خیلی از افراد جامعه ی امروزِ ما نمی خواهند کسی یا چیزی بشوند . الگوی آن ها یک شخصیت نیست !
آن ها یک سبک فکری ساده ر انتخاب کرده اند ! طرز تفکری که نخواهد حتما برایش زحمت بکشی و ملاصدرا بشوی و از این طریق مطرح بشوی ، بلکه یک راه ساده تر انتخاب کرده اند ...
در دنیایی که آدم ها هر روز همدیگر را می بینند و می خوانند، بر خلاف گذشته ای که اگر هم دیدنی بود به ضمیر و افکار درونی همدیگر کاری نداشتند یا اصلا همچین دغدغه هایی مطرح نبود، در شکل جدید ارتباطات که آدم ها هر روز دارند از خودشان و ذهنیاتشان می نویسند برای اینکه میان این همه ابراز ضمیر و اظهار وجود ها گم نشوند تنها راه چاره را در متفاوت بودن دیده اند !
آن ها نمی خواهند کسی یا چیزی بشوند ْ آنها می خواهند متفاوت باشند !
اما مشکل عمیق تر از جایی شروع میشود که همه سعی کرده اند متفاوت باشند !
پس باز هم همه شبیه هم شده اند !
پس سعی میکنند متفاوت تر باشند ...
و این قصه سر دراز پیدا میکند ...
+ یکی از روش های متفاوت بودن یا خاص شدن ْ اینست که بروی روی خط قرمزها یا اینکه چیزهایی که عمری دیگران ارزش می دانسته اند و معقول، تو نامعقول بدانی و ضد ارزش ! یا چیزهایی که بدیهی و مورد پذیرش جمع کثیری بوده تو بی دلیل و مسخره بدانی ...
همین میشود که دفاع مقدس برایشان میشود جنگ نامقدس ! و انقلاب اسلامی میشود اشتباه پدربزرگ هایشان و محمدرضا شاه خدابیامرز! و غیرت میشود خشونت کور و انرژی هسته ای نه حق مسلم که ماجراجویی و جاه طلبی !
و برای هیچکدامش هم دلیل عقل پسندی وجود ندارد جز عطش خاص و متفاوت بودن که آخر سر هم سیراب نمی شوند ! چون همین که سر میگردانند و به فالوئر ها و فالوئینگ هایشان نگاه میکنند می بینند باز چقدر شبیه به هم حرف زده اند !
بزرگترین عذاب برای این جماعت اینست که برایشان کامنت انتقادی نگذاری ، اگر خواستی لجش را دربیاوری میتوانی یک مساله ی بدیهی تر را به چالش بکشی !
خلاصه اینکه کاری نکنید که احساس خاص بودن یا متفاوت بودن به ایشان دست دهد که تا آخر خط میروند ...