دور ما دیوار بود و لای هر دیوار موش..
ترس در دل داشتیم از سایه ی آدمفروش!!
باید از امروز همرنگ جماعت بود پس...
گرگ هم بودی لباس گوسفندان را بپوش!!
رنج ما بردیم و گنجش دست از ما بهتران...
«سخت می گیرد جهان بر مردمان سختکوش»
ما که هم از «اسب» افتادیم و هم از «اصل مان»
روی زین بودیم و می مانیم زین پس زین به دوش!!
حق ما چون قالبی یخ آب شد در دست تو....
پس بنوش آن را که خون ما نمی آید بجوش!!
سهم ما از زندگی عمری چریدن بود و بس....
پس حلالت بادچوپان! هرچه میدوشی بدوش ...
شاعر : ؟