کوله بارم پر حرف است ؛
حرف های پر و خالی من ، حرفهایی که نگفته ام
حرفهایی که نخواسته ام بگویم ، حرف هایی که در هیاهوی آهن و دود
و سرسام آسمانی که به اندازه ی سقف خانه مان پایین آمده ساکت مانده
حرف هایی که در تاریکی شب هایم گم شد ، حرفهایی که با آخرین لیوان آبی که خوردم از گلویم پایین رفت تا بغضم نترکد ؛
حرف هایی که هنوز آفریده نشده اند مثل روزهای نیامده ...
و
حرف هایی که گفتم ... و شنیدند ،
اما فهمیده نشدند ... !
حرف های کژفهم من برگردید و بر دوش من
سنگینی کنید ...