زیبا !
هوای حوصله ابری است ،
چشمی از عشق ببخشایم تا
رود آفتاب بشوید ، دلتنگی ِ مرا .
زیبا ! .. زیبا ! ..
هنوز عشق
در حول و حوش چشم تو می چرخد ،
از من مگیر چشم !
دست مرا بگیر و
کوچه های محبت را با من بگرد .
یادم بده چگونه بخوانم تا
عشق در تمامی دل ها معنا شود .
یادم بده چگونه نگاهت کنم که
تردی بالایت در تند باد عشق نلرزد
زیبا ، کنار حوصله ام بنشین .
بنشین ، مرا به شطّ غزل بنشان .
بنشان مرا به منظره عشق ..
بنشان مرا به منظره باران ..
بنشان مرا به منظره رویش ،
من سبز می شوم ..
زیبا !
زیبا ، ستاره های کلامت را
در لحظه های ساکت عاشق بر من ببار .
بر من ببار تا که برویَم بهاروار .
چشم از تو بود و عشق ،
بچرخانم بر حول این مدار .
زیبا ! زیبا !
تمام حرف دلم این است :
« من عشق را به نام تو آغاز کردم .
در هر کجای عشق که هستی ،
آغاز کن مرا ...
* محمد رضا عبدالملکیان