إِنِّـی ذَاهِــــبٌ إِلَـــىٰ رَبِّـی سَـیَـهْـدِیـنِ ...

۴۷ مطلب با موضوع «هنر شکارچی» ثبت شده است

44. سنگ راه

دل آدمی بزرگتر از این زندگی است و این راز تنهایی اوست. او چیزی بیشتر از تنوع و عصیان را می خواهد. او محتاج تحرک است و حرکت، با محدودیت سازگار نیست، که محدودیت ها عامل محرومیت و تنهایی ماست. سعی کن امیر دنیا باشی، نه اسیر آن. اگر بخواهی امیر باشی و در باتلاق نمانی، باید هدف را فراموش نکنی و از حرکت چشم نپوشی. باید سنگ راه دیگران نباشی و گرد و خاک بلند نکنی. در زن، جلوه کردن ها و خودنمایی ها ریشه دار است. می خواهد چشم ها را به خودش جلب کند و زبان ها را به دنبال خودش بکشد. مواظب باش اسیر چشم ها و زبان ها نشوی و سعی کن تا به گونه ای حرکت کنی که خلق خدا را گرفتار حالت ها و رفتارت نسازی و آنها را اسیر ننمایی؛ که اگر کسی آلوده شد، این آلودگی دامان تو را می گیرد و تو را رها نمی سازد. حجاب؛ یعنی همین دقت در برخورد که آلوده نشوی و آلوده نسازی؛ که اسیر نشوی و اسیر ننمایی. حجاب، فقط این نیست که زن خود را بپوشاند؛ که زن و مرد، هر دو باید در این دنیایی که راه است و میدان حرکت است و کلاس و کوره است؛ سنگ راه نباشند و دیگران را در خود اسیر نسازند و چشم ها و دل ها را نگه ندارند و در دنیا نمانند. فاطمه، الگوی کسانی است که بیشتر از خودشان هستند و بیشتر از رفاه و عدالت و تکامل را می خواهند؛ که انسان، با رسیدن به تکامل و شکوفایی استعدادهایش، جهتی عالی تر می خواهد تا رشد داشته باشد؛ وگرنه خسر و خسارت، او را می رباید.


* قسمتی از نامه استاد صفایی حائری به دخترش

۲۳ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۲۸ ۰ نظر

40. قبله ی دل


شما برای چه چیزی درس می‌خوانید؟ معمولاً برای هر چیزی که درس می‌خوانید برای همان چیز هم نماز می‌خوانید! این‌طور نیست که درس را برای مدرک و اعتبار و دنیا بخوانید ولی نماز را برای خدا بخوانید. تو یا خودت را به خاطر خدا می‌خواهی یا خدا را به خاطر خودت می‌خواهی. تکلیف خودت را مشخص کن.



* استاد پناهیان
۲۳ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۴۲ ۰ نظر

37. تنهای تنهای تنها



                                  از انسانها غمی به دل نگیر ! زیرا خود نیز غمگین اند؛

                                        با آنکه تنهایند ولی از خود می گریزند ،

                             زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند .

                                 پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند ...

* علی شریعتی


                                                   




۲۳ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۲۸ ۰ نظر

35. مـا آدم هـــا


امام علی (علیه السلام) هنگام تلاوت آیه یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ فرمود:

 
           این انسان که مخاطب آیه شریفه قرار گرفته سست‏ ترین دلیل ‏ها را اقامه کرده و او شخص مغرورى است که عذرش به هیچ وجه قابل قبول نیست و به نادانى خویش اصرار مى‏ورزد و بر خود مى‏بالد. اى انسان در باره گناهت چه چیز به تو جرأت داده و چه چیز باعث شده که بر پروردگارت مغرور شوى و چه چیز سبب شده که در نابود کردن خود مأنوس شوى آیا براى دردت دارویى نیست و آیا براى خواب غفلت بیدارى وجود ندارد ...
          تو از او روى بر مى‏گردانى و به سوى غیر او مى‏روى ؛ چه بزرگ است خدایى که در عین قدرت، کرم مى‏کند و تو بنده ضعیف که پست و ناچیز گردیده‏اى، چه اندازه در انجام گناه، گستاخ و جسور گشته‏اى در حالى که در پناه حمایت حضرتش قرار دارى و از خوان فضل و احسان وسیعش همواره برخوردارى و پروردگار لطفش را از تو دریغ نکرده و  پرده از روى گناهانت برنداشته است. بلکه به اندازه یک چشم به هم زدن نیز از لطف و عنایتش محروم نشده‏اى و لطف او یا عبارت از نعمتى است که به تو مى‏دهد و یا پوشاندن گناهى است که از تو سر زده است و یا گرفتارى و بلیه‏اى است که از تو دفع مى‏نماید خدایى که در نافرمانیت این گونه به تو محبت مى‏کند، فکر میکنی اگر اطاعتش کنی با تو چگونه خواهد بود ؟ به خدا قسم اگر این حالت که یکى خطا کند و دیگرى لطف نماید در بین دو نفر بود که از نظر قدرت همسان بودند هر آینه تو اول کسى بودى که خود را از داشتن اخلاق زشت و اعمال ناپسند محکوم مى‏کردى...
۲۳ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۲۰ ۰ نظر

30. طرح گام به گام


... و هنگامی که حقیقت به دستشان افتاد، و دیدند گمراه شده‌اند، گفتند: «اگر پروردگارمان به ما رحم نکند، و ما را نیامرزد، بطور قطع از زیانکاران خواهیم بود!» 149 اعراف



پرده ی اول : درسته ! قبول ! انسان ممکن الخطاست . اما آدمی که اشتباه کرد ، خب حالا یا غفلت کرده ، یا نمیدونسته ! به هر حال این اشتباه پیش میاد . این گناه صورت میگیره و یا امر واجب خدا روی زمین میمونه و ترک میشه .



پرده ی دوم : میگذره و میگذره و این آدم مثل یخ ِ در آفتاب در حال خسران و زیانه تا اینکه یه وقتی ، یه جایی ، یه جوری ، سر آدم میخوره به سنگ ! (گاهی وقتام سنگ خودش میاد میخوره تو کله ی پوک یه عده مثل من  که دیگه خیلی پرت تشریف دارن ... " لعلهم یتفکرون ! " 



پرده سوم : این فرد یهو به خودش میاد و متوجه اشتباهش میشه . خیلی درب و داغون و پشیمون میره در خونه ی خدا و گریه و زاری و این حرفا که خدایا ببخش منو ... خدا هم میبخشه ! 

 

و آنها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند1 ، به یاد خدا می‌افتند2؛ و برای گناهان خود، طلب آمرزش می‌کنند3 -و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟- و بر گناه، اصرار نمی‌ورزند، با اینکه می‌دانند4. ( آل عمران - 135 )



پرده ی چهارم : حالا نوبت توبه و بازگشت عملی به سوی خدا میشه ( خدام همه ی درا رو باز گذاشته میفرماید : بنده ی من زود برگرد که خیلی دلم برات تنگ شده ! تو کجــــــــــا بودی تا حالا ؟! ؟ )


1. یا این بنده بر میگرده و آدم میشه ... خدا هم برمیگرده شروع میکنه براش جبران میکنه !


2. یا که... باز جناب دشمن آشکار میاد و طرح گام به گام خودشو ارائه میکنه . با یه بسته بندی شکیل و با کلاس !


- امروز چارشنبه س ! خیلی بی سر و تهه ... نه اول هفته س نه آخر هفته ، حتی وسط هفته م نیست . بذار از شنبه شروع میکنم . دقیق ِ دقیق !

- شنبه صبح دیر از خواب بلند میشه و نماز صبحش قضا میشه ...   - امروز که دیگه هیچی ! خراب شد رفت . بیا نماز صبحتم که قضا شد دیگه چه فایده ؟ فردا صبح حتما بلند میشم ، اصلا نماز شبم میخونم . کلا از فردا شروع میکنم هر چی خدا گفته انجام میدم ، امروز دیگه خراب شدم .

 

                                      


- بعد از دو سه هفته امروز و فردا کردن ، پیش خودش میگه خب من که هنوز شروع نکردم . بذار امروزم فلان کارو ( با اینکه میدونه گناهه ) انجام بدم . فقط همین یه بار !فقط همین یه بار !فقط همین یه بار ...

                                                                                              ... و سقوط آغاز می شود !




+ آخه چه معنی داره وقتی آدم فهمید چیزی درسته اون رو به تعویق بندازه و یا وقتی دونست چیزی بده در رسیدن به اون عجله و شتاب کنه ! به نظرم نوعی خودکشیه . اما اینبار جسمت نیست که میمیره ،

                                        روح تو آرام آرام آرام شروع به مردن میکند ...


 

منم که مهلتم دادى ولى من به خود نیامدم و بر من پوشاندى ولى من شرم نکردم و نافرمانیها کردم و از حدّ گذراندم و از چشم خود مرا انداختى و من اعتنا نکردم پس باز هم به بردباریت مهلتم دادى و به پرده پوشیت مرا پوشاندى تا بدانجا که گویا از یاد من بیرون رفتى و از کیفرهاى گناهان مرا دور داشتى تا به حدى که گویا از من شرم کردى ...


۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۲۱ ۰ نظر

25. ره صد ساله ؛ سقوط یک شبه


                                  

                          

                                 وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ  ...

 


گاهی برای ساختن یه بنای ارزشمند باید سال های سال وقت گذاشت ؛ اما برای خراب کردن اون شاید دو شب هم کافی باشه ... خدا به داد کسی برسه که دو سه سال تموم بیفته به جون بنای وجودش ... چه سقـــــــــــوطی میکنه ؟؟! برای شروع مجدد ( البته اگه شانس بیاره و شروع مجددی در کار باشه و غرق نشه اون پایین مایینا ) باید از منفی ِ "خیلی" شروع کنه و یواش یواش آجر روی آجر بگذاره و مواظب هم باشه که مبادا این دست و دلی که به گناه عادت کرده دوباره خشتی رو نلرزونه و باز  game over نشه ...

فکر می کنم وجود آدمی از این هم ظریف تر باشه ... اونقدر نازک و شیشه ای که وقتی انسان سال های سال تلاش میکنه تا عروج میگیره و بالا و بالا تر میره ؛ یه سنگ کوچیک گناه کافیه تا تمام این برج شیشه ای رو خورد و خاکشیر کنه و انسان یه سقوط نجومی رو تجربه کنه ( اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم ) حجابی است بین بنده و پروردگارش ، حجابی از عصمت و پاکی ، از جنس شرم و حیا ... نازک ِ نازک ! و گناهان ی هستند که خیلی راحت این پرده رو می درند و بنده رو در برابر مولای خودش بی آبرو میکنند و همین میشه که :

گویند کریم است و گنه می بخشد  ...  گیریم ببخشد ز خجالت چه کنیم  ؟!!

 

 امیر المومنین می فرمایند : گناه نکردن آسان تر از توبه است ! قضیه خیلی جدی است ... جدی تر از آن همه قصه ای که حالا مد شده و همه از رحمت خداوند میگن ... اصلا خنده داره که بعضیا توبه رو اونقدر به جَوون مردم آسون نشون میدن که بنده ی خدا ترغیب میشه بره گناه رو تجربه کنه ( پیش خودش هم میگه خدا که میبخشه ، من اینبار اینکارو انجام میدم بعدشم توبه میکنم ... صاف ِ صاف ... صفر ـــ صفر ... تازه یکی هم به نفع من که خیلی منت گذاشتم توبه کردم ) ای دریغ و حسرت !!! 

توبه یه چیز دو طرفه است ... حتی اگه بخشش خدا رو برای اون گناه قطعی در نظر بگیریم ، اما چه کسی "تویی" که خودت رو توی لجن گناه پرت میکنی رو تضمین میکنه که برگردی و توبه کنی ؟؟؟ به هزار تا اما و اگری میرسیم که خیلیاش دست تو نیست ...

 

یادمون باشه شیطون ۶۰۰۰ سال که معلوم نیست دنیایی  ِ یا اخروی بندگی ِ خداوند رو کرده بود ... خیلی خیلی مقرب بود . آجر روی آجر گذاشته بود به مدت شش هزااااااااااار سال تا به اونجاها رسیده بود ؛ یه گناه به خاک سیاهش نشوند ... با سرعت مافوق نور با مغز پخش شد کف زمین که نه ... ته ِ ته جهنّّّّم !

حالا بماند که باید روی مبارکت هم از سنگ پای قزوین بدتر باشه که از رو نری و بیای جلوی خدا و بخوای از عشق و محبت باهاش حرف بزنی ... بخدا آدم سر نماز خجالت میکشه جلوی خدای بزرگ خویش بایسته و یادش بیفته به این آیه ی شریفه که :

یا ایها الانسان ( وقتی که داشتی اون همه گناه رو مقابل نگاه خدای خوب و کریمت مرتکب میشدی و همه ی ما داشتیم می دیدیمت ) ما غرّک بربّک الکریم ؟؟؟

چه جوابی میشه داد ... جز اینکه سرتو بندازی پایین و با اشک و حسرت رکوع و سجود بری و به پاش بیفتی اونقدر گریه کنی که ... بعید میدونم بتونی تا آخر عمر تو چشای خدات نگاه کنی و راحت باهاش حرف دل بزنی !

به قول یه بنده خدایی که میگفت : گناه نکن ! گنـاه نکن !! گنــــاه نکن !!! اگه گناه کردی ... اگـه گناه کردی ... خب اگه گناه کردی چیکارت کنم دیگه ؟؟!  خراب کردی رفت همه چیزو ... دیگه چیکارت کنم من ... چی بگم به تو آخه ؟


 

۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۱۳ ۰ نظر

4. قند فراوان


از پدرى در آستانه فنا و معترف به گذشت زمان ، که عمرش روى در رفتن دارد و تسلیم گردش روزگار شده ، نکوهش کننده جهان ، جاى گیرنده در سراى مردگان ، که فردا از آنجا رخت برمى بندد، به فرزند خود که آرزومند چیزى است که به دست نیاید، راهرو راه کسانى است که به هلاکت رسیده اند و آماج بیماریهاست و گروگان گذشت روزگار. پسرى که تیرهاى مصائب به سوى او روان است ، بنده دنیاست و سوداگر فریب ، و وامدار مرگ و اسیر نیستى است و هم پیمان اندوه ها و همسر غمهاست ، آماج آفات و زمین خورده شهوات و جانشین مردگان است .
اما بعد. من از پشت کردن دنیا به خود و سرکشى روزگار بر خود و روى آوردن آخرت به سوى خود، دریافتم که باید در اندیشه خویش باشم و از یاد دیگران منصرف گردم و از توجه به آنچه پشت سر مى گذارم باز ایستم و هر چند، غمخوار مردم هستم ، غم خود نیز بخورم و این غمخوارى خود، مرا از خواهشهاى نفس بازداشت و حقیقت کار مرا بر من آشکار ساخت و به کوشش و تلاشم برانگیخت کوششى که در آن بازیچه اى نبود و با حقیقتى آشنا ساخت که در آن نشانى از دروغ دیده نمى شد. تو را جزئى از خود، بلکه همه وجود خود یافتم ، به گونه اى که اگر به تو آسیبى رسد، چنان است که به من رسیده و اگر مرگ به سراغ تو آید، گویى به سراغ من آمده است . کار تو را چون کار خود دانستم و این وصیت به تو نوشتم تا تو را پشتیبانى بود، خواه من زنده بمانم و در کنار تو باشم ، یا بمیرم .
ادامه مطلب...
۲۱ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۴۸ ۰ نظر