إِنِّـی ذَاهِــــبٌ إِلَـــىٰ رَبِّـی سَـیَـهْـدِیـنِ ...

۸ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

52. رهایی


- تو مجبوری دائما تاریخچه ی شخصی خودت را تجدید کنی و به همین منظور هرچه انجام می دهی برای والدینت،نزدیکان و دوستانت تعریف می کنی. اما اگر تاریخچه نداشتی هیچ توضیحی لازم نبود به هیچکس بدهی. دیگران نه از اعمال تو ناراحت می شدند و نه عصبانی و به خصوص هیچکس نمی توانست روی تو اعمال نظر کند! بهتر است تمامی تاریخچه ی خود را از بین ببریم. زیرا این کار ما را از افکار مزاحم و دست و پا گیر آدمهای دیگر خلاص می کند!

- چرا مردم نباید مرا بشناسند ؟ این ابلهانه است ! چه ایرادی دارد؟

ـ ایرادش این است که به محض اینکه ترا شناختند برای آنها موجود معلومی می شوی و آنوقت دیگر هرگز نمی توانی مسیر فکرشان را تغییر دهی. من شخصا واپسین آزادی ناشناس ماندن را دوست دارم.



* سفر به دیگر سو - گفتگوی کاستاندا و دون خوان




۲۴ تیر ۹۳ ، ۲۱:۴۹ ۰ نظر

51. حال و روز

 

عشق را گفتم به دست آرم عنان اختیار

تا عنان آمد به دستم، اختیار از دست رفت

 

 

 

ادامه مطلب...
۱۸ تیر ۹۳ ، ۱۲:۵۰ ۰ نظر

50. رویای خیس


رویای باشکوه رسیدن به ساحلت

آغاز خودکشی هزاران نهــنگ بود





ادامه مطلب...
۱۸ تیر ۹۳ ، ۰۰:۴۲ ۰ نظر

49. ضعیف


دیروز یکی از دوستام سرما خورده بود ، چنان حالت زار و نزاری به خودش گرفته بود که دلت براش کباب میشد.

شاید حالش واقعا خوب نبود اما حالتی که به خودش گرفته بود لااقل برای یه مرد خجالت آور بود . آدم نباید خودشو ضعیف بگیره و جزع و فزع کنه . آدمایی هستن که همیشه مینالن ( و شاید حتی خودم) اما دیروز با تمام وجودم حس کردم که چقدر از این خلق و خو ، حالم به هم میخوره .

آدم هیچوقت نسبت به یه آدم ضعیف علاقه پیدا نمیکنه ، فقط ممکنه ترحم داشته باشه .




امام حسن در توصیف یکی از یارانشون ، اینطور میفرمایند که : اگر دردی داشت ، به کسی شکایت نمی کرد ، مگر اینکه امید درمان از او داشت .



۱۸ تیر ۹۳ ، ۰۰:۳۰ ۰ نظر

48. راحت الحلقوم ها

 

قومیت (ناسیونالیسم، شوینیسم، راسیسم) که مرز یک جامعه نژادی است، همیشه امت را که یک جامعه اعتقادی است قطعه قطعه می کند، چنان که در جنگ جهانی اول، استعمار غربی با دمیدن روح قومیت گرایی، قدرت جهانی اسلام را از درون متلاشی ساخت و بازنده شدن حس قوم پرستی-که در اسلام مرده بود- ناگهان خلافت وسیع اسلامی به چندین قطعه تجزیه شد و آن پیکره عظیم، با تیغ ناسیونالیسم لقمه لقمه شد و هر لقمه راحت الحلقومی که غول استعمار غرب به راحتی بلعید و کشورهای اسلامی ای ساخته شد، یک- دو میلیونی و بر سرهر کدام خانواده ای، قبیله ای و یا دست نشانده ای نشاند، سرگرم کشمکش های مرزی با همسایگانش!


* معلم شهید دکتر علی شریعتی

 

 

 

+ واقعا این بیداری، اسلامی بود ؟!

اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا صلواتک علیه و آله و غیبة ولیّنا و کثرة عدونا و قلة عددنا و شدة الفتن بنا و ...

 

 

۱۸ تیر ۹۳ ، ۰۰:۲۰ ۰ نظر

47. قطره چکان

آدم باید تا اونجایی که میتونه از دیگران درخواستی نداشته باشه .

فکر میکنم غرور و ابهت ما اونقدر راحت ریخته و لگدکوب شده که خیلی راحت به این و اون رو می زنیم و برای کارهای حتی کوچیک هم از اونا کمک یا امکانی رو میطلبیم . چرا وقتی که میشه خودت انجامش بدی یا تهیه ش کنی ، از یه آدم دیگه میخوای ؟ فکر نمی کنم ارزش دو سه هزار تومان پول یا ده دقیقه نیم ساعت رفتن دنبال انجامش یا خریدش انقدر سخت باشه که بخوای به جاش غرور و اعتبارتو خرجش کنی ...

 

 

 

 

                                                                                

 

 

+

قالَ الامامُ الهادِی علیه السلام
وَجْهُکَ مٰاءٌ جامِدٌ یُقَطِّرُهٌ السُّوالُ، فَانْظُر عِنْدَ مَنْ تُقَطِّرُهُ


آبرو و اعتبار تو، چون پیکره یخی است ،که درخواست از دیگران، آن را آب میکند، پس بنگر این اعتبار و آبرو را، در نزد چه کسانی می چکانی؟

 

 


* الدرة الباهره شهید اول ص ٩١

 

۱۴ تیر ۹۳ ، ۲۱:۳۲ ۰ نظر

46. مــــاه عـسـل

                                  


 

انسان می‌بیند رمضان دارد میرود؛ مثل قطاری که آخرین واگنش رسیده است و ما هم در راهی مانده‌ایم که حتی امید معجزه‌ای در آن نیست. اگر سوار نشویم، تنهایی است!

از کسانى نباشیم که رمضان بر آنها مى‌گذرد، در حالى که بدن‌هایشان ضایع شده و فکرهایشان عقیم مانده و قلب‌هایشان سرشار از بت‌ها شده و روح‌هایشان هم به تنگى رسیده است؛چون این یک اصل است که اگر کسى از نعمتى که در دسترس اوست بهره نگیرد، سیاهى به او مى‌رسد. جرقه‌هایى که مى‌زنند، اگر کسى استفاده نکند و شکر نکند، سیاهش مى‌کنند و به او مى‌بندند.

 اگر در این ماه، دو خواهش از خودمان داشته باشیم خوب است: یکى‏ اینکه نه سلمان و نه ابوذر و نه حتى آدم، که‏ خاک‏ باشیم ... و دوم‏ اینکه خودمان را بکاریم؛ ما بارها خودمان را در هر اذان دعوت مى ‏کنیم؛ «حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ»، وادار مى ‏کنیم به‏ رویش‏.  بهار رویش. ...

اگر انسان را بیش‏تر از این خوردن و خالى کردن شناختیم و به شهادت استعدادهاى او، که بیش‏تر از بزغاله‏ ها و میش‏ هاست به زندگى دیگر و هدف دیگر روى آوردیم؛ آن وقت ضرورت‏ مذهب را احساس مى ‏کنیم.مذهب، در جایی ضرورت پیدا می‌کند که راه انسان طولانی باشد، نه فقط تا توالت و آشپزخانه؛
که برای اینها به این همه استعداد نیازی نیست. با غریزه زنبور و بزغاله هم می‎شود این مسیر را طی کرد.
با غرایز فردی و یا اوج آن، غرایز اجتماعی هم می‌شود این راه را پیمود که در این صورت انسان نه به فکر احتیاج دارد و نه به مذهب.
ولی اگر راه طولانی شد، نه تنها فکر به جایی نمیرسد که نوبت مذهب و کمک رب است.

.... ما میدان زندگى را با مرگ، محدود کرده ‏ایم و این است که براى هفتاد سال مى‏ کوشیم و درست در هنگام بهره ‏بردارى ما، مرگ جلوه مى‏ کند و حاضر مى‏ شود و ثمرات تو را مى ‏بلعد و میوه‏ هاى تو را در کام خود مى‏ کشد. اگر زندگى را گسترده ‏تر ببینیم و مرگ را استمرار زندگى و براى همیشه‏ ى خود بکوشیم و نه براى هفتاد سال، که براى همیشه فرش و لحاف و کفش و کلاه تهیه کرده باشیم و پیش فرستاده باشیم، آیا جز انس به مرگ حاصلى خواهیم داشت؟ با این تحلیل از مرگ و انس به آن، تنور زندگى و کار و کوشش هم گرم‏تر مى ‏شود، که تو بیشتر مى‏ کوشى و بیشتر به کار مى‏ گیرى و کمتر انبار مى ‏کنى...

انس به مرگ تو را به قبرستان پیوند نمى ‏زند، که به چرخش مى‏ آورد تا کام بگیرى و از خاک بهره‏ بردارى، پیش از آنکه در کام آن پنهان شوى؛

.... من نمى ‏دانم تو چه احساسى از مرگ دارى، ولى اینقدر مى‏ دانم که اگر خط مرگ در تقاطع زندگى تو نباشد و زندگى تو را نبرد، بلکه ادامه‏ ى آن باشد و استمرار آن، دیگر مرگ مسأله ‏اى نیست. باید آن گونه زندگى کرد که مشرف بر مرگ بود. این ترس از مرگ به خاطر ناهنجارى زندگى است. حیاتى که با حیات محمد و آل محمد پیوند بخورد، مرگ آن را نمى‏ سوزاند و بن ‏بستِ آن نمى ‏شود؛ 

ما به گونه ‏اى زندگى کرده ‏ایم که مرگ، آرزوها، کارها و عشق‏ هاى ما را نا تمام گذاشته و مزاحم بوده است. مزاحمت مرگ براى زندگى ما، باعث ترس و فرار از مرگ است. اگر آرزوهاى ما با مرگ تأمین شود و اگر کارهاى ما با مرگ نقد شود و اگر عشق‏ هاى ما با مرگ به تمامیّت خود برسد، آیا جز عشق به مـــرگ، تفسیر دیگرى براى عشق به زندگى خواهد بود؟

 




* قسمت های به هم مرتبطی از کتاب های رشد ، بهار رویش و یادنامه استاد صفایی حائری

 


+ امیدوارم مهمون ویژه ی خدا تو این ماه باشیم و حسابی به خودمون برسیم ...


۱۰ تیر ۹۳ ، ۰۳:۱۱ ۰ نظر

45. دیروز . امروز . فردا



فردا همان روزی است که ممکن است هرگز آن را نبینی و دیروز همان روزی است که حتما دوباره آن را در قیامت خواهی دید.

امروز همان روزی است که دو فرصت مهم در اختیار داری : یکی جبران خرابیهای دیروز و دیگری زمینه سازی برای خوبیهای فردا .


 

۰۲ تیر ۹۳ ، ۰۲:۰۸ ۰ نظر