إِنِّـی ذَاهِــــبٌ إِلَـــىٰ رَبِّـی سَـیَـهْـدِیـنِ ...

۴۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

24. رویایی به نام کنکور ؛ سدی به اسم دانشگاه

                

                                                                 

 

 روزهای پشت کنکور هر چقدر هم که سخت و خسته کننده باشد ، اما پر است از آرزوهای ریز و درشت ، خیالهای بافته و نبافته ... یک نوع تعلیق دوست داشتنی دارد خاص خودش ! تو می توانی یک پزشک باشی ، بعد از مدتی اگر دیدی خوشت نمی آید تصمیم می گیری که بروی امام صادق و علوم فرهنگ و ارتباطات بخوانی ؛ حتی گاهی به سرت می زند بروی حوزه و شاید هم کمی دوست داشته باشی زبان بخوانی و یک پژوهشگر شوی و یک عالمه آرزوهای جور واجور دیگر !

فردا صبح از خواب که بیدار  میشوی همه ی رویاهایت کنار بالشت دست نخورده باقی مانده . همراه یکی از آنها به کتابخانه می روی ، کمی که درس می خوانی ، سراغ تست ها میروی و چند تا تست گردن کلفت زیست را مثل آب خوردن حل میکنی : پر می شوی از یک حس غرور شیرین . و همه ی این ها می گذرد و می گذرد و ...

ته همه ی این قضایا زمان با ارزشی است که از دست رفته و تو می مانی و یک دنیا حسرت که تلنبار می شود روی سرت ...

 

+ آرزوهای دور و دراز داشتن بلایی ست از جنس سرگرمی ( اسمش هم رویش هست ، سرت را گرم میکند و از نگاه قرآنی همان غفلت است ) ؛ بند می شود به پای آدم ؛ دلبسته اش می شوی ! آدمی که زیاد خیالبافی کند و آرزوهای دور و دراز دور خودش بپیچد وارد پیله ای میشود که مجال لمس واقعیت را هم از خودش می گیرد ، سرش را مثل کبک زیر آرزوهاش میکند ، یک شیشه می شود ، خشک و غیر قابل انعطاف ! همین که محیط کمی تغییر کند و باب میلش نباشد تاب نمی آورد و راحت شکسته می شود !

  

+ و من اعرض عن ذکری فانّ له معیشهً ضنکاً و نحشره یوم القیامه اعمی . (طه ۱۲۴)


۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۱۰ ۰ نظر

23. این روزهای پشت میز نشینی !

                                                

                                                       

 

فکر نمی کنم  آدم باید حتما به اون شغلی که علاقه داره وارد بشه تا بتونه آدم موفق و خوشبختی باشه ، میشه شغل رو راهی برای کسب درآمد و امرار معاش تعریف کرد تا هم به یک رضایت شغلی نسبی رسید و هم اینکه این همه غصه ی پشت میز نشین شدن رو نخوریم ...

در کنار شغل البته وقت هایی هم هست که آدم بتونه به علایقش پناه ببره ... البته علایق کم خرج مثل مطالعه در حوزه ی علوم انسانی {!!!}

زندگی امام علی ( علیه السلام ) میتونه الگوی خوبی باشه ... انسانی که تک بعدی نبود !

۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۹ ۰ نظر

22. انتخاب ها


+  " هر کس در هر موقعیت می دونه که خوب ترین کاری که میتونه انجام بده چیه ، اما مشکل زمانی شروع میشه که آدم نخواد این خوب رو انتخاب کنه . در چنین صورتی او راه رو کمی محو کرده . اگه او در موقعیت دوم هم نخواد به خوب تن بده راه محو تر و تاریک تر میشه . وقتی هزار تا انتخاب بد رو به جای هزار تا انتخاب خوب انتخاب کنیم وضع اونقدر آشفته و تاریک میشه که انسان نمی تونه حتی یک قدم به جلو برداره . شبیه به قدم زدن در مه می مونه که با هر قدم که برداری راه وضوح بیش تری پیدا می کنه . خوش بختانه هستی اون قدر سخاوت داره که دائم یک فرصت و یک شانس دیگه به شما میده تا دوباره از صفر شروع کنید . اما اگه شما در موقعیتی خوب رو انتخاب کنید ، راه اندکی وضوح پیدا میکنه . در موقعیت بعدی احتمالا با شرایط پیچیده تری مواجه خواهید شد که باز هم باید انتخاب کنید . این انتخاب ها مثل دالانی هزار تو همیشه در مقابل شما قرار دارن با هر انتخاب سرعت شما بیش تر و بیش تر میشه . هر انتخاب درست شتاب شما رو بیش تر میکنه تا اونجا که با سرعت نور هم می تونید پیش برید . در مقابل هر انتخاب بد از سرعت شما کم میکنه . اون ها که دائم به انتخاب های بد دست می زنن وضع تاسف باری پیدا میکنن . اون قدر کند میشن تا کاملا متوقف میشن و بعد شروع میکنن به فرو رفتن . اون قدر فرو می رن تا به کلی دفن میشن . برای این آدم ها هم البته که فرصت هست اما اون ها مجبورند مدتی رو صرف این کنن تا خودشون رو از اعماق به سطح برسونن. زندگی مواجهه ی ابدی آدم هاست با این انتخاب ها ... "

 

*روی ماه خداوند را ببوس ـ مصطفی مستور

۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۸ ۰ نظر

21. زیـــــبا ... !


زیبا !
هوای حوصله ابری است ،
چشمی از عشق ببخشایم تا
رود آفتاب بشوید ، دلتنگی  ِ مرا .
زیبا ! .. زیبا ! .. 
هنوز عشق
در حول و حوش چشم تو می چرخد ،
از من مگیر چشم !
دست مرا بگیر و
کوچه های محبت را با من بگرد .
یادم بده چگونه بخوانم تا
عشق در تمامی دل ها معنا شود .
یادم بده چگونه نگاهت کنم که
تردی بالایت در تند باد عشق نلرزد


زیبا ، کنار حوصله ام بنشین .
بنشین ، مرا به شطّ غزل بنشان .
بنشان مرا به منظره عشق ..
بنشان مرا به منظره باران ..
بنشان مرا به منظره رویش ،
من سبز می شوم ..

زیبا !
زیبا ، ستاره های کلامت را
در لحظه های ساکت عاشق بر من ببار .
بر من ببار تا که برویَم بهاروار .
چشم از تو بود و عشق ،
بچرخانم بر حول این مدار .

زیبا ! زیبا !
تمام حرف دلم این است :
« من عشق را به نام تو آغاز کردم .
در هر کجای عشق که هستی ،

 آغاز کن مرا ...

 

* محمد رضا عبدالملکیان

+ ۲۹ خرداد ،‌ شریعتی ِ معلم  هم می رود...



۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۵ ۰ نظر

20. دو قدم مانده به صـــبح ...


 صبح خواهد شد ؛

                     

                                                     و به این کاسه ی آب

                                                                

                                                                         آسمان هجرت خواهد کرد ...

 

۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۳ ۰ نظر

19. من . زمان . خوبِِِِ خوب ِ خوب


        ــ  والعصر !  ان الانسان لفـــــــی خسر ...

 

 

 سلام!
حال همه ی ما "خـوب" است .
ملالی نیست ، جز گم شدن گاه به گاه خیالی دوووور
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند .

 

با این همه ، عمری اگر باقی بود

طوری از کنار زندگی می گذرم
که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و
نه این دل ناماندگار بی درمان !

تا یادم نرفته است،بنویسم :
حوالی خواب های ما سال پر بارانی بود
می دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است
اما تو لااقل ،حتا هر وهله،گاهی، هراز گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست ؟

راستی خبرت بدهم:
خواب دیده ام خانه ای خریده ام؛
بی پرده، بی پنجره ،بی در،بی دیوار…
هی بخـــــَـــند!

بی پرده بگویمت :
چیزی نمانده است، من سی ساله خواهم شد !
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک فوج کبوتر سپید
از فراز کوچه ی ما می گذرد
باد بوی نام های کسان من می دهد
یادت می آید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟

نه ری را جان !
نامه ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه،

از نو برایت می نویسم :
حال همه ی ما خوب است .
اما …

تو باور مکن !

 

* شعر : سید علی صالحی

 



+ ترجیح میدم کاری رو که باید امروز انجام بدم ، "همین امروز" انجام بدم، حتی اگه موفق نشم .

 اما سرمو بالا بگیرم ، صدامو صاف کنم و با لحن پیروزمندانه ای بگم : "همه" ی تلاشمو کردم .

تا اینکه بخوام فردا انجامش بدم و موفق هم بشم ، اما هی زیر لب به خودم غر و لند کنم و آخر سر هم یه حسرت کشدااااااار لحنم به خودش بگیرد که : کـــــــــــــــــاش همون دیروز انجامش داده بودم !


۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۲ ۰ نظر

18. دلداری


بگو: «ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‌اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می‌آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.

افسوس بر من از کوتاهیهایی که ...

                                        

                                                         { زمر }

 

و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می‌خواند، پاسخ می‌گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند) .

 

                                                         { بقره }

 

در آن ظلمتها ، صدا زد: «(خداوندا!) جز تو معبودی نیست! منزّهی تو! من از ستمکاران بودم!» (و) ما دعای او را به اجابت رساندیم؛ و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم؛ و این گونه مؤمنان را نجات می‌دهیم!

 

                                                         { انبیا }


۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۱ ۰ نظر

17. خیلی دور ... خیلی نزدیک


 

تو هر قطره باران را به اسم و رسم می شناسی ،

در دوردست ها تنها تو به من نزدیکی .

اسم تو را آسمان می شنود ؛

باران سر می خورد زیر پلک های من .

تو را صدا می کنم ،

تو را صدا می زنم ،

خدا ! خدا !  می کنم .

روبه راه َم ؛

 باد می وزد ~~~

روز مچاله صــــــــافـــــ می شود ...

 

* از سمت خدا

 

۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۰ ۰ نظر

16. نود و صفر


چند ساعت مانده به تحویل سال ، به جای فکر کردن به اینکه چند ساعت دیگر ، سال نود و یک شروع می شود ؛

بیشتر این فکر آزارت می دهد که عجــــــــَـــب ! چند ساعت دیگر ، "نود" هم تمام می شود ؟!!

 و یک حسرت قلمبه شده یقه ات را چسبیده  و جوجه های آخر پاییز را حالا یادت افتاده که شماره کنی .

 و تو آنقدری که لحظه ی غروب دلت می گیرد، برای طلوع هورا نمی کشی !

 آنقدری که دلت برای دیروز تنگ می شود ، چشمت دو دو نمی زند که ببیند فردا چه خبر ؟؟!

 و این همه یعنی اگر خیلی معطّلش نکنی و شانس هم بیاوری ، همیشه یک روز از دنیا عقب تری ...

و آنقــــــَــــــدر حواست پرت است که حالا یکهو (!) به خودت آمده ای و می گویی : راستی امسال هم عجب سال عجیبی بود ! چقــــــــــدر خلوت بود و خالی !!!

 آنقـــــدر "خالی" که دیگر حساب سال هم از دستت در رفته است ؛

 هشتاد و هشت ، هشتاد و نه ، نود و یک ...

 

 

+ به {همین} سادگی !


۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۵۹ ۰ نظر

15. تغییر


 ~ این هم نکته ایست که بخواهی یا نخواهی ، خیلی چیزها را تو نمی توانی تغییر بدهی ؛

حتی همین که حواست باشد تو مثل آن ها نشوی هم ، تغییر بزرگی است ...

 

 

 

+ همین است که جبران می گوید :

            پرودگارا !

                  به من آرامش ده ! تا بپذیرم ، آنچه را که نمی توانم تغییر دهم .

       شهامتی ده !

             تا تغییر دهم ،  آنچه را که می توانم .

                                    بینش ده ! تا تفاوت این دو را بدانم .

    و مرا فهم ده !

                 تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن ، مطابق میل من رفتار کنند .

 

 

 

+ و پرودگارم که اینگونه دلداری می دهد :

گویی می‌خواهی بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاورند!

  ... ما می‌دانیم که گفتار آنها، تو را غمگین می‌کند؛ ولی (غم مخور!) ... و اگر اعراض آنها بر تو سنگین است، چنانچه بتوانی نقبی در زمین بزنی، یا نردبانی به آسمان بگذاری (و اعماق زمین و آسمانها را جستجو کنی، چنین کن) تا آیه (و نشانه دیگری) برای آنها بیاوری! (ولی بدان که این لجوجان، ایمان نمی‌آورند!) امّا اگر خدا بخواهد، آنها را (به اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد. (ولی هدایت اجباری، چه سودی دارد؟) پس هرگز از جاهلان مباش!


۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۵۷ ۰ نظر