إِنِّـی ذَاهِــــبٌ إِلَـــىٰ رَبِّـی سَـیَـهْـدِیـنِ ...

۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

268. نه بی تو سکوت ! نه بی تو سخن ...


مانده ام بین حالت دفاعی و حالت تهاجمی

مانده ام بین سکوت و  سخن ...

نمی دانم باید آفند باشم یا پدافند ؟

نمی دانم باید ساکت باشم تا به سخنم آورند یا اینکه حرفی بزنم و دردسر شود ؟

قبل تر ها قاعده ای برای خودم داشتم و آن این بود که : تا زمانی که کسی نظرم را نپرسیده ( خصوصا در مورد مسائل سیاسی ) حرفی نزنم ... چرا که اگر او برای حرف و نظر من ارزش و اعتباری قائل باشد یحتمل خودش میپرسد و اگر نه که حرف من مصداق حرف مفت و اتلاف وقت خواهد بود ...

خیلی از بحث های سیاسی به دلایل مختلفی از جمله :

از مرحله پرت بودن یکی از طرفین ( یا هر دو طرف )

تعصب یکی از طرفین ( یا هر دو طرف )

از این شاخه به آن شاخه پریدن یکی از طرفین ( یعنی دقیقا جایی که داری در مورد بحث غزه و لبنان به نتیجه ی مشترکی میرسی یکمرتبه بحث اختلاس را وسط میکشد و زمانی که با هزار بدبختی به یک نتیجه ی مشترک نزدیک میشوی ، به ذهنش میرسد که اصلا چرا امام وعده ی آب و برق مجانی داد و اینگونه میشود که سال های سال هم بحث کنی هنوز سر همان خانه ی اول هستی چرا که این جماعت هزار و یک ایراد بنی اسرائیلی خواهند گرفت ... )


و مسائل ریز دیگری که وجود دارد بحث به نتیجه ی مشخصی نمیرسد و تنها کینه سبز شده و فاصله ها رخ نموده اند و دیگر حتی نمی توانی همان هم اتاقی سابق یا همکار قبلی باشی ( البته برای من که این دو مقوله جدا هستند و هرگز با هم قاطیشان نمی کنم ، اما اکثرا همه ی مسائل را به هم گره میزنند حتی شاید خودم هم ناخودآگاه همچین حسی پیدا کنم که نتیجه اش میشود کدر شدن یک رابطه ی انسانی به خاطر مسائلی که همه بر سر اصل مطلب اشتراک  داریم اما بر سر مصداقش نه ! بماند که یعضی اصل مطلب را هم قبول ندارند و ...


خلاصه اینکه مانده ام ادای حکیمان و فیلسوفان را دربیاورم و سکوت پیشه کنم و مریدان یکی یکی نظر بخواهند یا اینکه چون کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد ، دل به دریا بزنم و به اسم جنگ نرم حرف هایی بزنم که روحم را کدر میکنند و آدم ها را دلگیر و فاصله ها را زیاد ...؟!

من خودم را آدمی نمیدانم که از چیزی سر در بیاورد ها ؛ اما بعضی مسائل آنقدر تابلو هستند که وقتی مقاومت طرف در مقابل فهمیدن را می بینی فقط میتوانی حرص بخوری ...


"شگفتا! شگفتا! به خدا سوگند، این واقعیت قلب انسان را می‌میراند و دچار غم و اندوه می‌کند که دشمنان در باطل خود وحدت دارند، و شما در حق خود، پراکنده و متفرق می‌باشید. 

خطبه 27 نهج البلاغه . امیرالمومنین علی علیه السلام




۳۱ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۳۴ ۰ نظر

267. آمدن یا نیامدن احمدی نژاد؛ مساله اینست ؟؟؟!!

4 سال شد گفتین همش تقصیر دولت قبل بود... من خودم 92 به روحانی رای دادم .... خب بذارین احمدی بیاد .... مناظره کنه ببینیم قصه از چه قرار است


این نظرو یکی از مخاطبان سایت الف (سایت مخالف/منتقد احمدی نژاد ) ذیل مقاله ی "دلایل نهی آقای احمدی نژاد از حضور در انتخابات " در این سایت نوشته ...


این حرف به این معنی است که قرار است حرف راست را یا از بچه شنید یا دیوانه یا احمدی نژاد !!!

حالا شاید عده ای بگویند احمدی نژاد دیوانه است ؛ عده ای بگویند اخلاق های بچه گانه دارد و عده ای هم موضع مخالفش را بگیرند !

اما صرف نظر از آمدن یا نیامدن احمدی نژاد ، ظاهرا اکثرا بر این مورد اتفاق نظر دارند که برای اینکه بفهمیم در کشور چه خبر است و کی به کی است و در پشت پرده ی این سیاست بازی ها و جناح ها چه می گذرد ؛ حضور دوباره ی یک احمدی نژاد نیاز است ...


۲۹ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۰۸ ۰ نظر

266. من پرچم صلحم، منو بالا بگیرید ...


قالوا تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم ...

می شود روی اشتراکات تاکید کرد تا افتراق ها و تفاوت ها ...

با اینکه خیلی هامان مبنای فلسفی درستی برای عقایدمان نداریم اما همان اشتراکات فکری را می شود برجسته کرد

می شود به آن ها شاخ و برگ داد و بر مبنای همان چیزهایی که قبول داریم ، دست به اقدام مشترک بزنیم ...

هر چند در نظر و تئوری عمیق فلسفی با هم موافق نباشیم اما سنگ بنای عمل مشترک و همکاری و همزیستی را تا حدود زیادی میشود بر پایه ی افکار و احساسات مشترک گذاشت ...

شاید او می گوید من از سر انسانیت و تو میدانی که انسانیت هیج مبنای فلسفی درستی هم ندارد یا او می گوید به خاطر اینکه از دروغ بیزار است و تو چون تکلیف داری ، هر دو می توانید کنار هم برای چیزی که فکر میکنید درست است قدم بردارید ... 

این شاید روشی باشد که بشود برای یک همزیستی و تحمل و همکاری شروع کرد و بسیار محتمل است که در مراحل بعدی به یک فهم مشترک از مسائل هم برسیم ...


چه کسی موافق فساد است ؟

چه کسی موافق دروغ است ؟

چه کسی از جنگ خوشش می آید ؟

چه کسی از پیشرفت و ارتباط بدش می آید؟

چه کسی دوست دارد تحقیر شود و ظلم بپذیرد ؟

چه کسی حاضر است از منافع ملی اش بگذرد ؟


درست است که خیلی ها عملا برعکس این عقاید و شعارهایشان عمل میکنند ولی خب در مقام رسیدن به یک نتیجه ی مشترک برای توافق میتوان از همین زمینه های مشترک استفاده کرد ... و جلو رفت!


تنها نتیجه ای که تقابل فکری می آورد ، لجبازی و دفاع متعصبانه و از سر عناد است . از یک جایی به بعد کینه و دشمنی هم می آورد ... و دیگر قضیه حیثیتی می شود و بحث حق بودن یا باطل بودن قضیه به کنار می رود .

باید بی دریغ دوست داشت و محبت ورزید . 

و از مفاهیم مشترک شروع کرد ...



+ آنطور که مهدی شجاعی در کشتی پهلو گرفته میگفت : 

آنچه دل پیامبر را می آزرد ، نه آزار دشمنان که جهالتشان بود، پیامبر نه از آنان، که بر آنان غمگین میشد . 






+ یا آنطور که سهراب می خواست :

  جای مردان سیاست 

                 بنشانید درخت !

        تا هوا تازه شود ...

تا هوا تازه شود ...

تا هوا تازه شود ...





* عنوان از ترانه ی زیبای "سلام به صلح" محسن چاوشی گرفته شده است.


۲۹ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۵۳ ۰ نظر

265. میرسی


کوچه از جیک جیک لبریز است؛

میرسی و زبان گنجشکان با ورود تو بند می آید !

میرسی مثل سرو در رفتار

چشم ها خیره می شود انگار ...



دانلود

۲۶ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۰۴ ۰ نظر

264. پوکمون گو! و مهندسین معکوس


گفته بودم که همیشه دو قدم از علم و فناوری عقب تریم ؟

گفته بودم که ایده و ابداع و ابتکار تا حدود زیادی در ما مرده است؟

شاهدش هم همین که بعد از فیسبوک، فیس نما میسازیم ؛ بعد از واتساپ ، بیسفون و بعد از تلگرام ، پیام رسان سروش !!!؟

ظاهرا ما در بهترین حالت مهندسان معکوسیم ...

معکوس از این جهت که علم و تحقیق حالتی رو به جلو دارد و ما همیشه دو قدم عقب تریم ...

دنباله رو بودن باعث میشود که همیشه حالت تدافعی داشته باشیم . همیشه نفی کنیم و همیشه از توطئه دیگران سخن بگوییم ...


از لحاظ زمانی کاملا مشخص است که اول فیسبوک بود و بعد واتساپ همه جا را گرفت و بعدش تلگرام ...


عکس العمل ما در مقابل علم و ابداعات فناوری چگونه بوده است ؟


ما همیشه درگیر وجه سلبی و انکاری خودمان بوده ایم و کاری به وجه ایجابی نداشته ایم .

 مثلا تمام آن مدتی که ویدیو به عنوان اولین تهدید انقلاب اسلامی فکر مسئولین را مشغول کرده بود و مردم ویدوئو ها را پتوپیچ میکردند تا بتوانند گاهی فیلم شعله ببینند وضعیت به همین منوال بوده است . 

بیایید به فناوری های بعد از ویدئو نگاهی کنیم . بعدش ماهواره آمد . اولین حرکت ممنوع کردن بود ؛ بعدش کپی کردن ! وقتی هم که کپی کردیم ابزار جدیدی مد شده بود . باز باید می دویدیم . شبیه کسی که دنبال سایه ی خودش بدود ...

بعد از ماهواره فیسبوک آمد . اولین واکنش فیلتر کردن و ممنوع کردن بود و بعدش کپی کردن و فیس نما ساختن !

بعد از فیسیبوک واتساپ مد شد ؛ چون قابلیت فیلتر کردن به آن معنا را نداشت و حسابی فراگیر شده بود ، به تقبیح آن پرداختیم و بعد دوباره به سراغ کپی کردن رفتیم و بیسفون و امثالهم را ساختیم ...


بعد از تلگرام هم به جای اینکه به این فکر کنیم که دفعه ی بعدی به جای اینکه مورد تهاجم فرهنگی واقع بشویم ، اینبار ما دست به حمله بزنیم ... حداکثر فکر نواندیشانه ای که به ذهنمان زد این بود که همان چیزی را که روزی تقبیحش کرده بودیم ، کپی کنیم . و این ماجرا ادامه داشت ...

در تمام آن روزهایی که ما سرگرم بیسفون و واتساپ و تلگرام بودیم میشد به این فکر کرد که چه کاری کنیم که کارستان باشد و محض رضای خدا هم که شده یکبار ما ابتکار عمل را در دست بگیریم و آن ها دفاع یا کپی کنند ...


و باز هم نشستیم تا بازی "پوکمون گو" را بسازند که اینبار به معنای واقعی تهاجم است . نه فقط به ایران که به همه ی جهان . نوعی جاسوسی عمومی از تمام مناطقی که این بازی رواج پیدا کند ...


خب چرا ما نیامدیم به جای سرگرم شدن به فیس نما و بیسفون و سروش ، همه ی آن وقت را می گذاشتیم پای اینکه برای اولین بار ما همچین بازی را اختراع کنیم که حالا ما در موضع تهاجم باشیم و آن ها به فکر مقابله و کپی و این حرف ها ... ؟؟؟


حالا هم به جای اینکه دوباره همان روند ، تقبیح و ممنوع و کپی را تکرار کنیم ، بهتر است به فکر این باشیم که قدم بعدی را ما برداریم و آن ها به چه کنم چه کنم بیفتند!


مشکل اینجاست که ما موقع دیدن یک ابتکار یا یک فناوری جدید چشممان گرد میشود و دهنمان کف میکند و پیش خودمان فکر میکنیم که نه بابا این دیگه آخرشه !!! و همین میشود که همان را اولین و آخرین تهدید هم تلقی میکنیم و تمام تمرکزمان روی همان مورد خاص و مد روز می گذاریم . غافل از اینکه این هیبت و هیمنه به محض ورود ایده ی جدیدتر و کاربردی تر رنگ می بازد و میدان را به آسانی خالی میکند . فقط کافی است به این فکر کنیم که مطابق با امکانات و شرایط فعلی من چه میتوانم بسازم که به اندازه ی کافی جذاب و مفید باشد ؟؟؟ جنگ نرم ترسناک نیست !

 به همین سادگی است ...






۲۲ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۰۰ ۰ نظر

263. یکی اینجا دلش تنگ است ...


دوست دارم بروم . بروم جایی که بتوانم خودِ خودم باشم . جایی که قضاوت نشوم ، در قالب های پیش ساخته فرو ریخته نشوم . قوانین خودم را داشته باشم و با راه و روش خودم زندگی کنم . آنطور که خودم میخواهم ... با کسانی که خودم میخواهم !
در کنار خانواده بودن قید و بندهایی به آدم میزند که نه میتوانی از خودت جدایشان کنی و نه میشود درستشان کرد ...
مشکل از خودم هم هست ؛ اما دوست دارم بروم جایی که قواعد بازی را خودم تعیین کنم . کجا و به چه مجلسی بروم یا نروم ؟ با چه وضعی بروم ؟ با چه کسانی نشست و برخاست کنم و ...

من آدم پر از نقصی هستم ؛ ادعای کامل بودن و بهتر بودن ندارم ؛ اما هر کسی در کنار آدم هایی که قرابت فکری و عملی بیشتری با او دارند احساس راحتی و آرامش بیشتری میکند...

+ تقریبا تصمیمم را برای دندانپزشکی گرفته ام ، می ماند پذیرفتن سختی هایی که این مسیر دارد . 
سخت ترینش ...



نشستم روی ساحل، حال دریا را نمیدانم!
من این پایینم و قانون بالا را نمیدانم !

چرا اینقدر مردم از حقایق رویگردانند؟!
دلیل این همه انکار و‌حاشا را نمیدانم!

تمام قصه‌های عاشقانه آخرش تلخ است!
دلیل وضع این قانون دنیا را نمیدانم!

نپرس از من که: «در آینده تصمیمت چه خواهد شد»؟
که‌من برنامه های صبح فردا را نمیدانم!

همیشه ترس از روز مبادا داشتم، اما،-
کماکان معنی «روز مبادا» را نمیدانم!

تو‌تا دیروز میگفتی که: «بی تو زود میمیرم»
-ولی این حرف دیروز است؛ حالا را نمیدانم-

برای چندمین بار است ترکم میکنی، اما-
گمانم بیش از این راه «مدارا» را نمیدانم!


نمیدانم که این شعر از کجا در خاطرم مانده:
یکی اینجا دلش تنگ است! آنجا را نمیدانم!

چرا اینقدر آدم های تنها زود میمیرند؟!
دلیل مرگ آدم های تنها را نمیدانم!

همیشه شعرهایم چیزهایی از تو‌ میدانند ؛
که من- با آنکه شاعر هستم- آنها را نمیدانم!



* اصغر عظیمی مهر 


۲۲ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۳۶ ۰ نظر