با زمین خیلی غریبم ، با هوای تو صمیمی
دیده بودمت هزااااار بار ، تو یه رویایِ قدیمی ...
با زمین خیلی غریبم ، با هوای تو صمیمی
دیده بودمت هزااااار بار ، تو یه رویایِ قدیمی ...
خیلی چیزها را نتوانسته ام توضیح بدهم
و اگر حالا میگویم نه برای اینست که نتوانسته ام از کاری که کرده ام دفاع کنم یا خودم را تبرئه کنم یا دلیل بتراشم و عذر بیاورم و این حرف ها
به این خاطر میگویم که برایم اهمیت داشته اند .
آدم هایی که مجبور شده ام بی هیچ توضیح اضافه ای کاری کنم یا حرفی بزنم یا حتی بی تفاوت بمانم و هیچ وقت فرصت نشود بگویم که چرا و چه شد و چه کشیدم
یا میکشم ...
نگفتن و رفتن
برای همیشه فکر آدم را مشغول خودش میکند...
شاید خیلی از حرف هایی که گفته ام فراموش کرده ام اما هنوز هم به حرف هایی که نگفته ام فکر میکنم ...
+ من میروم آرام آرام از همه چیز
هر روز می بینی من مبهم تری را...
شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت ...
رازی نهفته در پس حرفی نگفته است ؛ مگذار درد دل کنم و دردسر شود !
+ آهو نگران است ، بزن تیر خطا را ،
صیاد دل از کف شده ! تا کی به کمینی ؟!
+ عشق رازی است که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد ...
+ محسن چاوشی : میون این همه سرگردونی ؛ دل من گرفته ماه پیشونی !
فکر نمی کردم روزی شرایط خودم هم شبیه فیلم ها بشود ، بعد من کسی باشم که حرفی نمی زند و بی سر و صدا کنار میکشد .
+
دیگر سپرده ام به تو خود را که زندگی
هر گونه که تو خواستی ، آنگونه سر شود ...
* نجمه زارع
اندازهی یک وقفهی کوتاه بمان
حتی شده تا نیمهی این راه، بمان
دلتنگ تو بودن به خدا ممکن نیست
نه...، آه نکش، آه نرو، آه بمان