...
و هنگامی که حقیقت به دستشان افتاد، و دیدند گمراه شدهاند، گفتند: «اگر
پروردگارمان به ما رحم نکند، و ما را نیامرزد، بطور قطع از زیانکاران
خواهیم بود!» 149 اعراف
پرده ی اول : درسته ! قبول
! انسان ممکن الخطاست . اما آدمی که اشتباه کرد ، خب حالا یا غفلت کرده ،
یا نمیدونسته ! به هر حال این اشتباه پیش میاد . این گناه صورت میگیره و یا
امر واجب خدا روی زمین میمونه و ترک میشه .
پرده ی دوم :
میگذره و میگذره و این آدم مثل یخ ِ در آفتاب در حال خسران و زیانه تا
اینکه یه وقتی ، یه جایی ، یه جوری ، سر آدم میخوره به سنگ ! (گاهی وقتام
سنگ خودش میاد میخوره تو کله ی پوک یه عده مثل من که دیگه خیلی پرت تشریف
دارن ... " لعلهم یتفکرون ! "
پرده سوم : این فرد یهو
به خودش میاد و متوجه اشتباهش میشه . خیلی درب و داغون و پشیمون میره در
خونه ی خدا و گریه و زاری و این حرفا که خدایا ببخش منو ... خدا هم میبخشه
!
و آنها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند1 ، به یاد خدا میافتند2؛ و برای گناهان خود، طلب آمرزش میکنند3 -و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟- و بر گناه، اصرار نمیورزند، با اینکه میدانند4. ( آل عمران - 135 )
پرده ی چهارم : حالا نوبت
توبه و بازگشت عملی به سوی خدا میشه ( خدام همه ی درا رو باز گذاشته
میفرماید : بنده ی من زود برگرد که خیلی دلم برات تنگ شده ! تو
کجــــــــــا بودی تا حالا ؟! ؟ )
1. یا این بنده بر میگرده و آدم میشه ... خدا هم برمیگرده شروع میکنه براش جبران میکنه !
2. یا که... باز جناب دشمن آشکار میاد و طرح گام به گام خودشو ارائه میکنه . با یه بسته بندی شکیل و با کلاس !
- امروز چارشنبه س ! خیلی بی سر و تهه ... نه اول هفته س نه آخر هفته ،
حتی وسط هفته م نیست . بذار از شنبه شروع میکنم . دقیق ِ دقیق !
- شنبه صبح دیر از خواب بلند میشه و نماز صبحش قضا میشه ... - امروز
که دیگه هیچی ! خراب شد رفت . بیا نماز صبحتم که قضا شد دیگه چه فایده ؟
فردا صبح حتما بلند میشم ، اصلا نماز شبم میخونم . کلا از فردا شروع میکنم
هر چی خدا گفته انجام میدم ، امروز دیگه خراب شدم .
- بعد از دو سه هفته امروز و فردا کردن ، پیش خودش میگه خب من که هنوز
شروع نکردم . بذار امروزم فلان کارو ( با اینکه میدونه گناهه ) انجام بدم .
فقط همین یه بار !فقط همین یه بار !فقط همین یه بار ...
... و سقوط آغاز می شود !
+ آخه چه معنی داره وقتی
آدم فهمید چیزی درسته اون رو به تعویق بندازه و یا وقتی دونست چیزی بده در
رسیدن به اون عجله و شتاب کنه ! به نظرم نوعی خودکشیه . اما اینبار جسمت
نیست که میمیره ،
روح تو آرام آرام آرام شروع به مردن میکند ...
+ منم که مهلتم دادى ولى من به خود نیامدم و بر من پوشاندى ولى
من شرم نکردم و نافرمانیها کردم و از حدّ گذراندم و از چشم خود مرا
انداختى و من اعتنا نکردم پس باز هم به بردباریت مهلتم دادى و به پرده
پوشیت مرا پوشاندى تا بدانجا که گویا از یاد من بیرون رفتى و از کیفرهاى گناهان مرا دور داشتى تا به حدى که گویا از من شرم کردى ...