تعارفی هست که میگن از دیدنتون که سیر نمیشیم ... حقا و انصافا یه دوست هست که نه تنها از دیدنش سیر نمیشم ؛ بلکه همین که میبینمش اشتهام بیشتر میشه ؛ اونقدی که گاهی میگم اگه قراره بری ، همون بهتر که نیای ... دوست خوب داشتن ! دوست خوب داشتن! خدایا ممنون.

 

دنیا چقدر زود میچرخد ، چقدر زود جای پشت و زین عوض میشود، 4 سال پیش دغدغه هام چی بودن و مشکلاتم چی و حالا چی؟

4 سال پیش یک پشت کنکوری بودم که تمام دغدغه م ... 

باورش سخته ولی الان میبینم 4 سال پیش ظاهرا دغدغه ای و حتی مشکلی نداشته م . شاید هم بوده و الان رنگ باخته و در برابر مشکلات و دغدغه های فعلی شیء مذکوری به حساب نمی آید .

هر چه بود و هست ، این همه تغییر در خودم، آدم ها و محیط اطرافم رخ داده و تو بگو زمین تا آسمان تفاوت کرده ... اما یک چیز ثابت بوده و هست . احساس میکنم از میان تمام اشتباهاتم و کارهای تحسین برانگیزم تنها خدا بوده که همیشه به یک چشم مرا نگاه کرده است . دستانش را زیر چانه هایش حلقه کرده و نگاه میکند ، گاهی لبخندی از سر علاقه بر لبانش نقش بسته و گاهی اشکی از سر دلسوزی بر گونه هایش لغزیده اما همیشه سکوت کرده ... مرا به حال خودم گذاشت چون می خواست خودم ، خودِ خودم ببینم بشنوم انتخاب کنم و قدم از قدم بردارم ... و چه درد دل عمیقی با رسولش میکند :

" ای رسول ما گویی می‌خواهی بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاورند!  ما آنچه روی زمین است زینتی قرار دادیم، تا آنها را بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل می‌کنند ...؟"

خودش را گذاشت ، در کنار خودش زیبایی های دلفریب دیگری هم گذاشت!یکی روی سطح زمین بود و یکی تو دل  آسمون ! یکی دم دست و یکی دوردست ! یکی پیدا و یکی پنهان ! یکی آسان و یکی سخت ! یکی رفتنی و یکی ماندنی !

امتحان خوبی بود . نمیخواست عده ای را به جهنم بفرستد و تعدادی را به بهشت ! نمیخواست قدرت خودش را به رخ مخلوق خودش بکشد ! تنها می خواست بنشیند و نگاه کند کدامتان زیباتر رفتار میکنید ، دلنشین تر قدم برمیدارید ... اصلا شما باشید کدام را انتخاب می کنید ؟ تا امروز کدام را انتخاب کرده اید ؟ بعد از این چطور ...؟