قالوا تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم ...
می شود روی اشتراکات تاکید کرد تا افتراق ها و تفاوت ها ...
با اینکه خیلی هامان مبنای فلسفی درستی برای عقایدمان نداریم اما همان اشتراکات فکری را می شود برجسته کرد
می شود به آن ها شاخ و برگ داد و بر مبنای همان چیزهایی که قبول داریم ، دست به اقدام مشترک بزنیم ...
هر چند در نظر و تئوری عمیق فلسفی با هم موافق نباشیم اما سنگ بنای عمل مشترک و همکاری و همزیستی را تا حدود زیادی میشود بر پایه ی افکار و احساسات مشترک گذاشت ...
شاید او می گوید من از سر انسانیت و تو میدانی که انسانیت هیج مبنای فلسفی درستی هم ندارد یا او می گوید به خاطر اینکه از دروغ بیزار است و تو چون تکلیف داری ، هر دو می توانید کنار هم برای چیزی که فکر میکنید درست است قدم بردارید ...
این شاید روشی باشد که بشود برای یک همزیستی و تحمل و همکاری شروع کرد و بسیار محتمل است که در مراحل بعدی به یک فهم مشترک از مسائل هم برسیم ...
چه کسی موافق فساد است ؟
چه کسی موافق دروغ است ؟
چه کسی از جنگ خوشش می آید ؟
چه کسی از پیشرفت و ارتباط بدش می آید؟
چه کسی دوست دارد تحقیر شود و ظلم بپذیرد ؟
چه کسی حاضر است از منافع ملی اش بگذرد ؟
درست است که خیلی ها عملا برعکس این عقاید و شعارهایشان عمل میکنند ولی خب در مقام رسیدن به یک نتیجه ی مشترک برای توافق میتوان از همین زمینه های مشترک استفاده کرد ... و جلو رفت!
تنها نتیجه ای که تقابل فکری می آورد ، لجبازی و دفاع متعصبانه و از سر عناد است . از یک جایی به بعد کینه و دشمنی هم می آورد ... و دیگر قضیه حیثیتی می شود و بحث حق بودن یا باطل بودن قضیه به کنار می رود .
باید بی دریغ دوست داشت و محبت ورزید .
و از مفاهیم مشترک شروع کرد ...
+ آنطور که مهدی شجاعی در کشتی پهلو گرفته میگفت :
آنچه دل پیامبر را می آزرد ، نه آزار دشمنان که جهالتشان بود، پیامبر نه از آنان، که بر آنان غمگین میشد .
+ یا آنطور که سهراب می خواست :
جای مردان سیاست
بنشانید درخت !
تا هوا تازه شود ...
تا هوا تازه شود ...
تا هوا تازه شود ...
* عنوان از ترانه ی زیبای "سلام به صلح" محسن چاوشی گرفته شده است.