنوان دانشجو را اگر نه برای همیشه ، لااقل برای چند سال کنار بگذاریم و دوستان عزیزی که بعد از چند سال زندگی از برادرمان به ما نزدیک تر شده بودند دیگر نبینیم ، اشک اکثر بچه ها را درآورده ؛ البته برای من یکبار دیگر هم مشابه این شرایط پیش آمده بود ( زمانی که بعد از 7 سال از دوستان دبیرستانی ام که از راهنمایی با هم بودیم جدا شدم ) !
برای من اما در کنار سخت بودن ، این روزها دلچسب اند ، چرا که باعث میشوند از خیلی چیزها دل بکنم، چیزهایی که قلبم را پر کرده بودند ، فرقی نمیکند که این ها لذت های حلال هستند ، حرف بر سر اینست که به حلالش هم نباید وابسته شد ! چه برسد به حرامش ... چرا که آرامش سهم قلبی است که در تصرف خداست . این روزها معلم خوبی هستند ... کنار اسباب و اثاثیه ام ایستاده اند و چشمک میزنند و یک حرف را برایم مرتبا تکرار میکنند که یک روز که خیلی خیلی نزدیک است باید بیایی و برویم آن دنیا ، فرصت جمع و جور کردن وسیله و خداحافظی هم نداری ، راه برگشت هم نداری ، برای همیشه می رویم با وسایلی که از قبل فرستاده ای !
روز سختی است آنروز ، شبیه همین روز ها ولی میلیون ها بار ، بلکه بی نهایت سخت تر ! آن لحظه هم مهم نیست که چیزهایی که دوست داری حلال اند یا حرام ، مهم اینست که چقدر به آن ها وابسته ای ؟ مهم اینست به کدام مشتاق تری : خالق یا مخلوقات ؟ باقی یا فانی ها ؟ دل کندن چیز عجیبی است ؛ دنیا اما معلم کارکشته ایست ، خیلی خوب نشانت میدهد که نباید به چیزهایی که نمیمانند دل بست !
این جمله اعتقاد قلبی من است : در تمام این سال ها بهترین دوستان دبیرستانم که روزی فکر میکردم بدون آنها نمی توانم زندگی کنم ، برایم عادی شدند ، نسبت به اکثرشان هیچ حسی باقی نمانده همانطور که آنها هم شاید مرا فراموش کرده اند ، در تمام این مدت اشتباه ها و کارهای تحسین برانگیز زیاد داشته ام . در تمام این مدت دل ها شکسته ام و دل ها به دست آورده ام ؛ رابطه ام با آدم ها از علاقه ی شدید تا نفرت جا به جا شده اند ؛ خیلی چیزهایی که روزی برایشان اشک ریخته ام ، امروز برایم بچگانه به نظر میرسند و خنده دار ؛ خودم را خرج چیزهایی کرده ام که هیج وقت با من نمیماندند ، همه چیز بالا و پایین شد ، همه چیز عوض شد ، جای صمیمیت ها را رودربایستی گرفت ، جای علاقه های بچه گانه را علاقه های دیگری گرفت ، دغدغه هایم عوض شده اند ، همه چیز زیر و رو شده الا یک چیز : در تمام این مدت خدا دستش را زیر چانه اش گذاشته بود و به من نگاه میکرد ، نگاه میکرد ؛ شاید از بعضی لجبازی هایم خنده اش گرفته باشد ، شاید دلش به حالم سوخته است ، شاید زیاد پیش آمده باشد که من دستم را از دستش کشیده باشم و هی مشغول ویترین های بازارچه ی دنیا شده باشم و هی توی شلوغی گمش کرده باشم ؛ ولی او هیچوقت مرا گم نکرد ، هیچوقت فراموشم نکرد ؛ هیچوقت رهایم نکرد ؛ او با من لج نکرد ؛ ازاینکه سرم به سنگ خورده باشد و سرشکسته پیش او برگشته باشم خوشحال نشد و به رویم نیاورد ! در عوض همیشه داشت نگاهم میکرد ؛ داشت نگاهم میکرد که ببیند چطور انتخاب میکنم ؟ وقت هایی که خسته و کوفته ، از همه جا مانده بودم از در خانه ی او رانده نمیشدم ، انگاری همیشه منتظرم بود تا همین که برگردم بیاید و مثل یک مادر که بچه ی کوچکش توی شیطنت های کوچه دست و پایش زخمی شده ، قربان صدقه اش برود و زخم هایش را ببندد ... امیدواری اش بدهد .
انصافا خدا ، خدای خوبی است . دنیا هم جای جالبی است .
حرف بر سر اینست که من چطور انتخاب میکنم ؟ او را یا غیر او ؟
+ کل شیء هالک الا وجهه
+ الهی انت کما احب ، فاجعلنی کما تحب!
+ اذ سالک عبادی عنّی ، فانّی قریب ! اجیب دعوة الدّاع اذا دعانِِِ ِ ؛ فلیستجیبوا لی و لیومنوا بی لعلّهم یرشدون ...
+ قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله
+ راستش یک حرف هم اضافه کنم ،امیدواری به رحمت خدا خیلی خیلی خوب است ، اما آدمی همانقدر که به خدا اعتماد دارد باید به خودش بی اعتماد باشد ، باید از خودمان بترسیم . مساله این نیست که خدا تو را میبخشد یا نه ؟ مساله اینست که حتی اگر بخشش خدا را صد در صد در نظر بگیریم ، امّا اثر وضعی این اشتباهات را نمی توان از بین برد و دامان ما را لااقل در حیات این دنیایی مان خواهد گرفت . و لن تجد لسنّت الله تبدیلا ! گناه یا در مرحله ی نازل تر ، پیروی نکردن بی چون و چرا از راهنمایی های پروردگار خالق جهان به این معنی است که منِ ِ انسان با این علم ناقصم میخواهم در این هستی مرتبط و پر از قانون شانسی قدم بردارم ،به آنهایی که دانسته اشتباه میکنند که دیگر باید گفت التمــاس دعا! سرپیچی از دستورات خدا ( راهنمایی های خدا ) یعنی من میخواهم بر خلاف تمام قوانین هستی قدم بردارم ، و معنایش اینست که حتی اگر خدا هم ببخشد تو کلید یک دومینو را در هستی زده ای که انتهایش در دست تو نیست ، تو اگر امروز یک نفر را از راه به در کردی ، یا دل یک نفر را شکستی ، یا حتی کارهایی که حق الله است مثل اینکه نمازت را دیر خواندی یا حتی کارهایی که فکر میکنی شخصی اند مثل همان مسواک زدن ساده را انجام ندادی ، در واقع کلید شروع یک دومینو را زده ای که فقط به خرابی همان دندان یا آدم ختم نمی شود ، چرا که آن آدم با انسان های دیگری مرتبط است که آن ها هم با آدم ها و زندگی های دیگری ارتباط دارند و این بعنی شما به شکل سرشاخه ی یک هرم گسترده از تغییرات مسئول اول تا آخر هرم خواهی بود و چه بسا این هرم تا نسل های بعدی هم گسترده تر شود و این یعنی این دومینو ممکن است تا آخر دنیا و روز حساب و کتاب متوقف نشود . پس حرف بر سر بخشش از حق الله و حق الناس نیست . مساله بسیار پیچیده تر از دو قطره اشک و توبه است .
جمله ی زیبای دیگری دارند امیرالمومنین که روز به روز برایم پر معنی تر میشود و آن اینست که : گناه نکردن ، آسان تر از توبه کردن است !
واقعا باید این جمله را طلا گرفت ! در بخشش خدا حرفی نیست ؛ اما بعضی از آنطرف بام می افتند ؛ در حالیکه باید در خوف و رجا بود ؛ حتی اگر از خشم خدا هم نمی ترسیم لا اقل باید از عواقب طبیعی خود عمل و حرکتی که بر خلاف جریان کائنات و هستی قانونمند داشته ایم بترسیم ؛ در کنار اینها اضافه کنید احتمال رفتن ناگهانی و فرصت توبه نیافتن ، همانطور که این روزها خیلی از فوتبالیست ها و خواننده ها و آدم های سرشناس دیگر در اوج جوانی شان و درست همان لحظه که فکر میکردند در قوی ترین مرحله ی زندگیشان قرار دارند و وقت کام گرفتنشان از دنیا بود ، ناکام ماندند !
+ اگر این عبارت در قرآن نبود ؛ شاید باورش برایم سخت بود ؛ اما به قول امیرالمومنین این امید بخش ترین جمله ی خداوند است که :
و اقم الصلاة طرفی النّهار و زلفا من الّیل انّ الحسنات یذهبن السّیئات ، ذلک ذکری للذّاکرین!
و این یعنی اینکه خداوند قول داده که کارهای خوب فقط در کنار کارهای بد نمی نشینند ، بلکه آنها را محو میکنند ؛ چنان که گویی هرگز اتفاق نیفتاده اند !
غیر قابل باور است ! نه ؟ واقعا اگر این عبارت اگر به جای اینکه آیه باشد ؛ روایت بود برایم غیر قابل باور میبود ...
+ حسبنا الله و نعم الوکیل!
التماس دعا !