برای این مطلب نام خاصی به ذهنم نرسید، چون نه دلیل خاصی برای نوشتن آن دارم، نه میدانم تا آخر مطلب از چه خواهم نوشت .
فقط دوست داشتم بنویسم ، کمی هم دلتنگی اذیت میکرد ، راستش دوست ندارم حرفی از دلتنگی و چیزهای منفی بزنم ، اما چه کنم که وقت شادی اصلا نیازی به نوشتن نیست .
برعکس همین که هوا پس میشود و اوضاع به هم میریزد دنبال کسی میگردیم تا با او حرف بزنیم و اگر نبود، جایی که بشود از آن نوشت . برای همین است که اینستاگرام و وبلاگ و جاهای دیگر پر از درد دل هستند تا خبرهای خوش ، یعنی نسبت که بگیری میبینی اینطوری است . لابد آن ها هم مثل من کسی را نیافته اند تا با او از دلتنگی هایشان بگویند و ناچار حرف هایشان را با وبلاگ و پیچ و کانالشان در میان میگذارند .
شاید هم نه ، اما برای من یکی اینطور است ،هر وقت دلم میگیرد سراغ نوشتن می آیم . نوشتن آرامم میکند . آنطور که معلم عزیز، شریعتی میگفت :
وجودم تنها یک "حرف"است؛ و"زیستنم"،تنها "گفتنِ" همان یک حرف؛اما بر سه گونه:
سخن گفتن و معلمی کردن و نوشتن.
انچه تنها مردم میپسندند:سخن گفتن؛
انچه هم من و هم مردم:معلمی کردن؛
و انچه خودم را راضی می کند؛و احساس می کنم با ان، نه کار،که زندگی می کنم:نوشتن!
و نوشتن هایم نیز،بر سه گونه:
"اجتماعیات "،"اسلامیات"و"کویریات"
انچه تنها مردم میپسندند:اجتماعیات؛
انچه هم من و هم مردم:اسلامیات؛
و انچه خودم را راضی می کند؛و احساس می کنم که با ان، نه کار-وچه می گویم؟-نه نویسندگی،که زندگی می کنم:کویریات!
به قول شمس تبریزی: آن خطاط سه گونه خط نوشتی؛
یکی او خواندی،لاغیر؛
یکی را،هم او خواندی،هم غیر؛
یکی،نه او خواندی،نه غیر!