سلام 

اگر حال مرا بخواهی ، خوبم ! ملالی نیست جز دوری از تو .

نمیدانم کجایی و در چه حال و هوایی به سر میبری . نمیدانم دل تو هم برایم تنگ مشود یا نه . ولی از خدا میخواهم مشکلی نداشته باشی ،امیدوارم این روزهای دوری و جدایی که من در کنارت نیستم مشکل خاصی نداشته باشی . حالا اگر کنارت باشم هم نمیتوانم قول بدهم که همه ی مشکلاتت را حل میکنم! ولی میتوانم قول بدهم که نگذارم تنهایی با آن ها رو به رو شوی :)

دلم برایت خیلی تنگ شده . خیلی بیشتر از خیلی! راستی داشتم به این فکر میکردم که چقدر خوب میشد اولین سفر خارجی مان را با هم به لبنان برویم :) . شب ها با هم در خیابان قدم بزنیم . گاهی فلافل بزنیم . موسیقی گوش کنیم . سینما برویم. البته با اجازه ی شما این روزها با دوستانم این کارها را انجام میدهم :) ولی هیچکس جای تو را نمی گیرد . نگران نباش دوست هایم باب هستند و به قول سهراب دوستانی دارم بهتر از آب روان ...

یک چیزی هم بگویم مایه ی خنده و شادی ات بشود ، طبق سند چشم اندازی که داریم دیگر طاقت دوری شما نیست و باید هر چه زودتر با خانواده خدمت برسیم . امیدوارم هر چه سریعتر نشانی ات را پیدا کنم . من دارم کارهای باقی مانده را راست و ریس میکنم که اگر گوش شیطان کر یکهو بی خبر جلوی ما سبز شدی دوباره گم ات نکنم و مجبور نشوم نامه بنویسم .

امیدوارم بایت این همه تاخیر مرا ببخشی . باید زودتر از این ها دست به کار میشدم و دنبالت میگشتم . نه این که در تمام این مدت نگرانت نبوده باشم ها ولی خب به کجا میتوانستم بروم سراغت را بگیرم . می گویند یک نظر حلال است ولی من این حرف ها را قبول ندارم اینطور که باید شب و روز چشمم به چشم این و آن بیفتد که آیا یک در میلیارد ، تو یکی از آن ها باشی یا نباشی . فقط مطمئنم در فامیل نمیتوانی باشی و همین کار را سخت کرده چون مادرم هم که غیر فامیل کسی را نمی شناسد که بخواهد نشان کند و سراغش برویم . تازه اگر درست نشان کند و سر از خانه ی شما در بیاوریم .

خلاصه اینکه پیدا کردن تو هم برای ما ماجرایی شده ها !!! گاهی هم بعضی "نیمه ی گمشده نماها"  خودشان را به جای تو جا زدند من هم که هنوز تو را نمی شناختم اما وقتی نزدیک شدم فهمیدم که نه ! ولی میخواهم وقتی که تو را دیدم این شعر را برایت بخوانم که " از اولین خنده ت فهمیده بودم زود ...... عشقای قبل از تو سوء تفاهم بود ! "  یعنی با حساب احتمالات هم که جلو میروم ، احتمال پیدا کردنت زیر صفر است . :) بعضی دوستان می گویند من کامل آفریده شده ام و نیمه ی گمشده ندارم و وجود تو را از اساس منکر میشوند ، خب این هم حرفی است که جای تامل بسیار دارد :) ولی خب اگر این فرض را بپذیریم آن وقت نیمه ی گمشده ی تو چه کسی میشود ؟؟!! اینطور که نمی شود اصلا ! پس من این نظریه ی دوستان را قویا رد میکنم .

گروهی دیگر از اندیشمندان حاضر در خوابگاه هم بر این عقیده هستند که من نیمه ی گمشده ندارم ! بلکه باید به دنبال نیمه های گمشده ی خویش باشم . این دسته با اینکه تا کنون هیچ دلیلی برای اثبات مدعای خود نیاورده اند ولی یک صداقت عجیبی در چشمشان موج میزند . امیدوارم اینطور نباشد چون من حال و حوصله ی جر و بحث تو و هَوو هایت را با هم ندارم . 


من فکر میکنم ما باید حتی همین روزهایی هم که همدیگر را ندیده ایم ، نسبت به هم وفادار باشیم . دوست دارم عشقم را فقط برای تو کنار بگذارم . دوست دارم با چشمانم به تو خیانت نکنم . دوست دارم ، " دوستت دارم " هایم ، دست نخورده باقی بمانند ، دوست دارم عشقم را برای روز مبادا کنار بگذارم .  یه روزی ، یه جایی ، یه کسی ، یه جوری ...


یک بیت شعر اختصاصی هم برای خود خودت کنار گذاشته ام که وقتی همه ی این طوفان ها را پشت سر گذاشتیم برایت خواهم خواند :


" وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی  ...   تا با تو بگویم غم شب های جدایی ... "