همچنان به سیر خودم در عالمِ بودن یا نبودن ادامه میدهم ؛ جالب است که در همین مدت کوتاه با چه حجم بالای کتاب و مستند و فیلم سینمایی مواجه شدم .
از همین دسته امروز فیلم " آقای هیچکس " رو دیدم . فیلمی که دو ساعت و نیم طول کشید تا جانش در آمد .
این فیلم هم همان شک و تردید های ماتریکس و ایسنپشن را با خود دارد . اگرچه حالت داستانی خودش را تا حدودی از دست داده و شبیه یک مستند علمی تخیلی شده اما ترکیب جالبی از گزاره های علمی ، سوالات عمیق فلسفی و خیال پردازی نویسنده بود . این فیلم یکسال قبل از اینسپشن ساخته شده و محصول مشترک چند کشور است .
ما همیشه در معرض انتخاب هایی هستیم که با هر کدام از آنها وارد مسیر متفاوتی می شویم و مواجهه ی مجدد ما با انتخاب های بعدی که خودش دریچه ای از انتخاب های تازه و متفاوت را به روی ما باز میکند . ما سوزنبان ریل قطار زندگی خودمان هستیم که نیم پیکومتر جا به جا شدنمان در آینده ی خودمان و جهان تاثیرات بزرگ و نامحدودی می گذارد .
آخر فیلم هم به این جا میرسد که اصلا ما وجود نداریم ، ما تنها خیالات کسی هستیم که شخصیت اصلی فیلم " معمار " مینامدش . اینکه کدام انتخاب درست است یا غلط مفهومی ندارد ، اما شما ناچارید که انتخاب بکنید ؛ " هر چیزی می تواند چیز دیگری باشد و باز هم به همان اندازه معقول و منطقی به نظر بیاید "
آخر سر هم این معمار تصمیم میگیرد که تمام این جهانی را که با در ذهن خود خلق کرده ( تصور کرده ) از میان بردارد ؛ چون دیگر به آن نیازی ندارد !
+ 2 دیالوگ پایانی فیلم :
* در شطرنج سوتسوانگ گفته می شود :
وقتی تنها حرکتی که میتونی انجام بدی ؛ حرکت نکردنه ؛ {اما شما باید حرکت کنید ؛ چون نوبت حرکت شماست!}
*
او قبلا نمی توانست انتخابی کند ؛ چون نمی دانست بعد از آن چه اتفاقی می افتد.
حالا او نمی تواند انتخاب کند ؛ چون میداند چه پیش خواهد آمد .