دیشب تو این فکر بودم که خیلی نیازه حتما امسال برم آذوقه ی مطالعه ی یکسال آینده م رو از نمایشگاه کتاب بخرم ، اما پول کافی نداشتم ، تقریبا منصرف شده بودم ، تا اینکه امروز توی اتاق عمل، منصور برگشت و بی مقدمه خبر ریخته شدن قسمتی از پول شیفت هلال احمر رو بهم داد . دقیقا همون مقداری که میخواستم و حتی بیشتر !!!
احتمالا با خیال راحت تموم کتابایی که خیلی وقت بود دنبالشون بودم رو خواهم خرید .
" در جستجوی امر قدسی ... "
و حسابی غافلگیرتر شدم وقتی که فهمیدم مقاله م توی کنگره ی بین المللی خون پذیرفته شده !!!
هیچکدومشون حتی به فکرم هم نمی رسید چه برسه یه اینکه انتظارشون رو داشته باشم !!!!
خدایا ارادتمندیم !
گرچه اگر این ها هم نمیشد از ارادت بنده ی حقیر چیزی کم نمیشد ولی خیلی غافلگیرم کردی !
+
گاهی گمان نمی کنی، ولی می شود
گاهی نمی شود ! نمی شود که نمی شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود ...
* شعر منتسب به معلم شهید دکتر علی شریعتی