برگشته ام حتی به ماقبل واقعیت !
برگشته ام به صفر ؟
نه عقب تر...
به نظرم الان را باید ماقبل صفر در نظر بگیرم
چون آنجا که رسیدم به اینکه واقعیتی هست را باید نقطه ی شروع دانست که اولین گام آن توصیف و فهم واقعیت موجود است ... پس نقطه ی صفر جایی است که به این واقعیت رسیده باشم .
مدت زیادی طول نخواهد کشید .
اما همین جور دیدن هم جذاب است ، هم مقوی !
باید شبیه یک انسان اولیه به دنیا نگاه کرد ؛
دنیا را از همان اول اولش برای ما توصیف کرده اند ، متناسب با محیطی که در آن بوده ایم هر کدام دنیا را از عینک خودمان تحلیل میکنیم ؛ شاید بد نیاشد یک فرمت ذهنی بشویم و دسته بندی کنیم اطلاعات پراکنده ای را که به خورد ما داده شده .
دوست دارم آجر روی آجر بگذارم ؛ ذهنم را مرتب کنم ؛ یعنی اولش برسم به اینکه چیزی هست
بعد به این سوال پاسخ بدهم که این هستی چگونه است و شروع کنم با نگاهی که آهنربای آن را هیچ گرایشی منحرف نکرده باشد ، این هستی را برای خودم توصیف و سپس تحلیل کنم .
مرحله ی بعدی اینست که این هستی از کجا آمده ؟ اگر شروعی دارد این شروع شعور دارد یا نه ؟ هدف دارد یا نه ؟
فکر میکنم همه ی سختی اش تا مرحله ی توحید باشد ...
همین که خدا را با تمام اوصافش به خوبی بشناسی ذهنت روی غلتک می افتد و بعدش قدم به قدم می آیی تا تاریخ صدر اسلام را بفهمی و از آن معیارها را بیرون بکشی ... فکر میکنم برای اینکه به امروز برسم باید چند سالی وقت بگذارم .
من از خیلی قبل تر از امروز را می خواهم بفهمم ! راه درازی برای رسیدن به اخبار 20/30 روز 28 بهمن وجود دارد ...