حس میکنم همه ی قلب هام سوخته و فقط یکی مونده که یه ضربه ی کوچیک کافیه تا 

Game over شم . دوست داشتم مثه وقتایی که کامپیوتر هنگ میکنه خودمو "ری استارت" کنم . اصلا فرمت هم کنم . پر از ویروس شده م انگار .  

یکی از چیزهایی که نا امیدم میکند از دوباره شروع کردن ، دوباره ساختن ، شاید نگاه کردن به نتیجه ی کار و پایان راه است . چیزی که دیگر از من گذشته ، دیگر از من گذشته که به نتیجه ای فکر کنم . آب از سر من گذشته . اصلا بگذار تصور کنم که هیچ یک از تلاش هایم به جایی نمی رسند . اصلا بگذار کمی بیخیال و بدون فکر و دغدغه ی اینکه آیا کارم درست می شود یا نمی شود ، دردم درمان می شود یا نمی شود ، حرفم به جایی می رسد یا نمی رسد یا هر فکر و خیال دست و پاگیر دیگری که وبال گردن آدمی میشود و همیشه دست به عصایش می بینی و محتاط . آنقدر دست به عصا که لذت تصمیم های نو ، رفتن مسیر های تازه و دست نخورده ، قدم گذاشتن در طوفان حوادث  را از آدم می گیرد ، و رفتن بی همراه ...

اما برای کسی که آب از سرش گذشته ، دیگر بود و نبود فردا فرقی نمی کند ، چرا که فردا را اصلا از پیش به حساب خویش واریز نکرده و روی آن حسابی باز نکرده که از نبود آن دلگیر شود ، مهم  لحظه ی اکنون و فرصتی ست که در اختیار دارد و فردا استمرار لحظه ی اکنون . او باید تلاش کند هر چند کوتاه ، آنطور که می خواهد زندگی کند ، آنطور که دوست دارد قدم بردارد ، بدون دغدغه ی دهان مردم ! بدون خیال شکست که شکستی وجود ندارد و بدون ترس از بن بست که بن بست واقعی در مسیر های از پیش تعیین شده رفتن و کنار گذاشتن حرف دلت ( حرفی که از اعماق وجودت ریشه میگرد و فطرت پاکت ) است .

 

گاهی به دوستانم میگفتم بدترین حالت را برای کارهایتان پیش بینی کنید که اینطور اگر نتیجه حتی کمی از بدترین حالت هم بهتر شد ، باعث خوشحالی و احساس پیروزی می شود و اگر هم بدترین حالت اتفاق افتاد که چیزی را از دست نداده ای و طبق پیش بینی ات همه چیز پیش رفته . اما از این به بعد حتی نمی خواهم بدترین حالت را هم پیش بینی کنم . اصلا دیگر نمی خواهم پیش بینی کنم . فقط می خواهم تمام تلاشم را بکنم . می خواهم قدم هایم را محکم بردارم ، بی هراس از شکستن پاهایم . دیگر نمی خواهم از نتیجه لذت ببرم ، می خواهم از تلاشم خوشحال باشم . می خواهم از "رفتن" لذت ببرم نه از "رسیدن" . و این یعنی یک لذت مدام و همیشگی ...

 

ضمنا یاد من باشد که همیشه فرصت برای گناه و بد بودن وجود دارد ، اما فرصت های خوب بودن اند که به سرعت و بی سر و صدا از دست می روند . زندگی قدر دانستن این لحظه هاست ! پس خوب باش بی انتظار هیچ تشویقی و بدی را کنار بگذار در مقابل همه ی سرزنش ها .

بگذار همه راه خودشان را بروند و تو راه خودت را ...