دلم برای اینجا تنگ میشود ، هیچ وقت نمی‌توانم از اینجا دل بکنم ، اما ظاهرا وقت کافی برای نوشتن گیر نخواهم آورد . 

من سه دنیای متفاوت دارم،

شاید سه شخصیت متفاوت

پسر دوم یک خانواده ی مجموعا پنج نفره

دانشجوی اسبق و سرباز سابق و پرستار فعلی

و کسی که در دیگر سو مینویسد ،

هر سه اینها با هم تفاوت های اساسی دارند ، محمدی که در جمع خانوادگی است ، یکجور است که خلاصه اش میشود کاملا بسته ، هیچ چیز جز احوالپرسی معمول ندارد که بگوید یا نمی‌خواهد که بگوید ، در مورد هیچ چیز علاقه ای ندارد که سر صحبت را باز کند ، اینکه چرا؟ بماند برای بعد ...

محمدی که در جمع دوستان است ، خواه دانشگاه باشد یا سربازی یا بیمارستان ، کسی است که با همه کنار می آید ، هیچ وقت هیچ کس را از خودش نمیرنجاند همه را دوست دارد و به سختی بد کسی را می گوید ، در اکثر ‌موارد آسان گیر است و مته به خشخاش نمی کذارد و ...

اما کسی که در دیگرسو می‌نویسد ، خود خودم هستم ، یا لااقل نزدیک ترین شخصیت به‌من است . دلتنگی ها و آرزوهایم اینجاست، حرف دلم را که به هیچکس نمی توان بگویم اینجا به خودم می گویم.


و همیشه بین این سه محمد فاصله افتاده ، چنان که هیچ وقت نتوانسته ام هر سه را کنار هم تصور کنم .

با‌مشغله های این روزهایم کمتر‌میشود وبلاگ نوشت ، اینستاگرام جایی است که شاید بتوان به یک زبان مشترک برای هر سه نوع مخاطب که اقوام ، دوستان و خودم باشد برسم ، زبانی که نه صراحت دیگرسو را دارد ، نه محافظه کاری خانوادگی و نه تساهل و تسامح دوستانه را ... جایی که شاید بتوانم این سه اقلیم را به هم نزدیک کنم و شاید خود نیز به شخصیتی واحد دست یابم . یک زبان مشترک که نه کسی را برنجاند و نه بی تفاوت باشد ...


به دلیل همین مشغله و فرصت کم‌نر برای وبلاگ نویسی گاهی حرف هایم را در اینستاگرام می نویسم ، اگر مدت طولانی اینجاپیدایم نشد میتوانید آنجا پیدایم کنید :

@mohammad.zare9030