امشب چه غوغا کرده اى، طوفان چه برپا کردهاى |
|
در سرزمین سینه ام، دل را چو دریا کردهاى |
گاهى به مَدَّم میکشى، گاهى به جزرم میکُشى |
|
اى ماه پر افسون، مرا پایین و بالا کردهاى |
تا کى به ساحل سر زنم؟ امواج را بر در زنم؟ |
|
تا کى بجویم من تو را؟ لنگر کجا وا کردهاى؟ |
کى در هوا فـانى شوم؟ کى ابر بارانى شوم؟ |
|
بر من بتاب اى ماهتاب، کآتش به دلها کردهاى |
پا در رکاب موج بر، با خود مرا در اوج بر |
|
آى و وفا کن در کنار عهدى که با ما کردهاى |
آى و تنى بر آب زن، چرخى در این گرداب زن |
|
آیا به عمرت اینچنین موجى تماشا کردهاى |
پرشور گردیده دلم، با آنکه نزد ساحلم |
|
مىمیرم از این تشنگی، از ما چه پروا کردهاى |
بردى، ببر این آبرو، در هم مکش آن چشم و رو |
|
از آبروى من عجب ابرى مهیا کردهاى |
شد رعد و برق ابر من، یعنى سر آمد صبر من |
|
باران که میبارد بیا، من را تو رسوا کردهاى |
دیگر چه سود از گفتگو، رو گل ندارد پشت و رو |
|
با ما مگر تا پیش از این بهتر از این تا کردهاى |
دریاى من آرام گیر، از عکس رویش کام گیر |
|
مه در بغل کى آیدت؟ دل خوش چه بیجا کردهاى |
* علیرضا پناهیان
+ پیشنهاد میکنم شنیدن این اشعار با آوای دلنشین خود استاد رو از دست ندین .