99 بالاخره تمام شد
99 بر خلاف همه ی سال هایی که وقتی تمام میشوند سریع میگویم چقدر زود تمام شد؛ جانش در آمد تا تمام شود !
نمی خواهم از این کلیشه های آخرین اسفد قرن یا آخرین روز قرن و این ها استفاده کنم اما چاره ی دیگری ندارم که بگویم 99 واقعا برای من صدسال طول کشید تا تمام شود.
پر از کش و قوس
پر از چالش
پر از بیم و امید، ابهام و گنگی
آنقدر مبهم و طولانی که حتی نمیدانستم این تونل وحشت کی تمام میشود . خیلی بدبینانه است اما ابتدای 99 فکر نمیکردم حتی کورسوری نوری یا چراغی به راهم بتابد .
خدا را شکر که تمام شد
تمام شد و ما زنده ماندیم، هر چند ما را به سخت جانی خود این گمان نبود . و به قول دوستی ایضا به بی شعوری بعضی این گمان نبود .
99 در کنار همه ی تف و لعنتی که با خودش برد، مثل همه ی برهه های سخت و خشک زندگی بهترین درس ها را داد. به قول این دوست روانشناسمان دکتر بابایی وقتی طوفان فرو نشست تو دیگر آن آدم قبلی نیستی ، هرگز هرگز هرگز گمان مبر که تو آن آدم قبلی هستی.
بالاخره طوفان 99 هم فرو نشست.
برای 1400 آرزوهای زیادی دارم
گرچه برای 99 هم آرزو کم نداشتیم که یکی یکی به گل نشستند. اما دلیل نمیشود که دلمان نخواهد دوباره آرزو کنیم.
غیر از آرزو برنامه هم زیاد دارم
اینها را هم اینجا مینویسم که میدانم جز خودم کس دیگری نمیخواند . مردم معمولا برای نمایش حتی آرزو میکنند ، حتی برای نمایش برنامه ریزی میکنند .
اما برای دل خودم مینویسم . برای اینکه وقتی مینویسم ذهنم مرتب و دسته بندی میشود.
فعلا حوصله ندارم بنویسمشان البته :) شاید نمودشان را اینجا بگذارم ...
و این آهنگ شهر خاکستری محسن یگانه آخرین ترانه ی سال 99 شد :
رقصای آخر برگ بی جون
کندن از شاخه ی ناامیدی
رد شدی له شدم زیر پاهات
دیر به داد دل من رسیدی
مزه ی شادی از زندگیم رفت
بس که چشم انتظار تو بودم
شادیم شادیای قدیمی
مثل وقتی کنار تو بودم ...