إِنِّـی ذَاهِــــبٌ إِلَـــىٰ رَبِّـی سَـیَـهْـدِیـنِ ...

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

391. پنجاه و هفت اصل برنامه ریزی :)

 

 

چقدر خوب بود این صحبت های مجتبی شکوری ... و چقدر واقعی و دوست داشتنی!

 

 

* هشت گام توسعه ی فردی از زبان دکتر مجتبی شکوری رو حتما از castbox بشنوید و لذت ببرید و قطعا به کارتون هم میاد :)

 

۱۷ آذر ۹۹ ، ۲۳:۳۳ ۰ نظر

390. صدا و سکوت

 

ویکی پدیا در بند اول چه تعریف زیبایی از موسیقی آورده است ...

 

موسیقی (از عربی) یا موزیک (از زبان‌های اروپایی) یا آنچه در پارسی باستان خُنیا گفته می‌شد، یک نوع از هنر است که مادهٔ اصلی تشکیل‌دهندهٔ آن، صدا و سکوت است. عناصر اصلی تشکیل‌دهندهٔ موسیقی شامل زیروبمی (نَواک) (تعیین‌کنندهٔ ملودی و هارمونی) و ضرب‌آهنگ (ریتم) است.

موسیقی را هنر بیان احساسات به وسیلهٔ آواها گفته‌اند که مهم‌ترین عوامل آن صدا و ریتم هستند و همچنین دانش ترکیب صداها به گونه‌ای که خوش‌آیند باشد و سبب انبساط و انقلاب روان گردد.

 

پیشینیان موسیقی را چنین تعریف کرده‌اند: معرفت الحان و آنچه التیام الحان بدان بود و بدان کامل شود. ارسطو موسیقی را یکی از شاخه‌های ریاضی می‌دانسته و فیلسوفان اسلامی نیز این نظر را پذیرفته‌اند، همانند ابن سینا که در بخش ریاضی کتاب شفا از موسیقی نام برده‌است ولی از آنجا که همه ویژگی‌های موسیقی مانند ریاضی مسلم و غیرقابل تغییر نیست، بلکه ذوق و قریحهٔ سازنده و نوازنده هم در آن دخالت تام دارد، آن را هنر نیز می‌دانند. 

 

بسیاری از پدیده‌های طبیعی مانند آبشار و وزش باد از میان برگ‌های درختان و نوای طبیعی موسیقی ایجاد می‌کنند. پس باید بپذیریم موسیقی پدیده‌ای است در فطرت آدمی. از آنجا که موسیقی، یکی از زیر مجموعه‌های فرهنگ، در همه جوامع وجود دارد، و گاه با افسانه‌ها و حکایت‌ها و احساسات آمیخته شده‌است.

بیش از دوهزار سال است که غرب و شرق به قدرت موسیقی در برانگیختن احساسات اذعان کرده‌اند. به حدی که کسانی که دغدغه حفظ امنیت دولت را داشته‌اند موسیقی را خطرناک تلقّی کرده‌اند. اما تشریح این امر که موسیقی چگونه چنین تأثیری بر ما می‌گذارد بسیار دشوار است. 

 

افلاطون: موسیقی یک ناموس اخلاقی است که روح به جهانیان، و بال به تفکر و جهش به تصور، و ربایش به غم و شادی و حیات به همه چیز می‌بخشد.
ارسطو: موسیقی حکمتی است که نفوس بشر از اظهار آن در قالب الفاظ عاجز است بنابراین آن را در قالب اصوات ظاهر می‌سازد.
ابونصر فارابی: موسیقی علم شناسایی الحان است و شامل دو علم است؛ علم موسیقی عملی و علم موسیقی نظری.
ابوعلی سینا: موسیقی علمی است ریاضی که در آن از چگونگی نغمه‌ها از نظر ملایمت و سازگاری، و چگونگی زمان‌های بین نغمه‌ها بحث می‌شود.
افلاطون: موسیقی روح انسان را مناسب و هماهنگ می‌کند و استعداد پذیرش عدالت را در وی برمی‌انگیزد.
بتهوون: موسیقی مظهری است عالی‌تر از هر علم و فلسفه‌ای. موسیقی هنر زبان دل و روح بشر و عالی‌ترین تجلی قریحهٔ انسانی است.
بتهوون: آنجا که سخن از گفتن بازمی‌ماند موسیقی آغاز می‌شود.
لئوپددوفن: ریشه موسیقی به عهد کهن ارتباط دارد. در واقع همان روزی که انسان توانست برای نخستین بار خوشی‌ها ورنج‌های خود را با صدا نمایش دهد، مبدأ موسیقی به‌شمار می‌آید.
ابن خردادبه (به نقل از یحیی بن خالد بن برمک): موسیقی آن است که تو را شاد کند و برقصاند و بگریاند و اندوهگین کند و جز آن هر چه باشد رنج و بلاست.
ابن خردادبه: موسیقی ذهن را لطیف و خوی را ملایم و جان را شاد و قلب را دلیر و بخیل را بخشنده می‌کند، آفرین بر خردمندی که موسیقی را پدیدآورد.
هگل: آنچه موسیقی متعلق به خود می‌داند همان اعماق زندگانی درون شخص است موسیقی هنر خاص روح است و به‌طور مستقیم به روح خطاب می‌کند.
واگنر: من موسیقی را تنها وسیله لذت گوش به‌شمار نمی‌آورم بلکه آن را محرک قلب و مهیج احساسات می‌دانم. موسیقی عالی‌ترین هنرهاست. موسیقی متعلق به دل است و جایی که دل نیست موسیقی هم وجود ندارد.
نیچه: تمام پدیده‌ها در مقایسه با موسیقی تنها نمادند «زایش تراژدی»

 

همیشه موسیقی را دوست داشته ام . هیچکس در برابر موسیقی نمیتواند مقاومت کند. موسیقی حالتش را به آدمی و هر موجود زنده ی دیگری تحمیل میکند. شنیدن یک آهنگ محزون جان شنونده را ( هرچقدر هم که مقاومت کند) محزون میکند و موسیقی شاد نیز به عکس . تنها دفاع در برابر موسیقی نشنیدن آن است اما پس از شنیدن فقط باید پرچم سفید را به نشانه ی تسلیم محض بالا برد. میخواهم این آرزوی قدیمی ام را عملی کنم حتی اگر نتوانم بنوازم یا بخوانم میخواهم آن را بفهمم ...

 

خشک سیمی , خشک چوبی , خشک پوست 
از کجا می آید این آوای دوست ؟

گر ز سیم است این صدای نازنین
خود چگونه میزند هیهای دوست ؟

از چه چوبی آید این *بیدادها ؟
میکند عریان چرا سیمای دوست؟

این مگر سیم و زر است کز قدرتش
می کند فریاد ، قدرتهای دوست ؟

این مگر خوش بوی پوست آهو است
کز شمیمش میرسد فهوای دوست ؟

میزنی نغمه به سر، این دست نیست
جای دارد سر نهم در پای دوست

این نی داود از عشق آمده
بر سر چه میکنی دعوای دوست ؟
 

۱۳ آذر ۹۹ ، ۱۸:۴۸ ۰ نظر

389. معمولی ولی دوست داشتنی

این روزهای روتین و به خیال خودمان معمولی که به سادگی از کنارش میگذریم بهترین روزهای عمر و جوانی و به قول معروف گلِ زندگی اند. 

هربار که دکور اتاق رو عوض میکنم یا لباس جدید میخرم حس تازگی بهم دست میده ؛ انگار که شیشه ای که حسابی گرد و غبار گرفته رو تمیز کنی و دوباره منظره ی روبرو رو ببینی :)

از مشتری های ثابت دیجی کالا شدم . از شیر مرغ تا جون آدمیزاد به معنی واقعی توش پیدا میشه ...

امروز هم یه ساعت زنگی نوستالژیک قدیمی گرفتم که صبحها انقدر دیر نرسم سر کار ( با توجه به خواب سنگین و شبه کمایی که من دارم و برای بیدار کردنم بوق و کرنا هم کافی نیست، این ساعت آخرین تلاش مذبوحانه ی من برای بیدار شدنه ). یه قالیچه هم واسه اتاق سفارش دادم که پونزدهم میرسه و حس تازگی به اتاق میده :))

 

کتاب درباره ی خدا رو دارم خلاصه نویسی میکنم ، به اندازه ی اسمش جذاب نبود و حتی ادله ی فلسفی ای که داشت هم خوب شرح و بسط نداده اما برای شروع خوبه ...

 

از بیمارستان و کرونا هم خبر اینکه تعطیلی ها هنوز یک هفته نشده دارن اثر مثبتشون رو تو کنترل بیماری و کاهش شدید بستری و مرگ و میر مردم نشون میدن :) کلا حس خوبی داشت وقتی دیشب یکی از بیمارستان های شلوغ تهران کار و بار بخش های کرونا حسابی کساد شده بود و تخت خالی موج میزد :)))

 

این آهنگ هم برای این روزها که نامردی و دزدی و دلالی همه گیر شده و یک شهید دیگر هم روی دوش این مردم رفت ... 

 

*جاده ی حسین

 

 

 

ساعت رومیزی ایکیا مدل Dekad main 1 3

فرش ماشینی سهند کد V108.DU زمینه سورمه ای ۷۰۰شانه main 1 3

۰۹ آذر ۹۹ ، ۲۳:۳۵ ۱ نظر

388. انفرادی

 

 توی بخش کنار میز تاشو کوچیکم نشسته م و دارم سیگار میکشم و کتاب میخونم . تخت 5 مادر پرخطریه که بچه ش توی بغلشه و خودش اکسیژن با ماسک NIV  میگیره .بیمار منه و سر فیکس کردن ماسکش کلی اذیتم میکنه؛ از همون مریضای بدقلق که هیچ جوره نمیشه کاری کرد که تا آخر شیفت روی یک حالت بمونن و خودشون و مارو توی دردسر نندازن . تو همین فکرا هستم که یهو میبینم تختش تا نزدیک زمین پایین اومده و ماسک رو از روی صورتش انداخته ، چهره ش کبود شده بود ؛ به مانیتور بالای سرش نگاه کردم برادی کارد شده بود و تا چن ثانیه دیگه آسیستول میشد و تموم !! سریع دویدم اون طرف بخش دنبال آتروپین و اپی نفرین تا خودم برش گردونم دیدم خیلی دیر میشه و کار از کار میگذره داد زدم آتروپین! و باز با دست خالی برگشتم بالای سر مریض، دیدم یکی از نرسای خانوم داره تنفس دهان به دهان بهش میده چنتایی ماساژ قلبی هم خودم بهش دادم که یادم اومد اینجا بیمارستانه خیر سرمون و داد زدم کد اعلام کنید که بیهوشی بیاد و اینتوبه ش کنیم ، وسط خیابون که نیستیم بخوایم با تنفس دهانی برش گردونیم . 

تا به بیهوشی بگن به صورت بیمار نگاه میکنم انگار نفس میکشه و رنگ و روش برگشته ، روی مانیتو هم ضربان قلبش نرمال شده ، همه چیز آروم میشه و خدا رو شکر میکنم که به خیر گذشت ،  توی اتاقم کنار میز مطالعه و کتاب درباره ی خدا از خواب بیدار شدم . بازم خدا رو شکر کردم ... اینبار خیلی بیشتر که همه ی اینها حتی اگه به خیر گذشته باشه فقط یه خواب بود...

 

آهنگ انفرادی مهدی یراحی رو پخش میکنم :

آدم یه وقتایی بی علت تغییر میکنه... 

 

چند روز پیش به این فکر میکردم که اینکه با اینهمه سگ دو زدن درجا میزنیم و به هیچ جایی نمیرسیم نه لزوما به خاطر تنبلی که بیشتر به خاطر نداشتن هدف یا از این شاخه به اون شاخه پریدنه که اونهم ناشی از نداشتن یه هدف خیلی جذاب و بزرگه که اون هم بخاطر نداشتن شناخت درست و حسابی از خودمون و اینکه از زندگی چی میخوایمِ . پس تا وقتی خودمون رو نشناسیم و هدفی متناسب با توانمندی و روحیاتمون پیدا نکنیم که به زندگیمون معنا بده نداشته باشیم از این شاخه به اون شاخه میپریم و همه چیز رو نیمه کاره رها میکنیم .

 

علایق متفاوت ما رو هر بار به سمتی میکشونن یه بار موسیقی یه بار پزشکی یه بار فلسفه گاهی رفتن گاهی موندن و هرکدوم شیش ماه کمتر یا بیستر ...

البته بعضی وقتا خود شرایط هدف رو به ما تحمیل میکنه یعنی اگه همین الان مدرک فوق تخصص نوروسرجری تو یه دست و فلسفه و موسیقی رو تو دست دیگه مون بذارن بازم حاضر نیستیم تو این خراب شده بمونیم و رفتن رو به هر چیز دیگه ای ترجیح میدیم . این هدف با خیلی چیزای دیگه تناقض داره ولی از شدت استثمار و برده داری موجود ترجیح رفتن به موندن مثل ترجیح زندگی به مرگه ... 

 

 

 

 

۰۱ آذر ۹۹ ، ۲۲:۳۱ ۱ نظر