دارم نشریه ی این ماه انجمن رو آماده میکنم ؛ تو دو تا از مطالبش حسابی تند رفتم؛ یه جا سپاه رو کوبیدم ( کوبیدن به معنی زبان تند و صریح نه تحریب ) ؛ یه جا معاون فرهنگی دانشگاه رو ...نمیدونم کدومشون روشنفکرترن و به اصل آزادی بیان معتقد !!! اما دوست دارم چاپ بشه و امتحان کنم ! راستش از اطلاعات سپاه بعد از دستگیری روزنامه نگارا خیلی خیلی بیشتر میترسم .

یهو دیدی به ما هم انگ نفوذ زدن! کی به کیه ?!?

 

+ معمولا اگه با کسی لج کنم کاری نمی کنم که یه دشمن با آدم میکنه ؛ سعی میکنم بی تفاوت نشون بدم خودمو ؛ مثلا همین امشب یکی از دوستان به دلیل چند تا ایراد منطقی که بعد از ماه ها از گوشه ای از رفتارهاش که به حریم خصوصی من هر ربط داشت ( اونم به زبان طنز و نه تمسخر و با خوشرویی تمام) گرفتم ، موقع شام گفت اشتها نداره و خیلی کم حرف شد ؛ منم اصلا به روی خودم نیاوردم که این بی اشتهایی از چی میتونه باشه و هی تعارف پشت تعارف که بیا بخور ؛ اصلا انگار نه انگار که دلیل واقعی بی اشتهاییش رو میدونم ( طرف واقعا اشتها داشت ؛ خودشو زده بود به بی اشتهایی که به من بفهمونه از تو ناراحتم ) بعد من هی از غذا تعریف میکردم که بیا امتحان کن... خیلی حرص آور تره ! البته یک در هزار پیش میاد اما پیش میاد دیگه .

یاد بچگیام افتادم که وقتی میخواستم قهر کنم شام نمیخوردم ... معمولا آدم این گزینه رو برای کسایی که میدونه خیلی دوسش دارن و طاقت ناراحتیش رو ندارن به کار میبره . برای آدم سنگ دلی مثل من که برام این مهمه که حق با کی بوده و عادت نکنه از این اهرم فشار برای دفعات بعدی هم استفاده کنه ، جواب نمیده . اصلا جواب نمیده.

 

+ وقتی کسی رو زیاد دوست دارم زیاد خوابشو می بینم . بعد از مدتی که نمیبینمش انگار محبتم هم بهش کمتر میشه ، دوستی داشتم که شاید از 30 شب خوابی که داشتم 15 بارش اون بود ، دو سال که ندیدمش دیگه فکرش هم رفته .

از دل برود هر آنکه از دیده برفت ...

و بعضی میگن :

از دل نرود هر آنکه از دیده برفت ...

ولی تجربه اولی رو ثابت میکنه!

 

سر جمع آدمایی که انقدی دوستشون داشته باشم که خوابشونو ببینم به 10 نفر نمیرسه ! همونطور که سرجمع آدمایی که چشم دیدنشونو نداشته باشم هم به 10 نفر نمیرسه ...

 

+ در برنامه ریزی مطلوب اسلام ، تموم کردن کار و بی خیال نشستن وجود نداره ! خدا به بنده ش اجازه ی بی خیالی و فراغت نفسانی تو دنیا نمیده ...

اصل برنامه ریزی اسلامی : فاذا فرغت فانصب !

تموم شدن یک کار مهم یعنی شروع کار مهم بعدی و و و ...